كتاب حاضر داستان جواني است كه داوطلبانه به جبهة جنگ پيوسته است. اما سختيهاي جنگ و حوادث كه دچار آن ميشود او را از اين كار پشيمان ميكند.
..............
هنری فلیمینگ كه جوانی روستایی و اهل نیویورك است، داوطلبانه وارد ارتش متحد می شود. ابتدا چون از جنگ و تیراندازی خبری نیست، هنری جوان بسیار مغرور و متكبر است و به همه چیز به دیده استهزا می نگرد، اما چندی بعد كه جنگی در چانسلور سویل در شرف وقوع است، ترس تمام وجودش را فرا می گیرد، به مجرد شروع نبرد، او كشفی می كند.
به زودی تیراندازی آغاز می شود و او خود را در قلب سپاه جای می دهد تا جای امنی داشته باشد. وقتی دشمن حمله اش را آغاز می كند، هنری فرمانده خود را از دست داده، از ترس می گریزد. هرگاه كه به جبهه باز می گردد، دوباره با ترس شدیدی مواجه می گردد و این به صورت كابوس وحشتناكی برایش درآمده است.
تجارب تلخ، منظره رنج آور مرگ و شجاعت غیرقابل توصیف مردان عادی سرانجام پرده ها را از جلو چشمان او پس می زنند. با خشم و غضب تمام ناپاكی را از وجود خود دور می كند، او با پیشرفتی قاطع پرچم های قشون را پیشاپیش همه حمل می كند. و................
نكته قابل توجه این است كه نویسنده در موقع نگارش این كتاب فقط 25 سال از عمرش می گذشته و هیچ گونه تجربه شخصی در جنگ نداشته است