رمان «حسد»اثرمسعود كیمیایی
موضوع این رمان در مورد زندگی عین القضات همدانی است. كیمیایی كه 10سال پیش فیلمنامه «عین القضات» را درباره زندگی این شخصیت تاریخی نوشته و منتشر كرده بود، در مورد شباهت ها و تفاوت های رمان «حسد» با این فیلمنامه گفت؛ ما در این رمان با شخصیت دیگری از عین القضات همدانی مواجه می شویم كه البته جدا از شخصیت های عاشقانه او نیست اما در كل، حسد جنبه های جدیدی را از زندگی این شخصیت بررسی می كند. .
در بخشی از "حسد" می خوانیم:
«قاضی: این دادگاه از این ساعت در فرمایش آن مرد است كه هیهات او هم همدانی است، كه غم عالم این است ایرانی است آیا بار دیگر چشمهای من دو قله اروند را در همدان خواهد دید؟
آنجا سرزمینی است كه نهاد من روئیده. از سینه همه مادران وطنم شیر نوشیده ام.
از صدای پرندگان سرزمینم به خواب رفته ام و از دست پدرم بر سرم از خواب بیدار شده ام.
هر خطی را بخواندم. هر دردی را دانسته ام. بیبادبان از اقیانوس گذشته ام.
هر ظلمی بر تنم آتش افروخته. به هر شادی در كناری تنها بوده ام. گریستن می دانم. عشق می دانم و دستم را به سایه دامان خداوند كشیده ام. این كفر نیست. این عروج من جا مانده است. در باغ من خار نیست.
گلهای من در مرداب جنونم نیست. جنون من از توست، تو هیچ ساقه ای... تنه ای نمی خواهی، تو ریشه های مرا می خواهی.
آیا رواست كه به جایی آمدوشد نكنم جز اینكه نگهبانی با من باشد؟ پیوسته چشم می گردانم و كسی را دوست نمی بینم. سعد سینه بشكافد نشان من در تن اوست، كه جای من در تن دوست. اما كسانی كه دشمناند و بیزارم در این سرای فراوان اند آن مرد كه لبخندش را از جهنم ربوده ابوالقاسم درگزینی خراج به شما به روز و ساعت می دهد و مرا از كسان شما می داند...»