آنتوان روكانتن، قهرمان رمان تهوع، تك و تنها در شهر بوویل زنگی میكند. هرچند دستاندركار پژوهشی تاریخی است، باری؛ دلمشغولی عمدهاش «وجود» است. وجودی كه به او میاندیشد، وجود در ساحت متافیزیكیاش نیست؛ بلكه وجود در ساحت اینجهانی و جلوهگر در موقعیتهای اجتماعی فرد آدمی و روابط وی با افراد دیگر جامعه است. دو چیز روكانتن را میآزارد. یكی آن كه این وجود، در ذات خود، ناواجب و ناعقلانی است. و دیگر آن كه پیرامون او را جماعتی «رجاله»، با احساساتی دروغین و اندیشههای كلیشهای، فرا گرفتهاند. برخورد با این وجود ناعقلانی در انبوه جزئیات مبتذلش، گونهای بیزاری و دلآشوبه و «تهوع» در روكانتن پدید میآورد. روكانتن به تجربه پی برده است كه موسیقی حالت «تهوع» را در او میزداید و احساس بسط و خوشی به او میدهد. به فرجام، پس از سیر و سلوكی دردناك، درمییابد كه برای رهیدن از چنبرهی هستی مهمل و ناموجهش، باید ارزشهایی برای خودش بیافریند و برخورد وجودی ویژهای اختیار كند. او به ادبیات دل مینهد و در این عرصه، رماننویسی را به وجه خاص برمیگزیند. به این سان، امیدوار است كه معنایی ارزشمند به زندگی بیمعنی پیشینش بدهد.
رمان تهوع، كه در زمرهی آثار برتر ژان پل سارتر است، پیشاپیش، همهی درونمایهی فلسفهی او را در بر دارد و بهراستی، یكی از پرارجترین نوشتههای ادبی روزگار ما است.