تك و تنها تو سالن نشسته بودم. نشسته بوده و منتظر! اما چه سالنی بود! چه خونه و زندگی ای! درست مثل این خونه ها كه تو فیلم آ نشون میدن! یه خونه ی ویلایی دوبلكس! حیاط حدود دو سه هزار متر! همه جاش درخت و گل و باغچه و چمن!
خونه شون كه دیگه هیچی! فكر كنم فقط دویست متر سالنش بود! سه دست مبل توش چیده بودن! چه فرش هایی! چه تابلوهایی! از كنار سالن یه سری پله ی شیشه ای رفته بود بالا كه یه سالن كوچیك از بالا بود و مشرف به سالن پائین. چند تا اتاقم اون طرفش بود. كنار پله هام یه آسانسور كوچیك بود! یه آسانسور كوچیك و خیلی قشنگ با در نرده ای برای دو طبقه خونه! خیلی جالب بود! خونه ما طبقه چهارم یه ساختمون بود بدون آسانسور! اون وقت اینجا یه آسانسور گذاشته بودن كه براشون یه طبقه بالا رفتن سخت نباشه!
اون طرف سالن یه آشپزخونه بزرگ بود كه از اینجا دید نداشت. یه آشپزخونه بزرگ كه با یه سكو از سالن جدا می شد و در واقع ‘open’ بود. اما بالای سكو پنجره پنجره بود و از سالن به وسیله شیشه جدا شده بود و یه نوع پیچك م روش كشیده بودن كه واقعاً قشنگش كرده بود. دور تا دور سالن م گلدون های خیلی قشنگ بود كه چند نوع گیاه آپارتمانی توش كاشته بودن و منظره سالن رو خیلی رویایی می كرد! یه پاسیوام یه گوشه دیگه ش بود كه از سنگ درستش كرده بودن و آروم آروم از بالاش آب می ریخت پائین! مثل یه چشمه واقعی! خلاصه همه چیز واقعاً قشنگ بود طوری كه آدم دلش می خواست كه بشینه و نگاه شون بكنه و لذت ببره!
حواسم به طرف دیگه سالن بود كه صدای پا شنیدم. یه مردی حدود پنجاه و خرده ساله ، داشت می اومد طرفم. خیلی خوش تیپ با كت و شلوار و كراوات. از جام بلند شدم و سلام كردم. با لبنخد جوابم رو داد و گفت :
- شما مریم خانم هستید ، درسته؟
- بله ، از طرف شركت ...
- می دونم ، می دونم. دایی تون همه چیز رو گفتن. تشریف بیارید تا با خانم آشناتون كنم. حتماً دایی تون در مورد وظایفی كه اینجا به عهده تون هست باهاتون صحبت كردن!
- كم و بیش! البته من برای اولین باره كه ...
- نگران نباشین! كار آنچنانی ای نیست. ظرف یكی دو روز كاملاً مسلط می شین. بفرمائین!
- شما بفرمائین ، من دنبال تون می آیم.
- تعارف نكنین.