روزهای برمه به بررسی زندگی در یكی از شهرهای كوچك برمه در زمانی كه این منطقه مستعمره انگلیس بوده می پردازد . در این شهر كوچك تعدادی انگلیسی مهاجر زندگی می كنند . افرادی كه غرور زیادی نسبت به نژاد خود و تعصب بالایی در برتری نسبت به هندوها دارند . این افراد هر روز در مكان عمومی به نام باشگاه در كنار یكدیگر جمع می شوند و به بحث و گفت و گو می پردازند. از سوی دیگر شهر دارای جمعیت زیادی از بومی هاست كه نادان و بی سواد بوده و احترامی خدا مانند برای سفیدپوستان قائلند .
فلوری سفید پوستی است كه از منش انگلیسی ها متنفر است ، از ظلمی كه به برمه ای ها روا می دارند آگاه است و فرهنگ شرقی را می ستاید اما در عمل جرات حرف زدن و دفاع از دوستان محلی خود را ندارد. در این بین كه فلوری بین بی سر و صدا بودن و حمایت از یك دكتر محلی مردد است ، دختری به اسم الیزابت نیز كه در پی یافتن شوهری پولدار است وارد این شهر می شود و با اینكه فلوری هیچ هماهنگی فكری با او ندارد عاشقش شده و این امر ، اوضاع را برایش بغرنج تر می كند و ....