اين كتاب زندگاني فاطمه زهرا (س) را از ولادت تا شهادت از زبان شاعران و ستايشگران روايت ميكند كه در چهارده فصل و چهل باب تنظيم شده است و برخي از سر فصلهاي آن عبارتند از:« ميلاد كوثر»، « نامهاي نور»، «پيوند دو دريا»، « در خانه عدالت»، « زيبا مثل زن»، « عرفان فاطمي»، «فضائل فاطمي»، «خطبهها و خطابهها»، « در غربت مولا» و «فاطمه و مهدويت».
سردرودي در مقدمه كتاب درباره شعر فاطمي مينويسد: در شعر فاطمي ،وجه غالب « مصيبت نامه نويسي» است تا آنجا كه مصائب گرايي، مناقب و مدايح را به مسلخ تحريف و تحقير ميبرد و شعرها را از مدح به ذم ميكشاند و انسان را به ياد سخني از مولا علي(ع) مياندازد كه گفت: دشمن دانا به از دوست نادان. مصيبت بدتر آنگاه رخ مي نمايد كه مداحان شاعر نما پس از آنكه از قله شعر به چاه شعار ميافتند و در تنگناي قافيه گير ميكنند و ميبينند كه در ستايش ممدوح نميتوانند سخنانشان را پيش ببرند به ورطه لعن ديگران ميغلتند. غافل از اينكه در مدح نور، نيازي به ذم سياهي نيست.
اين پژوهشگر ادامه ميدهد: نميدانم اينگونه مداحان را كه ترجيع كلامشان در مدح فاطمه به لعن اين و آن ختم ميشود « لعنت گرايان» بخوانم يا لعنتيان بنامم كه اگر قاعده اسم با مسما را رعايت كنيم چاره اي جز اين نخواهيم داشت.
وي درباره فصلهايي كه شعر كمتري نسبت به دیگر فصلهاي كتاب دارند، مينويسد: با اينكه اصرار داشتيم فصلهاي «زيبا مثل زن» ، «عرفان فاطمي» و «خطبهها و خطابهها» فربه و پربار باشند سوگمندانه هرچه بيشتر گشتيم كمتر يافتيم، اميدواريم كه شاعران جوان و معاصر با مطالعه اين كتاب به سر ذوق آيند و طبع شعرشان بجوشد تا فاطمه زهرا (س) را به عنوان زني به راستي بزرگ و كامل و بسيار تاثير گذار و تاريخ ساز بشناسند و به عنوان مادري مقدس و با تمام اوصافي كه يك انسان كامل بايد داشته باشد بستايند و تنها به اين بسنده نكنند كه بگويند فاطمه دختر پيامبر يا مادر حسين بود كه فاطمه خود عالمي دارد و جهاني ديگر است.
-------------------------
مقّدمه
فاطمه زهرا(عليها السلام)، انسان كامل; سرور و سرآمد زنان; يگانه دختر خاتم الانبيا; شريك زندگى و همسر حضرت مرتضى; محور و مدار دايره دين و دادگرى در خانه على است.
شاعران و ستايش گران ـ به پيروى از قرآن و پيامبر ـ او را با اوصاف بسيارى ستوده اند و با نام هاى فراوانى او را بزرگ داشته اند كه «كوثر / خير كثير»; «ليلة القدر / شب قدر»; «اُمّ الأئمّه / مادر پيشوايان»; خيرالنسا / بهترين زنان و زن برتر» از آنها است و از ميان القاب و اسم ها، نام هاى زير ـ از باب نمونه ـ يادآورى مى شود:
طيّبه; طاهره; مطهّره; حديثه; زكيّه; زهرا; رحيمه; راضيه; ريحانه; باهره; بتول; تقيّه; مرضيّه; محدّثه; عطيّه; عاليه; عالمه; وجيهه (وجيهة عندالله); صدّيقه; حبيبه; قدسيّه; محبوبه; معصومه; مستوره; انيسه; انسيّه (انسيّه حورا); سكينه; شريفه; شفيقه; شفيعه (شفيعه محشر); صفيّه; صالحه; عزيزه; عذرا; كبرى; كريمه; حوريّه; حورا; هانيه; نجمه; نجيبه; نخبه; نقيّه; مباركه; مطمئنّه; حكيمه; وليّه (وليّة الله); اُمّ ابيها; اُمّ الحسن; بنت الهدى; روح الرسول; بنت النبى(صلى الله عليه وآله); اُمّ العدل; اُمّ الحسنين; اُمّ الاوليا; اُمّ المصائب; مظلومه; شهيده و دهها ـ بلكه صدها اسم و وصف و لقب ديگر ـ كه اين همه از يك انسان بزرگ و كامل حكايت مى كند تو گويى آن چه خوبان همه دارند او به تنهايى داشت.
او در مقام يك زن، مظهرِ جمال الله و آينه وجه الله ـ سبحانه و تعالى ـ است و با توجّه به سخنرانى هاى رسا و ماندگارش و با نگاهى به خطّه خطير خطابه ها و خطبه هايش او را «بنيانگذار مكتب اعتراض» ناميده اند كه او بعد از رحلت رسول الله(صلى الله عليه وآله)نخستين زنى بود كه نه تنها از حقوق زن كه از حقوق همه انسانها دفاع كرد. و اوّلين منتقدى بود كه تا پاى جان در انتقاد از استبداد دينى مقاومت كرد، تا سلام و درود هر انسان آزادانديشى كه براى حق و عدالت نفس مى كشد هميشه همراه نام و يادش باشد.
پيشينه كار
پيش از اين كتاب هاى «كميت اسدى; حديث حُرّيَت»; «سيّد حميرى; سالار شاعران»; «غديريّه هاى فارسى»; «شادنامه»; «امام على(عليه السلام) در شعر فارسى» را نوشته ام و كتاب حاضر (فاطمه زهرا(عليها السلام) در شعر فارسى) ششمين اثرى است كه در حوزه شعرشناسى از راقم اين سطور به دست نشر سپرده مى شود.
و نيز در مقاله بلندى با عنوانِ «شعر و شاعرى در آينه شريعت» و در مقدمه كتابِ «چهل حديث شعر» از مقوله شعر و شاعرى سخن گفته ام از آن ميان سخنى را از اميرالبيان; حضرت على(عليه السلام)هميشه در خاطر دارم كه گفت: «اَحْسَنُ الشِّعْرِ ما كانَ مَثَلاً / شعر برتر آن است كه ضرب المثل گردد.»
يعنى سخنى شعر خوانده مى شود كه حرف دل همگان باشد و هركس بشنود بلافاصله بگويد كه جانا سخن از زبان ما مى گويى و در نتيجه دهن به دهن زبان زد خاص و عام گردد و ديگر نيازى به اين كه رسانه هاى دولتى براى نشر و پخشش سرمايه گذارى كنند نداشته باشد و شاعرانش مجبور نباشند تا با تبانى و به بهانه نقد و بررسى، اشعار همديگر را رندانه تبليغ كنند و با قُرُق كردن چندين و چندين نشريه، شعر خويش و خويشاوندان را ترويج دهند و كسى را ياراى اين نباشد كه بگويد: خود گويى و خود خندى / عجب مرد هنرمندى!
ترتيب و تأليف
اين كتاب زندگانى فاطمه زهرا(عليها السلام) را ـ از ولادت تا شهادت ـ از زبان شاعران و ستايشگران روايت مى كند كه در چهارده فصل و چهل باب تنظيم شده است و برخى از سرفصل هاى آن عبارت است از: «ميلاد كوثر»; «نام هاى نور»; «پيوند دو دريا»; «در خانه عدالت»; «زيبا مثل زن»; «عرفان فاطمى»; «فضائل فاطمى»; «خطبه ها و خطابه ها»; «در غربت مولا» و «فاطمه(عليها السلام)و مهدويت».
و با اين كه اصرار داشتيم فصل هاى «زيبا مثل زن»; «عرفان فاطمى» و «خطبه ها و خطابه ها» فربه و پربار باشند سوگمندانه هرچه بيشتر گشتيم كمتر يافتيم، اميدواريم كه شاعران جوان و معاصر با مطالعه اين كتاب به سر ذوق آيند و طبع شعرشان بجوشد تا فاطمه زهرا(عليها السلام) را به عنوان زنى به راستى بزرگ و كامل و بسيار تأثيرگذار و تاريخ ساز بشناسانند و به عنوان مادرى مقدّس و با تمام اوصافى كه يك انسان كامل بايد داشته باشد ـ و انصاف را كه حضرت زهرا اين همه را داشت ـ بستايند و تنها به اين بسنده نكنند كه بگويند فاطمه دختر پيامبر، يا مادر امام حسين بود كه «فاطمه خود عالمى دارد، جهانى ديگر است.»
يادآورى چند نكته
افزون بر مورد فوق، موارد ديگرى نيز در شعر مذهبى به معنى عام و در مناقب فاطمى به طور خاص ديده مى شود كه جاى تأمّل و تجديد نظر است از باب نمونه به چند مورد اشارتى مى رود:
1. هرچند كه از نظر آرايه هاى لفظى و تعميم زبانِ غزلى به قالب هاى ديگر و استحكام و ابداع تركيبات و شاكله ها توفيق چشم گيرى در شعر مذهبى ديده مى شود امّا تكرار مكررّات و فقر فكر و انديشه همچنان دل آزار مى نمايند مثل اين كه برخى كمتر مى انديشند و بيشتر مى سرايند و هرچه مى سرايند پى در پى منتشر مى كنند و خواننده را هميشه با اين پرسش مواجه مى سازند كه «اين آقا كه اين همه مى سرايد و مدام مى گويد و منتشر مى كند پس كى و چگونه فرصت انديشه مى يابد; نكند خود نفهميده هرچه مى خواهد به دست نشر و پخش مى سپارد؟»!
2. بسيارى از شاعرانى كه به ستايش پيشوايان دينى مى پردازند مخاطبان خويش را در ميان عوام جستجو مى كنند و توقّع دارند كه شعرشان پس از پذيرش عوام ـ حالا اگر پذيرفته شده باشد ـ به خواص هم تحميل شود غافل از اين كه هيچ آبشارى از پايين به بالا جريان پيدا نمى كند و راهِ اين فرات آن گاه به روى همگان با زلالى باز خواهد شد كه نخست فرهيختگان و متفكّران را به سوى خويش فرا خواند.
3. مناقب فاطمى يا فاطميّات در شعر فارسى عمر چندانى ندارد، تنها چند قصيده ـ آن هم نه چندان فخيم و فربه ـ از عصر صفوى سراغ داريم و پيش از آن هم خبرى نيست و اين جفا به دُردانه دختر رسول الله(صلى الله عليه وآله) آن هم در شعر فارسى كه هميشه رنگ شيعى داشته است شايد در اين خبط و خطاى بزرگ نهفته باشد كه شاعران ما هنوز هم كه هنوز است به زن جماعت به چشم حقارت مى نگرند و آن گاه كه به ستودن فاطمه(عليها السلام) يا حضرت زينب(عليها السلام) مى پردازند ترجيع كلامشان اين است كه بگويند: «زن مگو و زن مگو»!!
4. دو ديگر اين كه در شعر فاطمى، وجه غالب «مصيبت نامه نويسى» است تا آنجا كه مصائب گرايى، مناقب و مدايح را به مسلخ تحريف و تحقير مى برند و شعرها را از مدح به قدح و ذم مى كشانند و انسان را به ياد سخنى از مولا على(عليه السلام)مى اندازند كه گفت: «عالِمٌ معاند، خير من جاهل مساعد / دشمن دانا بهتر از دوست نادان است.»
دشمن دانا كه غم جان بُوَد***بهتر از آن دوست كه نادان بُوَد
5. مصيبت بدتر آن گاه رخ مى نمايد كه مدّاحان شاعرنما پس از آن كه از قلّه شعر به چاه شعار مى افتند و در تنگناى قافيه گير مى كنند و مى بينند كه در ستايش ممدوح نمى توانند سخنشان را پيش ببرند به قدح و لعن ديگران مى غلتند غافل از اين كه در مدح نور، نيازى به قدح تاريكى و ذم سياهى نيست.
و اگر گفته شود كه اين انحراف در جهانِ جميلِ شعر و ادب، كريه ترين صورت از سيماى سخن را نشان مى دهد مبالغه نخواهد بود.
نمى دانم اين گونه مدّاحان را كه ترجيع كلامشان در مدح فاطمه(عليها السلام) به لعن اين و آن ختم مى شود «لعنت گرايان» بخوانم يا «لعنتيان» بنامم كه اگر قاعده اسم با مسمّا را رعايت كنيم چاره اى جز اين نخواهيم داشت. به هر حال سخن را با نقل سه رباعى از اثر پربار فؤاد كرمانى ـ كه در اخلاص و ارادت هنرمندانه او به خاندان نبوّت ترديدى نيست ـ به پايان مى برم، فؤاد كرمانى در مجموعه شعر خويش با نام شمع جمع، صفحه 48 آيتى از قرآن مجيد را به صدر سخنش مى نشاند و چنين به درد دل خويش مى آغازد:
ولا تسبّوا الذّين يدعون من دون الله فيسبّوالله عدواً بغير علم
اى آن كه به لعن باطلت عادت و خوست***از لعن تو سبّ اهل حق، وردِ عدوست
تيغى كه به قتل دشمنت هست به دست***از كورى چشم مى زنى بر سر دوست
o
بر ذم بدان وصف عمل توضيح است***با وصف عمل لعن تو را تقبيح است
عاقل به كنايه عيب گويد ز بدان***چون ذمِّ كنايه ابلغ از تصريح است
o
هرچند كه خلق آدم از آب و گل است***با خلق نگو مجسّم از جان و دل است
خود زشت و نكو ز يك سرشتند ولى***نا معتدل است اين و آن معتدل است
وآخر دعوانا الحمدلله ربّ العالمين
محمّد صحّتى سردرودى
قم - 20/12/86
فهرست:
فهرست مطالب
مقدّمه …9
l فصل اوّل: ميلاد سبز سحر …13
تولّد كوثر …15
شب ميلاد …60
صبح ميلاد …84
مادر صدّيقه (حضرت خديجه) …123
l فصل دوّم: نام هاى نور …131
نام هاى فاطمه(عليها السلام) …133
ياد و ولاى فاطمه(عليها السلام) …147
l فصل سوّم: ازدواج با امام على(عليه السلام) …159
پيوند دو دريا …161
زيبا مثل زن …182
در خانه عدالت …212
l فصل چهارم: عرفان فاطمه(عليها السلام) …231
عبادت فاطمه(عليها السلام) …233
تسبيح فاطمه(عليها السلام) …255
l فصل پنجم: فضايل فاطمى …259
حديث حيرانى …261
مدايح و مناقب …282
از ميان مسمّط ها و تركيب بندها …403
l فصل ششم: فصل فاجعه …425
غصب فدك …427
خطبه ها و خطابه ها …430
حور در آتش …451
شهادت محسن …515
l فصل هفتم: مادر مصيبت ها (اُمّ المصائب) …519
در فراق پدر …521
با بلال …539
زبان حال فاطمه(عليها السلام) …543
l فصل هشتم: در غربت عدالت …559
فصلِ فراقِ ياران …561
وصيّت …585
در غربت مولا على(عليه السلام) …589
l فصل نهم: شهادت شهيده …595
روز شهادت …597
تشييع شبانه …603
شبِ دفنِ دفينه …608
شام غريبان …626
آسمان بر «سرِ خاك» …636
l فصل دهم: در رثاى سپيده (مرثيه ها) …655
از زبان مولا على(عليه السلام) …657
از زبان زينب(عليها السلام) …691
در عزاى عاطفه(عليها السلام) …707
l فصل يازدهم: شهر شهادت …757
مدينة النبى(صلى الله عليه وآله) …759
غربتستان بقيع …773
l فصل دوازدهم: فاطمه زهرا(عليها السلام) و حضرت مهدى(عج) …801
فاطمه زهرا(عليها السلام) و حضرت مهدى(عج) …803
l فصل سيزدهم: توسّل به حضرت وجيهه(عليها السلام) …811
يا وجيهة عندالله اشفعى لنا عندالله …813
l فصل چهاردهم: خاتون محشر …841
قد قامتِ قيامت …843
شفيعه محشر …849
l فهرست اشعار …869
l فهرست شاعران …883