صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    1 آذر 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 1335
    ديروز: 6822
    جمع کل: 30526440
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    معرفي کتاب :: زندگاني كريم اهل بيت(ع) حضرت امام حسن مجتبي(ع)
    زندگاني كريم اهل بيت(ع) حضرت امام حسن مجتبي(ع)
    درخواست کتاب
    راهنماي خريد
    سبد خريد
    چاپ صفحه
    ارسال به دوست
    موضوعات مرتبط
    موضوع: ائمه - زندگي نامه - مذهبي
    نويسنده: محمّد علي نورائي يگانه قمي
    ناشر: پرتو خورشيد
    نوبت چاپ: اول
    تعداد صفحات: 200 صفحه
    تيراژ: 2000 نسخه
    قطع: رقعي
    قيمت: 15000 ريال
    تخفيف: 10 %
    قابل پرداخت: 13500 ريال

     



    معرفي کتاب:
    معمولا با مرور حوادث زندگي ائمه اطهار(عليهم السلام)، مي بينيم كه زندگي ايشان پر است از مظلوميت و رنج ديدگي اين حضرات از خلق. گرچه زندگي اميرالمؤمنين(عليه السلام)، امام حسن مجتبي(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) به دليل پيوندي كه با حكومت و سياست دارد نقش پررنگ تري در تاريخ به خود گرفته است، اما همه ي معصومين(عليهم السلام) از يك رنج يكسان و يك مظلوميت مشابه رنج برده اند. اميرالمؤمنين(عليه السلام)مي فرمايد: «به تعداد ريگ هاي بيابان و پشم شتران به من ظلم شده است.» آيا منظور ايشان جسارت به حضرت زهرا(عليها السلام) و شهادت محسن است؟ يا مطلب فراتر از اين است؟ آري فرمايش حضرت، اين پيام را دارد: خداوند مرا براي هدايت خلقت برانگيخت و من عَلَم هدايت خلق بودم؛ اما آنها كه به مصداق «الذين يصدّون عن سبيل الله» اجازه ي تبلور و عينيت دين خدا را به من ندادند و جلوي اين توفيق را گرفتند، به تعداد مردمي كه در ضلالت مي ميرند و هدايت نمي شوند به علي كه مظهر صفات جلال و جمال خداوند است، ظلم شده است.
    اما سؤال اينجاست كه چرا مردم در برابر اين آيات رحمت، كه گمراهي خلق را رنج بزرگ خويش معرفي مي كنند، يا دشمن محارب بوده اند، يا بي طرف يا رفيق نيمه راه.
    نماد گروه اول، بني اميه و دشمنان اميرالمؤمنين و امام حسن و سيدالشهدا(عليهما السلام)و نماد دسته ي دوم كساني كه نه علي را ياري كردند، نه معاويه را و نماد گروه سوم افرادي چون عبيدالله بن عباس، پسر عمو و سردار سپاه امام حسن مجتبي(عليه السلام) است كه خود را به دنيامي فروشد و رفيق نيمه راه مي شود.
    اما كساني كه در برابر ائمه ي اطهار(عليهم السلام) ايستادند دو دسته بودند: كساني كه آشنا به حقانيت معصومين(عليهم السلام) بودند و صرفاً به خاطر زرق و برق دنيا و حبّ جاه و مقام با ايشان از در ستيز درآمدند (و امان از اين حبّ جاه كه در روايت آمده است: آخرين چيزي كه از قلوب صديقين بيرون مي رود، حب جاه است.) اما دسته ي ديگر كه تعدادشان از گروه اول بيشتر است و هميشه به گروه اول سواري داده و براي آنها حكم ابزار رسيدن به هدف را داشته اند كساني هستند كه فريفته ي تزوير و ريا و قداست ظاهري و فريبكارانه ي گروه اول بوده اند. براي نمونه در جنگ جمل، نسل جواني كه پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به دنيا آمده و رشد و نمو يافته است، اينك داستان دلاوري ها و جانفشاني هاي اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) را شنيده است و آرزو مي كند اي كاش در زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي بود و در آن ايثارگري هاي شكوه مند شركت مي يافت. حال كه همسران پيامبر، عايشه و حفصه به همراهي سيف الاسلام زبير و طلحة الخير و ساير اصحاب پيامبر و قاريان و مفسران قرآن، به راه افتاده اند تا انتقام خليفه ي شهيد را از علي بگيرند! اينك سر از پا نمي شناسد و مي خواهد پا به پاي همسران پيامبر(صلي الله عليه وآله)و صحابه ي بزرگ ايشان بدين وسيله خود را در ثواب مسلمانان صدر اسلام شريك سازد. و مي بينيم آن چنان به حقانيت پيشوايان باطل خود اعتقاد دارند كه قاذورات شتر عايشه را جهت تبرك به سر و صورت خويش مي ماليدند.
    اينان همانها هستند كه در سوره ي حمد از آنها با عنوان «ضالّين» نام برده مي شود. اين گروه هميشه بازوي قدرت مند دشمنان ائمه اطهار(عليهم السلام)بوده و هستند. و آن دشمنان همواره با پوشيدن لباس قداست و زهد و عبادت، اين نادانان را مي فريبند.
    و اين گروه با كمك هم كمر دين را شكستند، كه «انكسر ظهري رجلان عالم متهتك و جاهل متنسك.» و اين دو گروه در هميشه ي تاريخ و در ميان همه ي اقوام و فرقه ها بوده اند؛ چرا كه شيطان هيچ گاه هيچ گروه و قومي را رها نمي كند.
    و بار ديگر تعامل اين دو گروه، يعني اقليت دانا و سردمدار و معاند، و اكثريت جاهل و فرمانبردار را در واقعه ي عاشورا مي بينيم. وقتي شريح قاضي، فقيه نود و پنج ساله كه عمري را در عبادت و زهد سپري كرده است، ورود امام حسين(عليه السلام) را به كوفه با جاه طلبي هاي خود در تضاد مي بيند، به پيشنهاد ابن زياد فتوا مي دهد كه: «حسين از دين جدّش خارج شده، پس خون او هدر است.» امام صادق(عليه السلام)اشك مي ريزد و مي فرمايد: «آمدند كربلا جدّم را بكشند تا به بهشت بروند.»
    راستي مشكل كار كجاست؟ مردم حرف كسي كه خود را فقيه مي داند و سابقه ي زهد و عبادت او زبانزد است مي پذيرند، اما نداي «هل من ناصر» حجت خدا را بي پاسخ مي گذارند. ابوموسي اشعري را خيرخواه خود دانسته و علي را دشمن خود و خدا مي شمارند.
    اساس و زيربناي مشكل همين جاست كه مردم ائمه ي اطهار را نه در حدّ حجت خدا و «سبب المتصل بين الارض و السماء» بلكه در نهايت در حدّ انسان هاي خوبي كه تربيت شده ي پيامبر هستند مي دانند كه به زعم ايشان ممكن است گاهي از تربيت اوليه ي خويش فاصله هم بگيرند. وگرنه چرا امام حسن مجتبي(عليه السلام) را با عنوان «مذلّ المؤمنين» مورد خطاب قرار مي دهند. آيا اگر آنان امام را حجت خدا بر مردم و واسطه ي فيض خدا بر خلق مي دانستند باز هم ممكن بود كه اعمال ايشان را محكوم كرده و زير سؤال ببرند؟ پس اين اكثريت نادان، برعكس آن اقليت دانا پي به حقانيت ائمه ي اطهار نبرده بودند و معصومين(عليهم السلام) را در حدّ ساير خلق مي دانستند. اما گروه اقليت سردمدار بيش از هركسي به عظمت ايشان واقف بودند. نمونه اش داستان زير است: در جنگ صفين هنگامي كه معاويه و عمروعاص نگران سرانجام كار مي شوند، تصميم مي گيرند براي رهايي از اين نگراني، به طور ناشناس خدمت حضرت امير(عليه السلام)رسيده و مطلب را از خود اميرالمؤمنين(عليه السلام) بپرسند. لذا مخفيانه به خيمه ي علي وارد مي شوند و از ايشان مي پرسند كه پيروزِ اين جنگ كيست؟ اميرالمؤمنين(عليه السلام)در پاسخ آنها مي فرمايد: «من از دنيا مي روم در حالي كه معاويه هنوز در دنيا هست.»
    پس اين گروه از دشمنان، به حقانيت ائمه ي اطهار(عليهم السلام) بيش از هر كسي واقف بودند. اين شهوت دنياپرستي بود كه ايشان را به دشمني با پيشوايان حق واداشته بود.
    اما آيا اين دشمنان دانا و سردمداران هوشيار، بدون كمك گمراهان جاهل، كه هميشه فريفته ي ظاهر مقدس گروه اول بودند و امثال ابوموسي اشعري و شريح قاضي را بر حجت معصوم خدا ترجيه مي دادند، مي توانستند كاري از پيش ببرند؟ هرگز!
    آري ريشه ي مشكل در اينجاست كه مردم «ولايت بين» نبوده، بلكه «عبادت بين» هستند.
    راستي اگر كسي از دايره ي ولايت معصومين(عليهم السلام) بيرون آمد، ديگر نه تنها عبادات او بي فايده است، بلكه ضرر هم دارد. چون اگر زاهد و عابد و مقدس بشود مردم به دنبال او راه خواهند افتاد و چون او خود در مسير حق نيست، نتيجه ي كارش اين مي شود كه مردمي را كه شيفته ي زهد و عبادت و عرفان و... او شده اند، از حق دور مي كند. چنين پيشوايي «طاغوت» است. فاسق و كافر نمي توانند طاغوت باشند. طاغوت كسي است كه حق و باطل را به هم بياميزد و يا به عبارتي بر باطل خود لباس حق بپوشاند و بدين وسيله، راه حق را مخفي نگه دارد. وگرنه كافر و فاسق كه نمي توانند خود را پيشواي حق معرفي كنند.
    دشمنان علي(عليه السلام) با كشتن زهرا(عليها السلام) جبت و طاغوت نشدند، بلكه با كشتن راه زهرا(عليها السلام) كه همان راه علي(عليه السلام) بود، طاغوت شدند. آنها اگر بر باطل خويش لباس حق نمي پوشاندند، نمي توانستند راه علي(عليه السلام) را بپوشانند. امام را نمي توان كشت؛ چون امام همچون شجره ي طيبه اي است كه اگر سرش را قطع كني دوباره جوانه مي زند و ريشه مي دواند؛ چرا كه با كشتن امام، راه او، انديشه ي او و پيام او زنده خواهد ماند. كساني كه امام حسين(عليه السلام) را كشتند فاسق بودند، اما كساني كه راه و هدف امام حسين را تحريف مي كنند، طاغوت هستند.
    طاغوت يعني كسي كه آدرس حق را اشتباهي و مطابق با هوي و هوس خود مي دهد. و كسي كه راه را اشتباه رفت گمراه تر از كسي است كه راه نرفته است.
    نتيجه ي سخن اين كه: مظلوميت معصومين(عليهم السلام) در اين است كه مردم، آنها را در حدّ ساير خلق مي دانستند و مي دانند و اكثر مردم پي به عظمائيت مقام ايشان نبرده اند. و اين ثمره ي تلاش خلفا و پيروان ايشان است كه از طرفي از بيان احاديث پيامبر(صلي الله عليه وآله) در معرفي عظمت اهل بيت(عليهم السلام) جلوگيري كرده و از طرفي با جعل احاديث سعي كردند حتي خود پيامبر را هم در حدّ يك انسان معمولي كه گاهي حتي از مردم معمولي هم كمتر مي فهمد! معرفي كنند. نمونه اش داستان زير است كه علامه سيد مرتضي عسكري در كتاب «نقش ائمه در احياء دين» به نقل از صحيح مسلم، مسند حنبل و سنن ابن ماجه ذكر مي كند:
    «پيامبر از كنار گروهي كه مشغول تلقيح (گرده پاشيدن) بر درخت خرما هستند، مي گذرد و كار آنها را مشاهده مي كند و مي گويد: اگر اين كار را نكنيد، بهتر است. اگر اين عمل را انجام ندهيد، خرما بهتر خواهد شد. مسلمانان فرمان پيامبر را اجرا نمودند. نتيجه اين شد كه خرماي آن سال شهر مدينه خراب شد. روزي پيامبر از نخلستان گذشت و خرماهاي خراب شده را مشاهده كرد كه چون به دستور او گرده پاشي نكرده بودند، همه فاسد شده است. سؤال فرمود: «چرا خرماهاي شما خراب شده است؟» عرضه داشتند: شما فرمان داديد كه گرده گيري نكنيد، خرماي شما بهتر مي شود. ما نيز گرده گيري نكرديم، خرماي ما فاسد شد! فرمود: «شما كار دنياي خود را از من بهتر مي دانيد. شما به امور دنياي خود از من آگاه تريد!!!»
    هدف شوم جاعلان اين حديث اين بوده است كه حال كه پيامبر در بعضي موارد از مردم عادي هم كمتر مي فهميده، پس در تعيين جانشين براي خود هم ممكن است دچار چنين كج فهمي شده باشد. عبارت «شما به امور دنياي خود از من آگاه تريد» اشاره به اين دارد كه در امر حكومت هم شما از من داناتريد! پس هركه را خودتان خواستيد انتخاب كنيد.
    و نمونه اين داستان ها و احاديث جعلي كه قصدشان پايين آوردن علم و دانش و مقام عصمت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و حتي معرفي خلفا به عنوان كساني كه از خود پيامبر هم نسبت به شريعت پا بر جاتر هستند! زياد است كه با رجوع به كتاب فوق مي توان نمونه هاي فراوان ديگري در اين زمينه مشاهده كرد.
    و امروز كساني كه «زيارت جامعه كبيره» را غلوّآميز مي دانند، نادانسته همان راهي را مي روند كه دشمنان اهل بيت رفته اند، چرا كه خلفا با پايين آوردن مقام رسول الله(صلي الله عليه وآله) توانستند خود را به عنوان جانشين او به مردم معرفي كنند، وگرنه سنخيتي بين علم و دانايي ايشان با رسول الله(صلي الله عليه وآله) نبود و اين سنخيت را فقط علي(عليه السلام)داشت.
    افسوس كه ردّ پاي تفكر خلفا در بين شيعيان نيز پيداست و همواره آنان كه خواسته اند ائمه ي اطهار را از زبان خود ايشان به مردم معرفي كنند، متهم به غلوّ شده اند!
    راستي غلات كيستند و چه كسي مي تواند ايشان را تشخيص دهد. شرط لازم براي اين تشخيص، اين است كه ما رتبه و منزلت ائمه اطهار(عليهم السلام) را بدانيم. حال چه كسي مي تواند ادعا كند كه علم و منزلت معصومين(عليهم السلام) را نزد خدا مي داند و به آن اشراف دارد؟ چه كسي در خلقت به علم ولي الله احاطه و اشراف دارد تا تشخيص بدهد كه غلوّ شده است؟
    مگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) نفرمود: «يا علي! به غير از من و خدا كسي تو را نشناخت.» آيا شناخت كنه ولايت براي مخلوق ممكن است؟ مضامين زيارت جامعه ي كبيره و زيارات مخصوصه ي علي(عليه السلام) براي چه كسي قابل فهم است كه غلوّ را تشخيص بدهد؟ آري، فرمودند: «لايقاس بنا احد» كه ولايت، قابل قياس با احدي در خلقت نيست!
    با ايمان به مضامين زيارت جامعه و «حديث معرفت اميرالمؤمنين» كه توسط اباذر و سلمان ـ رحمة الله عليهما ـ از خود اميرالمؤمنين(عليه السلام)نقل شده است، به خوبي درمي يابيم كساني كه سرِ همسري با اولياي معصوم خدا برداشته اند، تا چه اندازه با آنان قابل مقايسه بوده اند.
    در اينجا مناسب است به توضيح جمله ي برخي از نويسندگان كه معتقدند: «ائمه ي اطهار ما فوق بشر نيستند بلكه انسان مافوق هستند.» بپردازيم.
    «انسان مافوق» يعني انساني كه از شخص ديگري تربيت خود را دريافت كرده و به تدريج از سطح ديگر انسان ها بالاتر آمده است؛ اما در نهايت جزو خلق است و مراتب رشد معنوي او مانند سايرين است. چنين انساني طبعاً مي تواند سقوط هم بكند. ممكن است اشتباه هم بكند. ممكن است اسير خواهش هاي نفساني هم بشود؛ لذا نمي توان به او يقين داشت و ايمان كامل آورد. در برخورد با چنين كسي بايد رعايت احتياط را كرد. مگر طلحه و زبيرها نبودند، كه پس از آن سوابق درخشان گرفتار دنيا شدند و سقوط كردند و جمعي را با خود به انحراف كشاندند؟
    آري اعتقاد به اين كه ائمه ي اطهار «انسان مافوق» هستند نه «مافوق انسان» اين تبعات را دارد كه به حقانيت امام حسن مجتبي(عليه السلام) شك كنند و حتي او را «خواركننده ي مؤمنين» بدانند. (و امان از اين مؤمنين خودخوانده، كه به جاي اين كه ايمان خود را به تأييد حجت خدا برسانند به تأييد مردم رسانده اند!) و حسين را رها كند چرا كه شريح قاضي گفته است حسين خلاف سنت جدّش عمل كرده است؛ پس: «فخرج عن دين جده فدمه هدر» كه حسين از دين جدّش خارج شده، پس خون او حلال است و فرياد از دست مردم هنگامي كه حرف چنين افرادي را بر حرف حجت خدا ترجيح مي دهند و به حرف هاي به هوس آلوده ي آنها اعتماد مي كنند. اين هم از تبعات تربيت مكتب خلفاست كه تفكر را از دين گرفتند و عبادت بي تفكر را به جاي آن نشاندند. وقتي تفكر از دين گرفته مي شود، تبلور آن زاهدبين هاي فريفته خواهد شد.
    به همين دليل است كه مكتب خلفا بيشتر بر «عبادتِ صرف» تأكيد مي كند و مكتب اهل بيت(عليهم السلام) بر عبادت همراه تفكر؛ زيرا اگر انسان پرچم تفكر را زمين گذاشت، صراط مستقيم علي(عليه السلام) را گم خواهد كرد و وقتي در صراط نيستي هرچه پيش بروي گمراه تر خواهي شد.
    آري اگر امام «انسان مافوق» شد و نه «مافوق انسان» ممكن است از شريح قاضي هم كمتر شود و اين تعريفي كه برخي از انديشمندان معاصر از ائمه ي اطهار ارائه مي دهند با تعريفي كه مكتب خلفا از امامان شيعه ارائه مي دهند، هيچ تفاوتي ندارد.
    استدلال اين گروه اين است كه تصور مي كنند اگر ما معصومين(عليهم السلام) را به عنوان مافوق بشر بدانيم، ديگر غيرقابل پيروي هستند و نمي توانند براي بشرِ محدود الگو باشند.
    در جواب اين طرز فكر بايد گفت اگر قرآن پيامبر را اسوه ي حسنه و الگو معرفي مي كند به اين معني نيست كه ما بايد مانند پيامبر بشويم، بلكه بايد دنباله رو پيامبر بوده و دقيقاً همان راهي را برويم كه ايشان مي روند؛ وگرنه اگر قرار بود خلق مانند معصومين(عليهم السلام) بشوند، پس چرا تعداد معصومين محدود بوده و فقط چهارده نفر است و نه بيشتر.
    ما، در دعاي ندبه، امام زمان را با عبارت «اين السبب المتصل بين الارض والسماء» و «اَين وجه الله» ياد مي كنيم. يعني كسي كه سبب اتصال زمين و آسمان (خدا و هستي خدا) مي باشد و اگر اين سبب برداشته شود، اتصال خدا و هستي او از بين مي رود. به همين دليل مي فرمايند: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» كه اگر حجت خدا نباشد، زمين اهلش را فرو مي برد.
    سخن از اين نيست كه خدا نمي تواند فيض خويش را به مخلوقات خود برساند، بلكه سخن در ناتواني مخلوق است كه توانايي دريافت مستقيم فيض را از خداوند ندارد. براي مثال: برقي كه با فشار قوي از نيروگاه جريان پيدا مي كند، چندين هزار ولت قدرت دارد. اگر اين برق به طور مستقيم وارد سيستم برق منزل ما بشود، تمام سيم ها را مي سوزاند و امكان استفاده از آن براي ما وجود نخواهد داشت. پس لازم است در اين ميان يك «ترانس» باشد تا برق فشار قوي را دريافت كند و تبديل به فشار ضعيف كرده آن را در اختيار مصارف خانگي قرار دهد.
    نقش امام در خلقت، نقش ترانس است. حتي پيامبران الهي نيز توانايي آن را ندارند كه فيض خدا را مستقيماً دريافت كنند؛ لذا اميرالمؤمنين(عليه السلام)مي فرمايند: «كنت مع الانبياء سرّاً و مع النبي جهرا» يعني من با تمام انبيا در خفا بوده ام و با پيامبر اسلام آشكارا و اصولا پيامبران، فيض فياض را به خلقت مي رسانند، ولي ولايت، درك تامّه ي فيوض فياض را دارد.
    پس انبياي عظام هم فيض را از واسطه ي فيض دريافت مي كرده اند. حال چه كسي مدعي است كه مي تواند مانند ايشان شود؟ چه كسي مي تواند با تربيت و سير و سلوك «سبب متصل بين الارض و السماء» بشود؟
    عبارت «اين وجه الله» را در كنار اين آيه ي قرآن بگذاريد كه: «كلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّك ذُو الْجَلاَلِ وَالاِْكرَامِ» حال بينديشيد كه «وجه الله»، «انسان مافوق» است يا «مافوق انسان»؟
    نتيجه ي سخن اين كه، با پايين آوردن شأن ائمه ي اطهار از آنچه در زيارت جامعه و دعاي ندبه نقل شده است، نه تنها نمي توانيم بر پيروان ايشان بيفزاييم، بلكه خودمان هم از دايره ي حق دور مي افتيم و با اين تعريفي كه ما از قدرت، علم و دانايي ائمه ي اطهار(عليهم السلام) ارائه مي دهيم، راه را براي ايجاد شك در حقانيت ايشان و وارد كردن انتقاد بر آنها باز مي كنيم كه نمونه ي اين انتقادات را در گفته ها و نوشته هاي برخي از «مؤمنين خودخوانده» مي توان ديد.
    اگر اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي فرمايد: «ما را خدا ندانيد و هرچه در فضيلت ما خواستيد، بگوييد.» منظور اين است كه در باب عظمت، قدرت و دانايي ما هرچه بگوييد، حق است و حتي فرمودند: «نمي توانيد به كنه آن برسيد.» وگرنه واضح است كه معصومين(عليهم السلام)مطيع امر خداوند هستند. خداوند به يكي امر نبوت كرده و به ديگري امر امامت. اما همگي در قدرت و دانايي يكسان اند. همه در «صادر اول» بودن يكسان اند؛ چرا كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «من و علي از يك نور واحد هستيم.» و در جاي ديگر مي فرمايد: «كلكم نورٌ واحد» همه دريافت كننده ي فيض تامّه ي حق و واسطه ي فيض خالق و مخلوق اند.
    پس اگر در اين گفتار سعي شد عظمائيت ولايت مطرح شود، از اين جهت بود كه همه ي مظلوميت ائمه ي اطهار بدين سبب بود كه مردم با وجود اين كه آنها را انسان هاي خوب مي دانستند و به آنها به چشم خانواده ي پيامبر مي نگريستند، اما آنها را انسان هاي مافوقي مي دانستند كه ممكن است سقوط كنند و از تربيتي كه از رسول الله گرفته اند، فاصله بگيرند! اما اگر مردم ائمه اطهار را آن چنان كه پيامبر معرفي شان كرده و آن چنان كه خودْ خويشتن را معرفي كرده اند، مي شناختند ديگر دليلي نداشت كه اشعري را بر علي(عليه السلام) و شُريح را بر حسين(عليه السلام)ترجيح دهند.
    شايان يادآوري است ناشر ضمن قدرداني از تحقيق و گردآوري مطالب توسط مؤلف محترم، اميدوار است مباحث اين كتاب بتواند در ارائه شناخت بهتر نسبت به سيره ي ائمه اطهار(عليهم السلام) به طور اعم، و سيره ي حضرت امام حسن(عليه السلام)به طور اخص، مفيد و سودمند باشد.


    فهرست:
    سخن ناشر * پيشگفتار * گفتار نخستين * * فصل اول: جدّ و پدر و مادر * * جدّ * در ميلاديه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) * مبعث خاتم الانبياء(صلي الله عليه وآله) * شهادت جانسوز رسول خدا (روحي له الفداء) * در شهادت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) * پدر * در ميلاديّه ي اميرالمؤمنين(عليه السلام) * به مناسبت عيد سعيد غديرخم * شهادت امام علي(عليه السلام) * در شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام) * مادر * ميلاديّه ي آن حضرت خطاب به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) * گزارش زيد بن اسلم * اشعار حضرت آية الله العظمي غروي كمپاني اصفهاني(قدس سره) * زبان حال مولا علي(عليه السلام) در سوگ زهرا(عليها السلام) * * فصل دوم: ولادت * * امام حسن مجتبي(عليه السلام)، اوّلين فرزند علي و زهرا(عليهما السلام) * سخني زيبا از ابوذر غفّاري(عليه السلام) * ابن عبّاس چه مي گويد؟ روايتي بحث انگيز! * كلام ابوي گرانقدرم پيرامون روايت فوق * امّا برداشت ما از اين روايت * لؤلؤ و مرجان يا دو سبط امّت؟ * ولادت امام حسن مجتبي(عليه السلام) * آداب ولادت * ميلاديه ي حضرت آية الله العظمي غروي كمپاني اصفهاني(قدس سره) * در ولادت امام حسن مجتبي(عليه السلام) * از كتاب وقايع الأيّام * * فصل سوم: اسم و كنيت و القاب * * كلام آية الله العظمي حاج آقا تقي طباطبايي قمي (دام ظله) * در كتاب خصائص الصدّيقة الزهراء(عليها السلام) * در كتاب بحار الانوار * از كتاب فاطمه ي زهرا(عليها السلام) * تولّد امام * در كتاب اصول كافي * كلام مناقب * كلام منتهي الآمال * * فصل چهارم: فضائل و مناقب * * زينت عرش الهي و بهشت برين * باز شدن درهاي آسمان * خاتم آن حضرت * در تأويل والدين و ولد و ارحام وذوي القربي... * كلام حضرت آية الله العظمي طباطبايي قمي * در كتاب منتهي الآمال * روايتي از كتاب مفتاح الكتب الأربعة * تفسير دو آيه ي قرآن از كتاب حياة القلوب * فضائل امام حسن(عليه السلام) * حافظ وحي * جنگ امام حسن مجتبي(عليه السلام) * معاويه به سوي عراق حركت مي كند * حركت سپاه امام(عليه السلام) * بيوفايي ياران امام(عليه السلام) * جريان صلح امام حسن مجتبي(عليه السلام) با معاويه * سخناني ديگر از حضرت امام حسن(عليه السلام) * بيانات ديگري از امام مجتبي(عليه السلام) * جواب حضرت امام مجتبي(عليه السلام) * ديگر فضايل و مناقب امام مجتبي(عليه السلام) * بحثي پيرامون زوجات امام مجتبي(عليه السلام) * بحثي پيرامون اولاد امام حسن(عليه السلام) * شرح حال پسرهاي امام حسن(عليه السلام) * دختران امام حسن مجتبي(عليهم السلام) * * فصل پنجم: شهادت * * عيادت امام حسين(عليه السلام) از امام حسن(عليه السلام)... * وصيت آن حضرت به جناده * سخنان آن حضرت در بستر مرگ * رهسپار شدن امام حسن(عليه السلام) از سراي فاني به جنان جاوداني * بقيع، وادي دل ها * ذكر دفن امام حسن مجتبي(عليه السلام) * روضه ي امام حسن مجتبي(عليه السلام) * روضه ي ديگري از آن حضرت * امام حسين(عليه السلام) در كنار قبر برادر * عزاي عمومي در مكه و مدينه * اشعاري در مناقب و مصائب آن حضرت * در سوگ امام مجتبي(عليه السلام) * كلمات حضرت امام حسن مجتبي(عليه السلام) پيرامون آخر الزّمان * آب دهان * امتحان * خير و خوبي * زنهاي آخر الزّمان * ولادت حضرت حجت ـ روحي له الفدا * يأجوج و مأجوج * فرقه ي ضالّه ي وهابيت * زيارت نامه ي حضرت امام حسن مجتبي(عليه السلام) * اذن دخول اول * اذن دخول دوم * زيارت ائمّه ي بقيع(عليهم السلام) * زيارت آن حضرت در روز دوشنبه * صَلَوات بر امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) * زيارت ائمّه(عليهم السلام) از دور در روز جمعه * نماز امام حسن(عليه السلام) در روز جمعه * در نوشتن رقعه ي حاجت به ائمّه ي اطهار(عليهم السلام) * در وداع ائمّه ي معصومين(عليهم السلام) * كتابنامه *
    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    از همين موضوع: از همين نويسنده: از همين ناشر:
    ائمه
    » پیوند دو دریا
    » الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد
    » نهج البلاغه در سخنان علی (ع)
    » دل سوختگان امام زمان (عج)
    » تحف العقول
    » زندگانی چهارده معصوم(ع)
    » زندگانی امیرالمؤمنین ع
    » علی(ع) محور آفرینش
    » پیشوای علم و معرفت
    » سیمای مدینه
    زندگي نامه
    » زندگی رضا شاه پهلوی
    » داستان كودكی من
    » رفیق
    » حاصل عمر
    » محمد(ص) در شعر فارسی
    » خفته در تنگنا
    » اعترافات یك جنایتكار اقتصادی
    » فرار از مدرسه
    » از كوچه رندان
    » درباره هگل و فلسفه او
    مذهبي
    » اسرار نماز
    » قصه های پندآموز از ملائكه
    » آثار و بركات نمازشب
    » سیمای دمشق
    » سیمای سامراء
    » سیمای آفتاب
    » كنكاش در اندیشه دینی
    » خاتون خاك وافلاك
    » سیمای بهشت و جهنم
    » تعلیم و تربیت در قرآن
    پرتو خورشيد
    » ویلای تابستانی
    » محمد(ص) در شعر فارسی
    » اگه زرنگی جواب بده
    » بهشت پنهان
    » یوسف نبی
    » فرهنگ جامع تعبیر خواب
    » دائرة المعارف آشپزی روز
    » كلمات قصار دو كلمه ای های حضرت علی (ع )
    » دانستنی های قلب
    » آشپزی با قارچ
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی