اثر فوق راه تازه اي به شناخت حافظ درباره زندگي و انديشه او به خواننده ارائه مي دهد . اين كتاب ، غزليات حافظ را مورد بررسي قرار داده و خصوصيات حافظ ، احوال و افكار وي را بيان و شرح مي دارد .
فهرست:
كتابی است خواندنی به قلمی شگرف و وزین در شرح روزگار و احول حافظِ قرآنی جوان كه در گذر از كوچه باغ های شیراز راه به كوچه ی رندان می برد و آنی می شود كه از حوالی سالهای 720 هجری قمری – سال تولد – و 792 هجری قمری – سال مرگ – تا به امروز شعر و زبان و غزل فارسی بی نام او در یاد و خاطر هیچكس نمی تواند صورت بندد.
بخش هایی از كتاب را با هم بخوانیم : « ... در این كوچه رندان ، كه میان مسجد و میخانه راهی است – كه می تواند این حافظ شهر را باز شناسد ؟ كه می تواند از كوچه بسلامت بگذرد و بی ملامت ؟ از این كوچه مرموز كه همه چیز آن با آنچه نزد آدم های عادی هست تفاوت دارد. آدمهای آن نه به دنیا سر فرود می آورند نه به آخرت. نه مال و جاه می جویند نه كام و آسایش. نه تسلیم ننگ و نام می شوند نه پایبند دین و دانش. اما راستی این حرفها چیست ؟ كدام دوستدار حافظ هست كه او را چنین بی پرده وصف كند ، دور از عنوان هایی كه پندار ساده دلان به او می بندند ؟ بسیارند كسانی كه حافظ برای آنها لسان الغیب است و شاعر آسمانی . اما یك رند هم می تواند همه اینها باشد و گه گاه چیزی بالاتر . رند كیست ؟ آنكه به هیچ چیز سر فرود نمی آورد ، از هیچ چیز نمی ترسد و زیر این چرخ كبود ، ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است . نه خود را می بیند و نه به رد و قبول غیر نظر دارد. اندر دو جهان كرا بود زهرة این ؟ در دنیایی كه همه چیز به میزان پول سنجیده می شود ، در دنیایی كه نام آوران عصر برای صید زر و سیم نه پروای نام دارند نه اندیشه جان ، فراغتی و كتابی و گوشة چمنی ، برای كه كفایت می كند ؟ برای یك رند. برای یك آزاد اندیش بیخیال كه این همه غوغای خود پرستی كه در جهان هست برای وی جز یك فریاد پوچ نیست. در دنیایی كه زاهد و واعظ شحنه شناس می خواهند حق را به سجودی و نبی را به درودی فریب دهند كه می تواند مسجد و صومعه را خراب كند ، خلق را و قضاوتشان را نادیده گیرد ، در كار خدا و خلق از چون و چرا دم زند ، بجز یك رند ؟ درست است كه حافظ هنوز این بیرنگی رندانه را همه جا ندارد ، درست است كه او نیز گه گاه یك آدم عادی است ، از دیگران تقاضا دارد و ملاحظه ، آنچه دگران می پسندند می پسندد و آنچه دیگران رد می كنند رد می كند ، اما آخر كه می تواند دایم در این كوچه رندان بنیشیند و هرگز با دیگران برخورد نكند ؟ هرچه هست حافظ نیز از وحشت و تنهایی این كوچه دلش می گیرد و بیرون می آید به دنیای عادی ، دنیای شیخ ابواسحاق ها و حاجی قوام ها . » بخش مسجد و میخانه ص 41
« ... كه می گوید كه حافظ هم مثل گوته ، شاعر آلمانی است ، به آنچه دوروبرش می گذرد كار ندارد و جز به خود نمی اندیشد و به احوال خود ؟ بر عكس طنز های كنایه آمیز حافظ دستگاه محتسب را می لرزاند و بسختی تكان می دهد . نه فقط شراب را برغم او موضوع عمدة غزل خویش می سازد بلكه فكر و اندیشه را هم – در آن سوی حدود سانسور كه محتسب برایش مقرر داشته است – می كشاند به قلمرو فلسفه ، به قلمرو چون و چرا . اگر محتسب كتابهای « محرمه الانتفاع » را به آب فرو می شوید وی در كوچه رندان كه هست یك كتابخانه را درون بیتی یا غزلی می گنجاند و بر سر زبانها می اندازد . نه آیا گه گاه در یك بیت یا یك غزل او حاصل تمام چون و چراهایی هست كه آزاد اندیشان را هم نزد متشرعه منفور می دارد هم نزد واعظ و محتسب ؟ خم و سبویی را كه محتسب می شكند ، رندان باز می سازند و این بار ، در آن شرابی می ریزند كه دیگر ریختنی نیست : شعر و غزل . وقتی شاه شجاع ، پسر محتسب نیز در این كوچه رندان منزل می گیرد پیداست كه محتسب دیگر مغلوب است و مقهور .» بخش رند و محتسب ص 53 و 54
« ... در مورد الفاظی چون جام و می و معشوق و خرابات كه در سخنان عرفانی حافظ هست بدون شك توجه به این نكته نیز كه پیش از وی در كلام ابن فارض و شبستری هم اینگونه لفظها از تنگنای قلمرو جهان حسی به آن سوی دنیای غیر حسی راه یافته اند دیگر در این باب جای شك باقی نمی گذارد كه این گونه الفاظ را آنجا كه معنی حسی در آنها انسان را خرسند نمی كند باید به معنای ماوراء حسی حمل كرد. این امر كه كلام گوینده را فقط وقتی می توان بر معنی رمزی تأویل كه مفهوم ظاهری و حسی آن كافی بنظر نیاید در ادراك مفهوم این رمزها البته شرط مهم است و در مورد كلام حافظ نیز بدون تردید تصور وجود رمز و استعاره فقط وقتی جایز است كه سخن وی را با آنچه مفهوم حسی و مادی آن اقتضا دارد نتوان تفسیر كرد. بخش رویا و جام ص 93