صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    1 آذر 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 3279
    ديروز: 6822
    جمع کل: 30528384
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    معرفي کتاب :: ساز دهني
    ساز دهني
    درخواست کتاب
    راهنماي خريد
    سبد خريد
    چاپ صفحه
    ارسال به دوست
    موضوعات مرتبط
    موضوع: رمان - رمان ايراني
    نويسنده: علي معين
    ناشر: قلم نو
    نوبت چاپ: اول
    تعداد صفحات: 248 صفحه
    تيراژ: 2000 نسخه
    قطع: رقعي
    قيمت: 20000 ريال
    تخفيف: 10 %
    قابل پرداخت: 18000 ريال

     



    معرفي کتاب:
    پنجره هاي باز اتاق كوچيكش هواي سرد پاييزي رو به داخل راه مي داد. غروب بود.
    صداي سبك و نرم گنجشكها كه توي سرماي بيرون دنبال يه تيكه نون كوچيك، با غم و اندوه جيك جيك مي كردن، نواي ساز رو دلنشين تر مي كرد. سرما معنايي نداشت. صداي هلهله از دور شنيده مي شد. اينقدر توي غم خودش غوطهور شده بود كه سرما رو حس نمي كرد. ميز كنار ديوار پر بود از خرت و پرت هايي كه اگر چه به ظاهر ارزشي نداشت، ولي براي مرد دنيايي از خاطره بود. ساز دهني رنگ و رو رفته و كهنه و قديمي، يك انگشتر نقره اي با نگين فيروزه اي، مضرابهايي كه خيلي قشنگ منبت كاري شده بودن. چند برگ كاغذ و چند ورق خاطره.
    چه ساده و پاك، آدمهاي ساده و پاك عاشق مي شن. جوري كه همه رو متوجه خودشون مي كنن. عاشق و معشوق معنا نداره، اگه عاشق رو دل سوخته و معشوق رو بي تاب نكنه. معشوق هم عاشق مي شه وقتي كه گيسويبلندش رو دستاويزي براي وصال يار كنه، ديگه دردي در كار نيست. ايندرد و زجر همون عشقه. عشقي كه بدون درد و رنج باشه عاشقي نمي ياره.بايد با تمام وجود حسش كني. بايد معناش رو با تمام تار و پود بدنتبچشي و گرنه خيلي ساده تر از اوني كه فكرش رو مي كني از بين مي ره و اونوقت....
    مرد تن رنجور و خسته خودش رو از روي صندلي بلند كرد و به طرف پنجره حياط كشوند. دور استخر آبي پر بود از جمعيت. همه شاد و خوشحال، با لباسهاي رنگ و وارنگشون، قوز كرده بودن تا سرماي هوا كمتر بتونه به بدنشون نفوذ كنه. دختري با چشمهاي آبي و لباس بلند سفيد، دست در دست جواني زيبا مي رقصيد و ريز مي خنديد.
    مرد دوباره در درياي خاطراتش گم شد. اين چشمان آبي يادگار يك خاطره بود. خاطره اي بزرگ و تلخ. لحظه اي چشمان آبي دختر زيبا در چشمان مرد افتاد و بي حركت ماند.
    دخترك كه درمانده لبخند زد، قطره اشكي گوشه چشم مرد درخشيد. چشمان خيسش رو از دختر گرفت و خسته و شكسته طرف صندلي راحتي اش برگشت. سازش رو برداشت و دوباره زخمه زد.
    ... يه قطره خون.
    وقتي چشمات رو مي بندي و زخمه به سيم سنگين سه تار مي زني، جهش سيم در يه لحظه دست لرزانت رو مي بُرّه و يه قطره خون صفحه زندگي ات رو قرمز و گرم مي كنه، اگه عاشق باشي و درد كشيده عشق، به انگشت بريده، نگاهم نمي كني و غرق در ترنم موسيقي، مي زني و مي زني و....
    همه عاشقا با خاطره عشقشون زندگي مي كنن، حتي اگر اون عشق فقط يه لحظه بوده باشه. و اگر آتش عشق بعد از وصال خاموش نمي شه، براي همين پرواز مدام در آسمان روياهاي گذشته و آيندس.
    موسيقي لطافتي داره كه از زمين در نمي ياد، آسمونيه، چيزي ماوراء درك و تفكر انسان. و اگر تو خودت زخمه رو با دستي خون آلود و چهره اي خيس از غبار دردها به زه ساز بنوازي، مفهوم خواستن و دلهره عشق رو در مي يابي.
    * * *
    سعيد، افسرده و غمگين، روي صندلي راحتي خودش نشسته بود و اشك در چشمانش حلقه زده بود. به ياد روزهاي جواني كه چگونه تقدير عشق زندگي اون رو به باد داده و سالها در اتاق تنهايي خودش زنداني كرده بود. ياد روزهايي كه درمانده از تكلم، مي خواست به اراده قلب، تمام احساسش رو براي عشقش لبريز كنه، ولي اين دنياي لعنتي كه خواستن ها و خواهش هاي آسماني در اون معناي مضحك و مسخره اي داشت، چطور سد راهش شده بود. چشمان آبي اي كه روزي مال او بود و حالا؟
    نه، حالا هم مال او بود. هنوز هم براي او بود.
    هواي سرد غروب پاييز كم كم رنگ به سياهي شب مي داد، امّا صداي رقص و پايكوبي هنوز ادامه داشت. سعيد دوباره از صندلي جدا شد و بهسمت پنجره آمد. چراغهاي دور استخر هنوز روشن بود و دخترك با چشمان آبي اش مي رقصيد. در كور سوي افق چند تكه ابر سياه خودنمايي مي كرد: امشب باران مي آيد.

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    از همين موضوع: از همين نويسنده: از همين ناشر:
    رمان
    » ویلای تابستانی
    » جنگ كه تمام شد بیدارم كن
    » گنج قلعه ی متروك
    » فیظیك
    » افصون
    » سورنا و جلیقه ی آتش
    » چارلی و كارخانه ی شكلات سازی
    » كیمیا خاتون دختر رومی
    » گنج
    » غربت
    رمان ايراني
    » غروب غریبانه ی دل
    » شوهر آهو خانم
    » رز كبود
    » دختر تیرماه
    » در پیچ وخم كوچه های دل
    » شب های بی ستاره
    » افسون یك نگاه
    » شراره
    » فخر الزمان
    » حسد
    قلم نو
    » حاضر جوابى ها
    » با طلا باېد نوشت
    » آپارتمان طبقه ى پنجم
    » گنجینه عشق
    » غلامحسين بنان
    » فئودورد داستايفسكي
    » آنتون چخوف
    » پيكاسو
    » آلبركامو
    » ميرزاي شيرازي
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی