زهرا محققيان در پژوهشي جامع، علتهاي وقوع جرم و اصول جرمشناسي در جامعه را در كتاب جامعهشناسي انحرافات تشريح كرده است.
اينكه چرا بعضي افراد كارهاي ناهنجار انجام ميدهند و پا روي قانونهاي اجتماعي و حيطه زندگي ديگران ميگذارند، سوال تاريخي و ريشهداري است و عده زيادي تلاش كردهاند پاسخ مناسبي به آن بدهند.
در ساليان خيلي دور عمل مجرمانه را به حلول ارواح خبيثه در فرد يا به ماهيتهاي شركآميزي مثل خداي زشتي و پليدي نسبت ميدادند.
در ميان نوشتههاي ثبت شده بر ميآيد كه سقراط نخستين كسي بود كه با ديد علمي به بزهكاري نگاه كرد و آن را نتيجه جهل مجرم دانست. پس از او افراد زيادي آمدند و هريك بزهكاري را به محيط به خود فرد و به عاملهاي اجتماعي ربط دادند. اما آنچه كه الان مسلم است، دلايل متنوع وقوع يك جرم است و بايد بزهكاري پديدهاي مركب دانست كه با ديدي همه جانبه آن را بررسي كرد.
كتاب جامعه شناسي انحرافات 3 فصل دارد.
بخش اول شامل كليات، بررسي مختصري پيرامون تاريخچه انحرافات و انواع انحرافهاي احتمالي، دستهبندي منحرفان از ديدگاه صاحب نظران و همچنين انواع واكنشهاي افراد مقابل ناهنجاريها است.
در بخش دوم علتها و عاملهاي انحرافهاي اجتماعي در هفت مبحث بررسي شده است.
در بخش سوم نيز ديدگاههاي صاحب نظران سرشناس جامعه شناسي جرم آورده و سپس بررسي و تجزيه تحليل شده است.
سخن ناشر
كتاب جامعه شناسى انحرافات اجتماعى توسط پژوهشگر ارجمند خانم محققيان در سه فصل تنظيم و تدوين شده است.
بخش اول: شامل كليات، بررسى مختصرى پيرامون تاريخچه انحرافات و انواع انحرافات اجتماعى، دسته بندى منحرفان از ديدگاه صاحب نظران و همچنين انواع واكنشهاى افراد در برابر ناهنجاريها مى باشد.
بخش دوم: علل و عوامل انحرافات اجتماعى در هفت مبحث، مورد بررسى قرار گرفته است.
بخش سوم: ديدگاههاى صاحب نظران جامعه شناسى انحرافات بررسى و تجزيه و تحليل شده است.
انحرافات اجتماعى، پديده هاى ناشى از زندگى جمعى هستند كه در جامعه به وجود مى آيند و علت و معلولى عمدتاً ناشى از ساختارهاى جامعه دارند. انحرافات، در واقع نقض قوانين و هنجارهاى جامعه اند. از جامعه شناس انحرافات مى توان پرسيد: «در چه نوع جامعه اى اين انحراف رخ مى دهد؟ كدام شرايط و منزلت اجتماعى باعث مى شوند افراد انسانيت خود را از دست بدهند؟ علل اجتماعى فقر، جرم و جنايت و خشونت چيست؟»
از طرف ديگر به علت وجود جمعيت جوان در جامعه ما ـ كه حداقل نيمى از آن را جوانان تشكيل داده اند ـ پرداختن به مسائل و آسيب هاى اجتماعى، امرى بديهى است و بايد پژوهشگران، در جامعه شناسى ايرانى به اين مسائل توجه بيشترى نشان دهند; خصوصاً كه جهش ناگهانى پرخاشگرى در شهرهاى بزرگ ـ بويژه تهران ـ در ارقام و آمار خودنمايى مى كند. در فاصله سالهاى 1382 ـ 1376 در ايران تعداد زندانيان جرم و جنايت سه برابر شده است.
البته جاى ابراز ناخرسندى است كه پس از گذشت بيشتر از صد سال از تولد كامل «جرم شناسى» هنوز در كشور ما اين علم ناشناخته باقى مانده است. ولى از حدود يك سده پيش تاكنون آموزش اين علم جنبه آكادميك پيدا كرده و حتى در ايران بيش از سى سال است كه در دانشگاهها تدريس مى شود، با اين وجودْ اكثر مردم هنوز «جرم شناسى» را نمى شناسند و به همين علت است كه در تحليلهاى ارائه شده از جرايم در رسانه هاى جمعى، مى بينيم جاى جرم شناسانْ هميشه خالى است.
اين مسئله كه علت وجود جرايم در جامعه ما چيست، سؤال تاريخى ميليونها نفر است كه در جست و جوى علت نابهنجارى بزهكاران بوده اند. اينكه فقط عده اى مرتكب جرم مى شوند، ولى خيلى ها با وجود فشار زندگى يا عوامل مؤثر و مساعد دست به جرم و بزهكارى نمى زنند، چه علتى مى تواند داشته باشد.
هزاران سال است اين پرسش در ذهن دانشمندان و ساير افراد وجود دارد. حتى در برخى اديان كهنْ انسان موجودى دوماهيتى و متشكل از دو عنصر سياهى و سپيدى يا خوبى و بدى ـ به نشانه از خدايان پاكى و پلشتى ـ دانسته شده و كج رفتارى نشانه غلبه پليدى و سياهى بر بُعد خوبى و روشنىِ وجود انسان تعبير و حمل شده است.
سپس ساليان دراز عقايدى مانند حلولِ ارواح خبيثه و جن زدگى يا ورود شيطان و ديو در جسم و كالبد آدمى، مهمترين توجيه تباهكارى او بود و البته شكنجه و عذابهاى شديد، وسيله اى مناسب براى اخراج آن ارواح ناپاك و در نتيجه، اصلاح مجرم به حساب مى آمد.
ظاهراً سقراط نخستين كسى است كه با ديدى علمى به پديده بزهكارى نگاه كرد و آن را نتيجه جهل بزهكار دانست و از اين رو، او را شايسته آموزش معرفى كرد، نه شكنجه.
افلاطون نيز در كتاب «جمهوريت» هر پديده اجتماعى را با وجود طبقات ناهمگون در جامعه مرتبط مى دانست و ارتكاب جرم را از آن قاعده مستثنى نكرده و علاوه بر آن، بر توزيع ناعادلانه ثروت، به عنوان عامل جُرم زاى مهم ديگر، تأكيد كرد. ارسطو با ديدگاهى ديگر، مسائل و مشكلات جسمى و روحى را در انحرافات آدمى مؤثر مى دانست. بدين ترتيب باب نظريه پردازىِ علمى درباره عوامل ارتكاب جرم باز شد و تا امروز ادامه دارد.
در جواب اين سؤال كه آيا علت خاص يا مشخصى براى بزهكارى وجود دارد، بايد گفت: خير، گذشت زمان و ارائه تئوريهاى جديد و تكميل تحقيقات ثابت كرد برخلاف تصور عامه، بزهكارى پديده ساده اى نيست كه زاده تنها يك عامل باشد، بلكه عوامل گوناگونى در آن دخالت دارد كه با شناسايى آنها مى توان عوامل بزه زا را مورد بررسى قرار داد.
بزهكارى پديده اى مركب است; به اين معنا كه عوامل متعددى (اعم از عوامل درونى و بيرونى) در بروز و تحقق آن دخالت دارد.
براى مثال: صحيح نيست كه بگوييم «فقر علت سرقت است»; چون در اين صورت، ساير عوامل مؤثر در سرقت را ناديده گرفته و در مقابلْ تمام فقرا را متهم به سرقت كرده ايم!! آيا واقعاً هيچ جوانى براى خوشگذرانى اقدام به سرقت خودرو يا وسيله نقليه نمى كند؟ آيا هيچ نوجوانى بدون نياز مالى و فقط براى اثبات قدرت و شجاعت خودْ كتاب يا چيزى را ندزيده است؟ يا هرگز شنيده ايم كه زياده خواهى مرد يا زنْ او را وادار به سرقت جواهرات كرده باشد؟
با توجه و دقت در مثالهاى فوق، مى توان به اين نتيجه رسيد كه حتى در سرقت، كه جرمى مالى است، فقط عامل نياز، شرط كافى براى تحقق جرم مزبور نيست و اين اصل در مورد تمام جرايم صادق است; تا جايى كه امروزه جرم را پديده اى «زيستْ روانْ اجتماعى» مى ناميم.
بدين ترتيب، علت يابىِ هر جرمْ نيازمند بررسى جامعى از ابعاد مختلف جامعه ـ از جمله زيست شناسى، روان شناسى و جامعه شناسى ـ است.
وقتى با ارتكاب يك يا چند جرم مواجه مى شويم، به نوعى كه همگان را سخت به انديشه فرو مى برد و براى گشودن راز ارتكاب آن فقط از يك روانشناس دعوت مى شود، پيشاپيش پذيرفته ايم كه اين جرم تنها از اختلالهاى روانى بزهكار نشأت گرفته ولا غير! و در اين قضاوتِ شتابزده، ساير عوامل مؤثر جسمى (مانند اختلالهاى متابوليك، مشكلات كرومزومى يا ژنتيك، نقايص جسمى...) و نيز عوامل اجتماعى (از قبيل مسائل فرهنگى و اقتصادى و...) را كنار گذاشته ايم! آيا واقعاً تأثيرى را كه محيط آلوده بر انحراف يك شخص دارد مى توان با تحليل روان شناختى، شناسايى كرد؟
اين در حالى است كه زمينه هاى ديگرى از تحقيقات وجود دارد كه شايد تاكنون با آن مواجه نشده باشيم; به عنوان مثال: ثابت شده است، حتى تغييرات آب و هوا هم مى تواند در روحيات و رفتار آدمى تغييرات محسوس را ايجاد كند.
همچنين آيا در روزگارى كه دائماً بر شمار ژنهاى شناخته شده افزوده مى شود، اين احتمال وجود ندارد كه تلاش زيست شناسان در شناسايى ژنِ خشم به ثمر برسد و در آن صورتْ خشونتها معناى ديگرى بيابد.
اگر موارد فوق را فرضهايى محتمل بدانيم، حتماً تعجب خواهيد كرد اگر بدانيد برخى ناهنجاريهاى كروموزومى (مثلا وجود كروموزوم y اضافى در جفت 23 كروموزومها) مى تواند موجب خشونت رفتار شود و اين مورد سالهاست به اثبات رسيده است و فقط يك فرضيه نيست.
حتى تغييرات حجم ماده ساده اى مانند قند خون نيز مى تواند تأثيرات بزرگى در رفتار آدمى داشته و هيپوگليسمى از عوامل مؤثر پرخاشگرى محسوب مى شود.
سالها قبل، دانشمندى بلژيكى به نام "كتله" شايد بر حسب اتفاق از مشاهدات آمارى خود متوجه شد آمار جرايم گوناگون بر حسب تغييرات جغرافيايى و نيز آب و هوايى، از قواعد مشخصى پيروى مى كند; به طور مثال: گرماى هوا در تندى و خشونت رفتار تأثير مثبت دارد و بر عكس در هواى سرد از خشونت جرايم كاسته مى شود. وى نتايج تحقيقات خود را به استناد آمارهاى جنايى فرانسه و هلند در 1835 در كتاب "فيزيك اجتماعى" منتشر كرد.
تحقيقات مشابهى نيز در همان اوان توسط "گرى" از اهالى فرانسه صورت پذيرفت. خود شما با نگاهى ساده و اندكى توجه خواهيد ديد برخوردهاى فيزيكى در فصول گرم سال بيشتر از روزهاى سرد است و آمار پرونده هاى اين چنين در تابستان بالا مى رود.
جرم شناسىْ علمى است كه هدف آن ريشه يابى علمى جرايم است و به قول "ساترلند"، مجموعه علومى است كه به جرم مربوط مى شود; بنابراين از ساير علومْ مباحثى را كه با مقوله جرم مرتبط است، وام مى گيرد; زيرا آن چنان كه "پروفسور ووئن" و "پروفسور لئوتر" در تعريف جرم شناسى گفته اند «مطالعه علمىِ پديده مجرمانه»، موضوع اصلى جرم شناسىْ مطالعه علمى جرم است و در اين راستا از يافته هاى علوم گوناگون (مانند روان شناسى، جامعه شناسى، زيست شناسى، آمار و حقوق و...) در ارتباط با بزهكارى استفاده مى كند. پس، از اين بابت مى توان جرم شناسى را به مثابه پل ارتباطى علوم ياد شده در زمينه جرم ناميد.
جامعه شناس معروفى به نام "دوركهايم" معتقد است: جرم يك پديده اجتماعى و مانند همه پديده هاى اجتماعى، جزو لاينفك جامعه است. اگر ما به گفته فوق هم معتقد نباشيم، لااقل اين حقيقت را بايد تاكنون پذيرفته باشيم كه هرگز جامعه اى ديده نشده كه هيچ نوع كجرفتارى و بزهكارى در آن وجود نداشته باشد، ولى مى توان با تمسك و توسل به يافته هاى جرم شناسى تا حد زيادى به هدف نهايى ـ يعنى جامعه بدون جرم ـ نزديك شد.
از آنجا كه يافتن راه حل مشكلات اجتماعى، نياز به شناخت كافى و احاطه كامل نسبت به عوامل ايجاد كننده آن دارد، اميدواريم با مطالعه اين كتاب و شناخت عواملى كه باعث جُرم و انحراف مى شوند، بتوانيم در رفع اين عوامل توفيق بيشترى يابيم.
همچنين خانواده هاى گرامى با دقت در مطالب اين كتاب مى توانند موجبات احتمالىِ آلوده شدن فرزندان خود را به جرم و انحراف برطرف سازند و قبل از درمان، پيشگيرى نمايند. به اميد اينكه همه با هم در ساختن جامعه اى بهتر سهيم شويم.