مقدمه
از عاشورا و شخص حسين بن على(عليه السلام) نمى توان به راحتى سخن گفت; چرا كه در طول تاريخ، پس از آن واقعه، مخصوصاً از عصر عباسيان به اين سو، نوع نگاه به اين حادثه متفاوت بوده است.
در اين حادثه، هم شجاعت نهفته و هم شهادت و عزادارى نيز با سبكهاى مختلف (سنتى و غيرسنتى) به منصه ظهور رسيده است.
در گفتار و كتابت عاشورا و كربلا تحريفها، دروغ ها و غلوهاى بى شمارى در حق خاندان اهل بيت(عليهم السلام) مى بينيم; زيرا همه در پى آنند كه به آن درگاه نزديكتر شوند و با دنيايى از احساس و عاطفه، بر شهيدان كربلا مرثيه بسرايند. بگذريم از اينكه گفتارهاى نادرست چه هجمه اى عليه دين و ارزشهاى انسانى بر جاى گذاشته كه ما را اينك با آنها كارى نيست.
اما عزادارى مراجع معظم تقليد، زيبايى خاص خود را دارد. يكى با پاى پياده اداى احترام مى كند و ديگرى عمامه از سر بر مى دارد و چونان انسانهاى داغديده، بر سر و رو مى زند. اينها همه نشانه عشق و دلباختگى به محضر آن عزيزانى است كه فرياد مظلوميتشان، فضاى دل و عقل و آشيانه ما را ملكوتى ساخته است و اين چيزى نيست جز اعتقاد و درك هويت دينى و احياء ارزشهاى انسانى; ارزشهايى كه ما را به عدالت و توحيد نزديك مى سازد و زمينه هاى نقد و طرد سلطه گران اعتقادى و اقتصادى را هويدا مى سازد.
حسين بن على(عليه السلام) با انتخاب شهادت و تن ندادن به ذلت، دنيايى را براى ما ترسيم كرد كه هم مى توان زندگى كرد و انسان بود و هم وعده الهى را تحقق داد كه وارثان به حق او، ديدار حق را لحظه شمارى مى كنند.
فضاى دشت كربلا و مصمم بودن مردان پولادينى كه عشق را در آغوش كشيدند و نداى «هل من ناصر ينصرنى» امام و مقتدايشان را لبيك گفتند، براى نسل ما و تمامى انسانهاى آزادى خواه و مدافع حقوق بشر، الگويى ماندگار و هميشگى است كه حلاوت و شيرينى آن از آدمهاى با معرفت زدوده شدنى نيست و به همين جهت است كه حسين چراغ هدايت و كشتى نجات مى باشد.
براى درك و فهم بيشتر اين همه شكوه و عظمت به محضر مرجع نوانديش شيعه و فقيه عاليقدر حضرت آيت الله العظمى صانعى (مد ظله العالى) مى رويم و مى خواهيم از حسين بن على(عليه السلام) و عاشوراى حسينى برايمان بگويد. چهره نحيف و دوست داشتنى شان به زردى مى گرايد و اشك در ديدگانشان حلقه مى زند و بر خلاف تمام مدعيان روشنفكرى، بى تابى مى كند و با ما از حسين(عليه السلام)مى گويد; كسى كه سيد و سرور جوانان اهل بهشت است و مصباح هدايت.
مرجع متفكر شيعه آنچنان به عزادارى سنتى و حفظ آن معتقد است كه برخى را به تأمل وا مى دارد كه آيا اين انسان، همانى است كه با فتواهايش تحولى بزرگ در حوزه فقه شيعى به وجود آورده است؟ لذا ايشان اصرار دارد و مى گويد: «برپايى عزادارى سنتى، عين روشنفكرى است». لذا با ضجه ها و فريادهاى خود در مراسم امام حسين(عليه السلام) به آن همه ابداعات و روشنگرى ها، جنبه عينيت مى بخشد و بر انديشه مسموم مخالفان راه خويش، خط بطلان مى كشد.
به ما مى فرمايند: ابى عبدالله(عليه السلام) عزت و آزادگى و بزرگ منشى را به تمام نسلها آموخت.
و امام خمينى(قدس سره) به ما ياد داد كه چگونه و چه زمانى مى توانيم عليه قدرتهاى ستم پيشه و سردمداران خشونت بتازيم و بشريت را از شرّ آنها رها سازيم.
به ما آموزش داد كه شيعه همواره معترض است و هيچ گاه نبايد با خدايان زور و استبداد و تزوير به سازش پرداخت.
و اين است نقش بزرگ حسين بن على(عليه السلام) در تمامى زمانها و مكانها.
معظم له بر اين اعتقادند كه علاوه بر نقش بزرگى كه امام با آگاهى، انتخاب كرد و دوست مى داشت كه به رأى و تفكر توده هاى مردم احترام بگذارد و به اصلاح دين جدش اقدام كند، به ابعاد انسانى حركت خويش نيز براى الگو ماندن براى تمامى نسلها توجه مى دهد و تأكيد مى كند كه نبايد هيچ گاه از بُعد عشق، عاطفه و عقلِ حاكم بر نهضت حسينى غافل ماند.
سخنان گرم و حماسى اين مرجع عاليقدر، ما را بر آن داشت تا با كنكاشى طولانى، سرى به گفته ها و نوشته هاى كوتاه ايشان در طول ساليان گذشته بزنيم و با فصل بندى هاى خواندنى، مجموعه اى مبارك و ميمون را تدوين كنيم و در آينده نزديك به دست چاپ بسپاريم. اميدواريم آن روز دير نباشد.
و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين
آبان 1387معاونت فرهنگى مؤسسه فقه الثقلين
ما به محرم[1] و به عاشوراى ابى عبدالله(عليه السلام) نزديك مى شويم; ماهى كه فرزند رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در روز عاشورا، همه وسايل نجات را همراه خود دارد: هم چراغ هدايت است و هم كشتى نجات. البته در مذهب ما، بقيه ائمه(عليهم السلام) نيز كشتى نجات اند.
مرحوم شيخ جعفر تسترى با استفاده از روايات، بر اين اعتقاد است كه امام حسين(عليه السلام)كشتى نجاتى است كه در توفانها خيلى راحت مى تواند آدم را به ساحل نجات برساند.
پس همه ائمه، كشتى نجات اند، اما كشتى نجاتِ امام حسين(عليه السلام) در لجج غامره (= گرداب هاى فرو رونده) خيلى راحت تر انسان را به ساحل مى رساند و نجات مى دهد. از طرفى همان طور كه ائمه ابواب بهشت هستند، ابى عبدالله(عليه السلام)هم يك باب دارد به نام باب الحسين كه خيلى توسعه دارد و افراد بسيارى را مى تواند به بهشت ببرد.
باب امام حسين(عليه السلام) نيز با بقيه ائمه فرق دارد. به همين دليل، ايشان مى تواند هر انسانى را به بهشت ببرد; نه تنها با عزادارى، گريه، يا گرياندن، به سر و سينه زدن و اظهار مصيبت كردن، و نه تنها با تعظيم شعائر حسينى، بلكه با تباكى[2] هم مى تواند وارد بهشت شود. اين وسعت باب ابى عبدالله(عليه السلام) است; پس هم كشتى اش با بقيه كشتى ها فرق دارد، هم باب او با بقيه بابها. توسل به ايشان هم از خصوصيتى برخوردار است كه هر كسى، به هر نحوى مى تواند به ايشان متوسل شود و زمينه نجات خودش را فراهم سازد.
يادمان باشد كه ريشه عزادارى و تعزيه براى ابى عبدالله(عليه السلام) با تاريخ بشريت همراه است. در داستان حضرت آدم مى خوانيم هنگامى كه جبرئيل أسماء خمسه را بيان مى كرد، وقتى به نام مبارك آقا ابى عبدالله(عليه السلام) رسيد، گفت نمى دانم چرا در اسم
پنجم مغموم و مهموم شدم؟ در اين اسم خصوصيتى نهفته است كه قلبم را شكست. پس از آن، جبرئيل امين، براى امام روضه خوانى كرد و فرمود:
«صغيرهم يميته العطش و كبير هم جلده منكمش»;[3]كودكانشان از تشنگى به شهادت مى رسند و پوست بدن بزرگان آنان در هم كشيده مى شود.
اين داستانِ روزهاى اول خلقت است. پس موضوع عزادارى با خلقت حضرت آدم آغاز مى شود و متعلق به امروز و ديروز نيست.
اما آنچه سيره و روش علما، متشرعين و محبين اهل بيت(عليهم السلام)بر آن اساس تنظيم شده، جمع شدن و عزادارى كردن و تشكيل جلسه و ذكر مسائلى از اسلام، چه به صورت نثر و چه به گونه شعر مى باشد، كه از زمان امام صادق و امام رضا(عليهما السلام)متداول بوده است. در تاريخ آمده كه امام هشتم(عليه السلام)، از اول محرم خنده از لبانش دور مى شد. يا در حالات امام صادق(عليه السلام)هم به اين صورت نقل شده است.
اين رسم و سنتى است كه ائمه، براى زنده ماندن اسلام، براى تنفر از ظالم و ستمگر ـ هر كه باشد و هر كجا باشد ـ و براى اظهار علاقه و عشق به مظلوم، به ما آموخته اند. به گفته شهيد مطهرى(قدس سره)، گريه براى مظلومين، به خاطر ظلمى است كه به آنها شده و اين عمل، عشق و علاقه به آنها را مى رساند. به همين جهت مظلوميت امام حسين(عليه السلام) و ياران باوفاى ايشان را درك مى كنيم و آنها را دوست داريم. ما تمام انسانهاى خوب و پيرو آن امام عزيز را نيز دوست مى داريم:
«ان الحسين سيد الشهداء وأصحابه سادة الشهداء»; ابى عبدالله(عليه السلام) آقاى همه شهدا است و اصحاب او هم آقايان همه شهدا هستند.
كدام وجدان بيدارى است كه آن همه جنايت را از بنى اميه ببيند و دلش نشكند؟ انسانها چون داراى عاطفه هستند مظلوميت را بر نمى تابند و با كسى كه ستم ديده و به او ظلم شده، اظهار همدردى مى كنند. اين حالت، گاهى به صورت گريه تجلى مى كند و گاهى نيز به صورت هاى ديگر بروز مى نمايد. گاهى هم اختيار از دست انسان مى رود و اعمال ديگرى، مثل عمل حضرت زينب(عليها السلام)، انجام مى دهد: «فنطحت جبينها بمقدم المحمل».[4] نه اينكه حضرت زينب(عليها السلام)با ديدن اين فاجعه، متوجه نبود كه سرش را به چوب محمل مى زند، اين از جمله مسائلى است كه بعضى ها آن را نشر داده اند. او عالمه غير معلمه بود. او تربيت شده مكتب اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود. چگونه ممكن است زنى چون زينب، سرِ بريده برادر را ببيند و اختيار از دستش نرود؟ او به اين كار افتخار مى كند.
ما در عصرى زيست مى كنيم كه به علت زندگى ماشينى و پيشرفت تكنولوژى از معنويت فاصله گرفته ايم، اما بشريت بدون اعتقادات و منهاى عاطفه و احساس مفهوم ندارد. مهم اين است كه ما چگونه مى توانيم از آنها استفاده كنيم و اين عواطف را در مسير درست هدايت كنيم و به طور صحيحْ آن را تحليل و زنده نگه داريم. ما بايد به طرزى روشمند عاطفه هاى ظلم ستيزى و منطقِ دفاع از مظلوم را در جهان بشريت احيا كنيم. گاهى انسان در عزادارى ابى عبدالله(عليه السلام) به سرش مى زند و پيشانى اش هم ورم مى كند. اينجا ديگر «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» معنا و مفهوم ندارد. آيا وقتى من در اثر تأثر در مصيبت حضرت زهرا(عليها السلام)و يا امام حسين(عليه السلام) بر پيشانى ام مى زنم تا جايى كه متورم شود، خلاف شرع است؟ وقتى عواطف و احساسات و عشق به ابى عبدالله(عليه السلام)، همه چيز مرا به فراموشى سپرده، ديگر اختيار هم از دست مى رود.
اين موضوع از جنبه فقهى نيز بحث خاص خودش را مى طلبد و من به آن حوزه وارد نمى شوم، بلكه مى خواهم بگويم كه اين عمل و توجه به سنت عزادارى، داراى عقلانيت و دنيايى از احساس و عاطفه است. اين علاقه است و نبايد جلوى آن را گرفت و مانع بروز عواطف شد. بگذاريم اين انسانهاى پاك، عواطف پاكشان را ظاهر كنند. بگذاريد تباكى كنند. به همين جهت است كه ما معتقديم باب ابى عبدالله(عليه السلام) يك باب واسعى است. گريه كردن بر مظلوميت ابى عبدالله(عليه السلام)داراى ثواب است: «من بكى أو ابكى أو تباكى فله الجنه».[5] اين سياست اهل بيت(عليهم السلام)است. همان طورى كه امام امت(قدس سره) فرمودند بايد اين روش را حفظ كنيم; حفظ اين سنتها، ربطى به مسايل روشنفكرى ندارد. اگر كسى هويت خودش را حفظ كرد، روشنفكر نيست؟ نبايد سنت و تجدد را مخلوط كرد، بلكه حفظ ارزشهاى دينى و توجه به مسايل و معضلات روز، عين روشنفكرى است. آيا آدمى روشن تر از امام خمينى سلام الله عليه سراغ داريد كه در مسايل سياسى و فقه اسلامى با تمام ابعادش، دقت نظر داشته باشد. ايشان زيارت غديريه ـ زيارت مفصلى كه امام على النقى(عليه السلام)خوانده است ـ را در نجف اشرف ايستاده مى خواند; زيارتى كه حدوداً يك ساعت طول مى كشد. همين امام مى فرمود: عزادارى سنتى را حفظ كنيد، ما هر چه داريم از محرم و صفر داريم. به عزادارى اهميت بدهيم; اما بايد ببينيم چه مى گوييم و چه مى شنويم. بايد در ذكر مصيبت و مداحى ها به نكاتى بپردازيم كه مورد توجه مخاطبان ـ مخصوصاً نسل جوان ـ قرار گيرد.
درسهاى عاشورا
درسهاى حادثه كربلا را بايد فصحا و علما، متفكرين، صاحبان قلم و روشنفكران دانشگاه و حوزه بيان كنند تا مردم بيش از پيش با عظمت عاشورا و شخصيت بى بديل ابى عبدالله(عليه السلام)آشنا شوند.
ما از حركت امام از مدينه به سوى كوفه مخصوصاً رها كردن و ناتمام گذاشتن اعمال حج، درسهاى بى شمارى مى آموزيم.
ياد مى گيريم كه وقتى اصل دين و اساس مكتب با خطر مواجه است، بايد حج را هم رها كرد.
ما مى فهميم وقتى مبناى نگاه به انسانها تغيير مى كند و برخى مى خواهند به نام دين و مذهب، خلق خدا را بنده خود سازند، بايد حركتى جدى انجام داد.
امام حسين(عليه السلام) به ما آموخت وقتى مى خواهند با تفسير خود، اسلام را معرفى كنند و بر منبر رسول الله(صلى الله عليه وآله) بنشينند و دايه مهربانتر از مادر شوند و روح اسلام را مسخ نمايند، نبايد توقف كرد. در اينجا بايدها بى شمار است و حركت زيباى امام حسين(عليه السلام)تحليلهاى بسيارى مى طلبد كه از حوصله اين مطلب خارج است. من مى خواهم از درسهاى ديگر عاشورا بگويم.
قبلا و در موارد مختلف به موضوع وفا، اطمينان و صفا به عنوان درسهايى از حادثه كربلا اشاره كرده ام، ولى اينك مى خواهم به موضوع ديگرى بپردازم. اميدوارم طرح اين درسها، اميد به زندگىِ صحيح را در ما زنده نگه دارد و آرمانهاى بزرگ آن امام عزيز را احياء نمايد.
در عصر عاشوراى حسينى، ما با نوعى از وفا و بىوفايى روبه رو بوديم كه تكرار و بازبينى آن، دل هر انسانى را به درد مى آورد. گروهى كه خود با اختيار و قلم خويش فرزند پيامبر را براى اصلاح دين جدش دعوت كردند و در نهايت با بى رحمى فراوان بر خود نيز رحم نكردند و رسم بىوفايى پيشه كردند و بر آن همه اصرار، مُهر بىوفايى زدند و امام را به قتلگاه كشاندند. آدمهاى زبون و پستى كه بويى از وجدان و غيرت انسانى، و حتى عربى نبرده بودند.
در ميان اين دسته، افرادى از علماى ناآگاه هم بودند كه دين پيامبر را توشيح و تفسير مى كردند و به حلال و حرام خدا مى پرداختند. خودْ فروختگانى كه اعتقادات خود را هم به سران قدرت ارزانى كرده بودند و فتوا بر قتل فرزند پيامبر مى دادند و او را به نام يك خارجى كه بر دين و سنت محمدى خروج كرده ذبح ساختند. در اين اوضاعْ امام هم آرام نمى گيرد و به آنها نامه مى نويسد كه چگونه شده است كه شما حقوق مردم را تعطيل كرده ايد و حق ضعيفان را ضايع نموده ايد و به ستمگران اجازه داديد تا با استفاده از موقعيت شما، مردم را به سوى نا آگاهى سوق دهند؟
اما در ضلع ديگر اين حماسه، انسانهاى بزرگى را در صحنه كربلا شاهديم كه تاريخ در مقابل شخصيت و عظمتشان سر تعظيم فرود مى آورد. بزرگانى كه حاضر بودند بارها بميرند و زنده شوند تا در ركاب فرزند پيامبر بر زشتى ها و پليدى ها بشورند و سنت رسول الله(صلى الله عليه وآله) را احيا نمايند. آيا مى توان بر آن همه ايثار و از خود گذشتن تحليلى مناسب ارائه كرد؟ مى انديشم كه آيا مى توان آن همه وفا و عشق را ترسيم نمود و يا چگونه مى توان آن همه را براى اين نسل يادآورى كرد؟
آرى عصر عاشورا، مبحث اطمينان را نيز در خود ثبت كرد و به ما نشان داد كه چگونه مى توان با اطمينان پشت سر حق قرار گرفت و با قلبى آرام و مطمئن شهادت را پذيرا شد.
عصر عاشورا و حادثه كربلا، صفا را نيز به پيروان تشيع آموخت و ياد داد كه انسانهاى باوفا و مطمئن چه صفايى دارند و با چه عشقى به ديدار حق مى شتابند.
انسانهاى باوفاى صحنه كربلا نشان دادند كه چگونه با صفاى درونى شان به دفاع از امام حق مى پردازند و در نابودى باطل مصمم مى باشند.
از ديگر درسهاى عصر عاشورا اين است كه قوام حادثه كربلا را به مرد و زن بدانيم. زن و مرد، با هم حادثه كربلا را خلق كرده اند و در آن نقش داشته اند; يكى به شهادت و ديگرى به اسارت. اگر خدا خواسته كه حسين را شهيد ببيند، زينب، ام كلثوم، سكينه و رباب هم اسراى كربلا هستند: «ان الله قد شاء ان يراهن سباياً»[6] و بى جهت نيست كه فرموده اند اگر اسارت زينب و كاروان اسرا نبود، ارزش شهادت ابى عبدالله(عليه السلام) را از بين مى بردند و قدرت تبليغى بنى اميه نمى گذاشت كسى بفهمد كه ابى عبدالله(عليه السلام) شهيد شده و چه پيامى داشته است. اگر هم كسى مى فهميد مى گفتند عليه حكومت وقت قيام كرده و به آشوب دست زده است. اما اين زينب، ام كلثوم و دختران ابى عبدالله(عليه السلام)هستند كه در طول مسافرت، هر جا سخن گفته اند، عالى ترين و زيباترين حماسه ها را خلق كرده اند و راه را براى استفاده از وجدان عقلى و عاطفى مردم هموار نموده اند.
خطبه حضرت زينب(عليها السلام) در بازار كوفه را بنگريد:
«يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر و الخذل ... أتدرون و يلكم أىّ كبد لمحمّد(صلى الله عليه وآله)فرثتم و أيَّ عهد نكثتم؟ وأيَّ كريمة له أبرزتم؟ و أىَّ حرمة له هتكتم؟».[7]
ببينيد اين زن چگونه بين عقل و عاطفه و عقلانيت و احساسات را جمع كرده است. او مى گويد:
«اى مردم اهل دروغ و نيرنگ! نيرنگْ خلاف انسانيت و عقل است. اى اهل دروغ و اهل مكر!...».
زينب در اينجا از عقلانيت و انسانيت استفاده مى كند:
«اىَّ كبد لرسول الله افرشتم؟»; مى دانيد چه جگر گوشه اى از پيغمبر را قطعه قطعه كرديد و از بين برديد؟
اين استفاده از عاطفه است.
همين بانوى عالمه در مجلس يزيد بن معاويه و با استفاده از تاريخ فرياد مى زند: «اَمِنَ العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك و إمائك و سوقك بنات رسول الله(صلى الله عليه وآله)سبايا»;[8] سابقه شما مشخص است. شما كسانى هستيد كه مخالف رسول الله(صلى الله عليه وآله)و اعمال انسانى بوديد و اگر لطف جدّ ما نبود، هنوز در جهالت و وحشى گرى زندگى مى كرديد: «انتم الطلقا»، «اَمِنَ العدل يابن الطلقا...».
آرى، اين شعار عدالت طلبى اوست و با اين گزينه، طرفدارى از حقوق انسانها را فرياد مى زند: اى يزيد! تو كنيزهاى خودت را پشت پرده نگاه داشته اى و دختران پيغمبر را در مجلس نامحرم و به عنوان اسير حاضر كرده اى؟
پرواضح است كه يك زن به نام زينب، دختر اميرمؤمنان(عليه السلام)چقدر زيبا و متفكرانه بين تاريخ، عقل و عاطفه را جمع مى كند و در حضور مفسران رسمى دين و ظالمانِ به حقوق اوليه انسانها، از حقيقت دين مى گويد و بر ستمگرى و قلدرى ظالمانْ خط بطلان مى كشد.
به همين جهت است كه آگاهانه و با استفاده از شناخت روانىِ ستمگران، وقتى از او مى پرسند اين حادثه را چگونه ديدى؟ مى گويد: «مارأيت إلاّ جميلا»; من چيزى جز زيبايى نمى بينم. اين كلام آنچنان بر افكار جاهلى نسل بنى اميه وارد شد كه ديگر حرفى براى گفتن نداشتند. حاضرانِ در صحنه نيز با شنيدن اين كلمات سنگين كه هر كدام معنايى به بلندى تاريخ دارد، حزن و اندوهْ سراسر وجودشان را پر كرد. همگان يكبار ديگر ديدند كه گويى اميرمؤمنان(عليه السلام) است كه در مسجد كوفه خطبه ايراد مى كند، آن هم با آن صلابت و شجاعت.
پس در حادثه كربلا مرد و زن همراه هم هستند و هيچ نگرانى ندارند و پا به پاى هم وارد كارزار مى شوند. در اينجا زهير و همسرش هم هستند... عصر عاشورا، خيلى ها را به صحنه آورد و چهره بسيارى را تابناك كرد; حبيب بن مظاهر و آن همه ايثار، هانى و دنيايى از شجاعت و... ولى عشقبازىِ يك غلام بيشتر خود نمايى مى كند: غلام مسلم بن عوسجه. داستان كوتاهِ آن، چنين است:
«شهر در كنترل مأموران است. مسلم اسب خود را به غلام داد و گفت مى خواهيم به يارى ابى عبدالله(عليه السلام)در كربلا برويم، برو خودت را آماده كن. اما مأمورين بنى اميه و عبيدالله بن زياد نمى گذاشتند كسى از شهر بيرون برود، ولى او با هر ترفندى بود اسب را در آرامش شب بيرون آورد. آمدن مسلم طولانى شد، غلام دستى به سر و گردن اسب كشيد و گفت: اى اسب! غصه نخور! اگر آقايم مسلم بن عوسجه نيامد، من خودم بر پشت تو سوار مى شوم و به يارى ابى عبدالله(عليه السلام)مى رويم».
اين گفتگو چه هدف و مرامى را نشان مى دهد؟ اين چه مكتبى است كه ابى عبدالله(عليه السلام)به وجود آورده است؟ بايد بيشتر انديشيد.
اگر در تاريخ با دقت بنگريم درمى يابيم كه در عصر عاشورا كدام يك از انسانها در حفظ انقلاب حسينى پيشتاز بوده اند; زينب و كاروان اسرا يك پيام داشتند و همان طور كه اشاره شد پيام آور پس از عصر عاشورا. البته دختران و زنان اهل بيت(عليهم السلام)نيز هر كدام نقش به سزايى داشتند، به همين جهت است كه ما معتقديم زن و مرد هيچ فرقى با يكديگر ندارند و آدميت زنها به اندازه آدميت مردهاست. اين حرف، بعضى از افراد ناآگاه را عصبانى مى كند; چرا؟ بحث فقهى كه عصبانيت ندارد. ما كه نگفتيم بُت بپرستيد، گفتيم آدميت زنها با مردها برابر است. ما در اين حادثه دردناك مى بينيم كه زنها در دفن شهدا بر مردها مقدم بودند. پس از واقعه كربلا، طايفه بنى اسد براى دفن شهدا تعلل مى كردند. زنها گفتند اگر شما مى ترسيد، ما مى رويم و آنها را دفن مى كنيم. با اين سخن، مردها تحريك شدند. اين حركت بايد در بينش اسلامى زيربناى فكرى ما باشد; همچنين در فقه اسلامى در اخلاق اسلامى، در زندگى و برخورد اجتماعى هم بايد زيربنا باشد.
زنها به خوبى توانستند در اين حادثه نقش مثبتى را ايفا نمايند و با تصميم بر دفن شهدا، بر ترس و هراس از بنى اميه فائق آمدند و مردها را نيز وادار كردند تا بر ترس و دلهره غلبه كنند.
در حادثه كربلا و پس از كشته شدن امام، رباب مى گويد: من زير سايبان نمى روم، چون همسرم در مقابل خورشيد گرم سوزان افتاده است. مى گويند رباب يك سال در كربلا و در مقابل نور مستقيم خورشيد نشست و عزادارى كرد. بايد اين حركت را بالاى منبرها بگوييم و البته به شرط اينكه بعد نگوييم زنها بىوفا هستند! و چيزى سرشان نمى شود! بايد دهان اينهايى كه اين حرفها را با آگاهى مى زنند پر از آتش كرد و اگر ناآگاهانه حرف مى زنند، از خدا براى آنها طلب عقل و آگاهى كرد. اين وفاى زن است، كدام وفايى بالاتر از اين مى شود؟ يك سال در مقابل تابش خورشيد نشست و گفت من از اين جا تكان نمى خورم. زينب(عليها السلام) گفت برايت سايبان درست كنم، گفت سايبان نمى خواهم، بدن ابى عبدالله(عليه السلام) در آفتاب است، آن وقت شما مى خواهيد براى من سايبان درست كنيد؟
اين يك درس است و بايد در سراسر فقه مطرح بشود، نه اينكه فقط بالاى منبر بگوييم. آيا درست است پس از اين همه شواهد و قرائن باز هم به يك روايتى كه به جعل شبيه تر از واقعيت است و از طريق اماميه هم نقل نشده، استناد كنيم كه پيغمبر فرمود:
«اَخِروهن من حيث اخَّرَهن الله»; زنها را عقب بيندازيد، همان طور كه خدا آنها را عقب انداخته است.
وقتى بگوييم پيغمبر فرموده: «اخرهن» با اين تعبير، او نمى تواند قاضى، مرجع تقليد، حاكم و رئيس جمهور بشود; چرا كه خدا آنها را مؤخر دانسته است! پس مفهوم «المومنون و المومنات والمسلمين و المسلمات، المصدقين و المصدقات» چيست؟ چرا بايد سخن يك شخص عامه را كه روايت او مرسل است و از نظر برادران اهل سنت هم سنديت ندارد و از طريق اماميه نيز نقل نشده پذيرفت. پس چرا در دهه عاشورا از زينب، ام كلثوم و رباب مى گوييم كه آنها چنين كردند و بعد از دهه مى گوييم «اخرهن الله» اصلا زنها ارزش ندارند! بايد به خدا پناه برد.
از درس هاى ديگر عصر عاشورا، رعايت حقوق انسانها و حيوان ها است. ابى عبدالله(عليه السلام)در حادثه كربلا عملا حقوق بشر و حقوق حيوانات را هم مراعات كرده است. ايشان وقتى به منزل «ذى حسم» رسيد، دستور داد به سربازان دشمن كه از راه رسيده اند و تشنه اند آب بدهيد، اسبها و مركبهايشان را هم آب بدهيد. بعد فرمود به اين حيوانات، آهسته آهسته آب بدهيد، چون زياد گرما ديده اند، اگر يك دفعه آب بخورند ناراحت مى شوند. بگذاريد مركبها آهسته آهسته آب بخورند. در كجاى دنيا مى توان پيدا كرد كه به دشمن اين گونه نگاه كنند و علاوه بر رعايت حقوق انسانى، حقوق حيوانات را هم با اين اوصاف مراعات كنند؟!
درس ديگر حادثه عاشورا، شفافيت با همگان را مى آموزد. ابى عبدالله(عليه السلام) هيچ گاه حيله نكرد و خلاف واقع سخنى بر زبان نياورد. حرفى را ناگفته براى دوستانش نگذاشت و از اول شفاف برخورد كرد. همه ما بايد در زندگى خانوادگى، در دوستى ها، در زندگى طلبگى، در حكومت، در سياست، در اقتصاد و در همه جا شفاف باشيم و واقعيت ها را صاف و بدون هيچ پرده پوشى بگوييم، حتى اگر اين واقعيت براى ما سنگين تمام شود.
ابى عبدالله(عليه السلام) روز هفتم ذى الحجه رسماً هدف خود را اعلام مى كند و مى فرمايد:
«من كان باذلا فينا محجته فليرحل معنا فاني راحل مصبحاً غداً انشاء الله»;[9] من مى خواهم بروم خون دل بدهم، مى خواهم بروم خون قلب بدهم; من عاشق و دلباخته شهادتم.
موضوعى كه او و خدايش مى داند. هركسى مى خواهد بيايد، بيايد، خبرى از پست و مقام و رياست نيست. در اين راه، شهادت است و كشته شدن. اين شفافيت اول حركتش است.
وقتى راه افتادند مردى را ديدند كه از كوفه مى آيد. امام فرمود: در كوفه چه خبر است؟ گفت : آيا در مقابل اين جمعيت بگويم يا برويم جاى ديگر؟ امام فرمود: ما چيزى را از اصحابمان پنهان نمى كنيم.
آن مرد گفت: ديدم رجاله ها ريسمان به پاهاى بدون سر مسلم بن عقيل، نماينده خاص شما و ميزبانش هانى بن عروه بسته بودند و مى كشيدند. اين گزارش براى يك آدم جنگجو خيلى سنگين است. در آن بوى شكست به مشام مى رسد، اما امام اين خبر شكست را مخفى نمى كند. بعد هم دختر مسلم بن عقيل را نزد خود مى آورد و او را نوازش مى كند و آهسته آهسته به او مى فهماند كه پدرش شهيد شده است. به او مى گويد: من به جاى پدر تو و على اكبر به جاى برادر تو.
عصر عاشورا، با آن حادثه تلخ و نابرابر، درسهاى فراوانى را براى ما گذاشت. وفاى به عهد و ايمان به خدا را معنا كرد و چهره بسيارى را كه در زير رداى دين پنهان شده بودند رسوا ساخت. آنهايى را كه در برابر انحراف جامعه و مرگ فرهنگ اسلامى سكوت كرده بودند و يا مفسر رسمى قدرت شده بودند محكوم كرد و پوچى و بى هدفى راه و رسم آنها را غير مشروع دانست و اين شكست سختى بود براى آنان كه مى پنداشتند مى توانند هميشه بر افكارشان مهر تأييد بزنند و نسل انسان را به طرف مسخ دين و نابودى ارزشهاى انسانى ببرند; غافل از اينكه امروز نيز در عصر مدنيت و علم، هنوز بوى خوش حسين بن على(عليه السلام) و ياران باوفايش به مشام مى رسد... عاشورا براى همه انسانها، عدالت و توحيد، امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح نظام هاى فاسد و فرياد در برابر انحراف دين را به نمايش گذاشت. اينها تمام بُعد عقلانى نهضت عاشوراست.
پس بايد صادق بود و شفاف، همان طور كه ابى عبدالله(عليه السلام)در شب عاشورا شفاف است و به يارانش مى فرمايد: هر كسى فردا اينجا بماند كشته مى شود. على اصغر و قاسم هم شهيد مى شوند. هر كسى مى خواهد، برود. يعنى آگاهانه حركت كنيد.
اى انسانها! امام حسين(عليه السلام) اين پيام را براى همه ما دارد كه: در زندگى اجتماعى و سياسى، آگاهانه حركت كنيد. حيله به كار نبريد و با شفافيت حرف بزنيد. قدرت ها و حكومتها مى روند و عمر دولتها تمام مى شود، اما حق مى ماند: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً».[10]
(س 1) بعضى ها مى گويند سادات در جهان آخرت به آتش دوزخ نمى سوزند. آيا اين گفته صحّت دارد يا خير؟
ج ـ صحيح نيست و آنچه در روايات آمده مخصوص است به فرزندانى كه از حضرت زهرا(عليها السلام)متولّد شده اند; مثل حَسنين و زينبين. و امام هشتم(عليهم السلام) در روايتى به برادرش زيد خطاب كرده، فرمودند: «چه طور مى شود موسى بن جعفر(عليه السلام) با آن همه عبادت وطاعت، باتوكه هرمعصيتى را انجام مى دهى برابر باشيد؟! و بعد فرمودند: خداوند فرزند نوح(عليه السلام) را به دليل معصيت از او نفى كرده است، با اينكه حقيقتاً از او بود; پس آنچه موجب نجات از آتش است اطاعت الهى است، از هر كس باشد، و آنچه موجب عذاب و آتش است، معصيت و نافرمانى خداست، از هركس كه سر بزند، و كسى كه اطاعت خدا را نكند از ما نيست. و اگر تو اى زيد اطاعت خدا نكنى، از ما اهل بيت نيستى». 28/7/79
(س 2) آيا مقام پيامبران، بالاتر از مقام امامان است؟
ج ـ مقام و منزلت ائمه(عليهم السلام) فى حدّ نفسه بالاتر از مقام پيامبران است. 13/12/81
(س 3) الف ـ علم ائمه به عالم غيب و آينده و حوادث آن محدود است يا مطلق و نامحدود؟
ب ـ آگاهى ائمه از زمان و مكان دقيق شهادت چگونه است؟
ج ـ الف و ب) علم ائمه(عليهم السلام) به غيب، محدود به اذن و خواست و رضايت خداى متعال مى باشد و آن بزرگواران از خصوصيات شهادت خويش به اذن خدا آگاه بودند. 25/4/80
(س 4) فرق بين خداوند و اهل بيت در چيست و آيا اين گفته كه (خداوند خالق و اهل بيت مخلوق اند و ديگر هيچ فرقى با هم ندارند) درست است؟
ج ـ تمام موجودات مخلوق خدا هستند و تمام انسان ها بندگان خدايند و فرقى در اين باب بين اهل بيت(عليهم السلام)و ديگران نيست، جز اينكه هر كس در درجه اى از عبوديت و بندگى قرار دارد كه اهل بيت(عليهم السلام)در بالاترين درجات بندگى خداوند قرار دارند و خداوند آنها را واسطه فيض خود به موجودات قرار داده است. 5/12/80
(س 5) الف - روايت با شمشير يا سم كشته شدن (شهادت) ائمّه اطهار كلى است يا شامل بعض از ائمه مى باشد؟
ب ـ آيا پيامبر اسلام هم مسموم شدند؟
ج ـ آيا امام زمان(عليه السلام) آخر الامر با شمشير به شهادت مى رسند يا سم؟
ج ـ شامل همه ائمه(عليهم السلام) مى باشد و روايت اطلاق دارد و مرحوم مجلسى بزرگ كلمه «مامنّا» را در روايت به ائمه معصومين(عليهم السلام)تفسير كرده است; گرچه بعضى از روايات دلالت دارد كه سبب رحلت پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)هم مسموميت بوده است و كيفيت شهادت حضرت مهدى(عج) معلوم نيست و فقط در روايت دارد كه امام حسين(عليه السلام)او را دفن مى كند و بر او نماز مى خواند. 25/4/80
(س 6) شنيده شده كه برخى شخصيت هاى صدر اسلام داراى عصمت صغرى بودند آيا اين مطلب درست است؟ آيا ياران مهدى(عج) نيز داراى اين مقامند و ملائكى آنها را از ارتكاب گناهان بزرگ باز مى دارند؟
ج ـ ممكن است انسان به درجه اى برسد كه خيلى كم گناه كند، امّا مقام عصمتْ مخصوص انبياء و زهرا و ائمه هدى(عليهم السلام)است. 20/7/81
(س 7) آيا كف زدن در ميلاد ائمه اطهار(عليهم السلام) مانند سينه زدن در شهادت آن بزرگواران(عليهما السلام)ثواب دارد؟
ج ـ همان گونه كه عزادارى در عزاى اهل بيت(عليهم السلام)موجب اجر وثواب است; شاد بودن در شادى هاى اهل بيت(عليهم السلام) هم موجباجر و ثواب است. 14/8/81
(س 8) شخصى كه اعمالش را به روح امامى تقديم مى كند آيا ثوابى هم براى خود او باقى مى ماند يا خير؟
ج ـ ثوابش به آنها و به خود او مى رسد و زيادتر هم به خودش مى رسد و براى آگاهى بيشتر مى توانيد به كتاب «ذكرى» شهيد رحمه الله عليه، طبع قديم، صفحه 73 مراجعه فرماييد. 20/7/81
(س 9) كسى كه بدون اذن دخول، وارد حرم يكى از امامان شده، آيا معصيت كرده است؟
ج ـ وارد حرم امام شدن، بدون اذن دخول، جايز است، امّا ترك آداب شده است.
(س 10) من با هرگونه عزادارى براى امام حسين(عليه السلام)مخالفم، بلكه معتقدم كه راه و رسم ايشان را بايد آموخت و در زندگى به كار گرفت. آيا اين ظلم به امام حسين(عليه السلام)است؟
ج ـ مسلماً عزادارى براى حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام)جهت آموختن راه و رسم ايشان مى باشد و كليه كسانى كه عزادارى مى نمايند به همين منظور اقدام مى كنند و به مطلوب خود مى رسند و عدم عزادارى براى آن حضرت، ظلم به خود و كوتاهى و عدم معرفت نسبت به آن امام بزرگوار است. 3/3/81
(س 11) معمول است بعد از اقامه نماز، اوّل به حضرت سيّدالشهدا(عليه السلام) و بعد به حضرت رضا(عليه السلام) و سپس به حضرت ولى عصر ـ ارواحنا فداه ـ سلام مى كنند. آيا به اين كيفيت دستورى رسيده و رجحانى دارد يا خير؟
ج ـ به اميد ثواب، مانعى ندارد. 24/12/77
(س 12) در شب ميلاد يا شب شهادت ائمه اطهار(عليهم السلام)، آيا مى توانيم به مطالعه زندگى نامه و كرامات آن بزرگواران بپردازيم يا به مجالس مختلف براى حفظ شعاير مذهبى برويم. فضيلت كدام يك بيشتر است؟
ج ـ حضور در مجالس ائمه اطهار(عليهم السلام) به هر نحو كه بر عظمت شعاير اسلامى بيفزايد، بهتر است. 9/7/79
(س 13) آيا در قبال ذكر مصيبت يا مولودى خوانى اهل بيت(عليهم السلام)مى توان از بانيان مجالس، مطالبه وجه نمود؟ آيا اين درآمد مشمول خمس مى گردد؟ در ضمن بعضى از افراد جهت تعليم اصول و فنون مدّاحى اهل بيت(عليهم السلام)وجوهى را دريافت مى دارند، در اين مورد نيز حكم چگونه است؟ دريافت وجوه اهدايى، به شرط مطالبه، آيا جزو درآمد محسوب مى شود كه متعلّق خمس باشد؟
ج ـ وجوه ذكر شده در سؤالْ حلال است; چون اُجرت بر مستحبّات و بر غير واجب است و جزو درآمدهايى است كه متعلّق خمس هم مى باشد. 26/3/77
(س 14) قيام امام حسين و عدم صلح را در چند جمله توضيح بفرماييد.
ج ـ چنان كه از جملات خودِ آن حضرت برداشت مى شود قيام آن حضرت براى اصلاح در امت رسول الله(صلى الله عليه وآله) و رشد و هدايت مردم بوده است: «انى لم اخرج اشراً ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً، وانما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّي». و همچنين آن حضرت با شهادت خود، مردم را از جهل و نادانى و ضلالت گمراهى نجات داد; چنان كه در زيارت اربعين وارد شده كه: «و بذل مهجته فيك لِيستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة»; يعنى و حسين(عليه السلام)جانش را فدا كرد در راه تو، تا اينكه بندگان از نادانى و سرگردانى و گمراهى نجات يابند. 26/1/82
(س 15) چرا به امام حسين(عليه السلام) ثارالله مى گويند؟
ج ـ معنى «ثار» حق قصاص و استيفاى عوض خون مقتول است و فقره ديگرِ زيارت عاشورا (وان يرزقنى طلب ثاركم مع امام منصور) شاهد آن است و مراد از «ثارالله» اين است كه صاحب اين حق خداوند است و خداوند اين حق را طلب كند و معنى اين فقره اين است كه سيدالشهداء مقتولى است كه كسى به غير از خداوند كه نمى تواند انتقام خون او را بگيرد. 1/6/81
(س 16) فلسفه عزادارى و گريه و زارى براى ائمه(عليهم السلام)در اسلام چيست؟
ج ـ زنده نگه داشتن ياد آن بزرگواران و يادآورى مظلوميت آنان و خاندانشان در مقابل طاغوت زمان است و گريه و عزادارى در مصيبت آن بزرگواران، احياء امر و نام آنان است. 30/2/81
(س 17) گفته مى شود اگر پلك چشمت رطوبتى پيدا كرد، خداوند خطاب مى كند اى بنده من تمام گناهان تو را بخشيدم. اگر رطوبت به مژه هايش رسيد، خطاب مى شود تمام حاجات تو را برآوردم. اگر از مژه رطوبت يا اشك خارج شد، مى گويد بنده من گناهانت را بخشيدم و حاجاتت را برآوردم و فرداى قيامت عده اى گناهكار را به تو بخشيدم. اگر اين طور است كه با رطوبتى خداوند همه گناهان را مى بخشد، ديگر چرا مردم زحمت نماز و روزه بكشند؟
ج ـ روايات وارده در رابطه با عزادارى و اشك و ثواب آن ـ كه بهشت است ـ فراوان است ليكن مراد از گريه اين نيست كه به خاطر حسرت و تحت تأثير احساسات گريه كند، بلكه مراد گريه اى است كه به عنوان يك نوع برخورد و جنگ با دشمنان راه حسين(عليه السلام)و يك نوع تبليغ و ترويج مكتب انسان ساز آن حضرت به حساب بيايد. و در واقع گريه اى ثواب دارد كه براى مظلوميت حسين(عليه السلام) و تأثر از اينكه چرا بايد انسان ها او را درك نكنند. و اين گريه بايد براى زنده نگه داشتن مرام حسين(عليه السلام) باشد.
(س 18) دليل سينه زدن براى ائمه(عليهم السلام) چيست؟
ج ـ به دليل آنكه در مورد سؤال، عناوين مستحبى ـ از جمله دستور به گريه كردن و گرياندن و تعزيه دارى حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام)و اظهار مصيبت و اداى احترام و اظهار علاقه ـ صدق مى كند; بنابراين سينه زدن در عزادارى ائمه معصومين(عليهم السلام)نه تنها فى حد نفسه جايز است، بلكه مستحب هم مى باشد و مشمول عناوين مرقومه است. 25/4/80
(س 19) سينه زدن با تيغ و يا زنجير زدن با زنجيرى كه داراى تيغ است و منجر به زخمى شدن بدن و جارى شدن خون مى شود، اگر چه خطر جانى هم نداشته باشد، چه حكمى دارد؟
ج ـ برپايى مجالس و اقامه عزادارى خامس آل عبا ـ از قبيل روضه خوانى و وعظ و سينه زنى و عزادارى سنّتى ـ از افضل اعمال است و موجب اجر و مزد اخروى فراوان است، ليكن بايد توجه داشت كه دشمن، همه اعمال ما را مستقيماً با مقارن قرار دادن با اعمال ديگران، مورد حمله قرار مى دهد و غرضش حمله به مذهب يا اسلام است و با عقب گرد ما از مواضع عملى اسلامى، ما را رها نكرده، بلكه حمله را زيادتر و زيادتر نموده تا آنكه ما را از همه اعمال و فرايض و شعاير و تبليغاتمان باز دارد. به حول و قوّه الهى و با بيدارى امثال شما مسلمانان و بهانه ندادن به دست دشمن و حفظ عزّت و عظمت اسلامى هر روز بر شكست آنان اضافه خواهد شد و تبليغات آنها به جايى نخواهد رسيد، كه: «الاسلام يعلو و لايعلى عليه شيء». 25/6/78
(س 20) چه مقدار جايز است انسان در عزادارى حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) سينه بزند؟
ج ـ تا حدّى كه اصل هدف عزادارى، يعنى حفظ اسلام و مبارزه با حكومت جائر، و شهادت خود حضرت و عزيزان و اسارت آنها، مورد فراموشى و غفلت قرار نگيرد، و هميشه بايد مسائل سياسى و انقلابى كربلا مورد توجه باشد.
(س 21) لطمه زدن به صورت يا سينه در عزادارى اهل بيت(عليهم السلام) چه صورتى دارد؟
ج ـ راجع به عزادارى سيدالشهدا حضرت اباعبدالله(عليه السلام)و هر نحو عزادارى كه افراط و هتك مقام شهادت و امامت در آن نباشد، و در مسير پيدايش راه پيروى از آن وجود مقدس باشد، جايز است. و حسب فرموده امام امت(قدس سره)عزادارىسنّتى، مانعى ندارد و نبايد راههاى جديدى كه منشأ حرف و حديث است، انتخاب نمود; كما اينكه اگر اعمال ذكر شده، به خاطر تحت تأثير موعظه و ذكر مصيبت باشد، نه از اول امر، قطعاً مانعى ندارد. 10/8/75
(س 22) آيا زنجير زدن به پشت، سيلى زدن به صورت و يا سينه زدن كه منجر به زخم شدن و خراشيدن و ... مى شود و براى عزادارى امام حسين(عليه السلام) است جايز است؟
ج ـ جايز مى باشد و مشمول اطلاقات و عمومات ابكاء و بكاء و تعظيم شعائر مى باشد و آنچه در عزادارى و غير آن حرام است، جنايت بر بدن است، نه امثال امور كه ضرردار بودنش معلوم نيست بلكه نزد اهلش ضرر محسوب نشده، چه رسد به جنايت بر نفس; به علاوه كه ظاهراً حب و علاقه و عشق به اباعبدالله الحسين(عليه السلام)اختيار از دست افراد عزادار گرفته و مأجور مى باشند. 24/5/82
ج ـ اگر هيچ گونه قصد خدايى ندارد حتّى به نحو جمع بين خدا و غير، و فقط براى خودنمايى است كه با آن بتواند افرادى را تحت تأثير خود قرار دهد و بعد در داد و ستدها و مسائل اجتماعى به نفع خود استفاده نمايد، در اين صورت بالخصوص به عنوان تدليس و حيله و فريب و خدعه براى او حرام است; ولى غير از اين صورت، همه صور ديگر با انواع نيّت ها هيچ يك حرام نيست، غاية الامر برخى مستحب و برخى جايز است; و به هر حال باب الحسين(عليه السلام) كه از ابواب بهشت است، بابى بزرگ و درى وسيع و بى حاجب و مانع است و ما هم بايد با معرفت به دنبال توسعه باب الحسين باشيم. 16/8/78
(س 24) اگر مردان عزادار، بدن را برهنه كنند و بدون حضور زنان سينه بزنند، آيا اشكالى دارد؟
ج ـ جايز است، و جهتى براى عدم جواز در مفروض سؤال نيست. 11/5/73
(س 25) در آمريكا مثل ساير نقاط جهان براى نوحه سرايى سرور شهيدان حسين بن على مجالسى برپاست كه گاهى در اين مجالس، جوانان در معابر عمومى بدون پيراهن سينه زنى و زنجيرزنى مى كنند. آيا اين فعل مجاز است؟
ج ـ براى مردان از جهت پوشش بدن و لباس از جهت حكم شرعى آن، فى حد نفسه حدى وجود ندارد و تنها ستر عورتين بر آنها واجب است، ليكن از جهت حياء عمومى و عفت جامعه پوشش بدن براى آنها هم در حد همان حياء و عفت عمومى لازم، بلكه واجب مى باشد; بنابراين برهنه كردن برخى از بدن در مراسم سينه زنى و عزادارى كه منجر به ضربه زدن به عفت عمومى نبوده و نيست منعى ندارد، آرى بعضى از فقها فرموده اند كه اگر مرد سينه زن، مطمئن باشد كه زنان و نامحرمان نگاه به بدنش مى اندازند باز كردن سينه و عريان نمودن برخى از بدن از باب اعانت بر اثم، حرام است ليكن به نظر اين جانب اعانتْ صدق نمى كند; چون غرض از سينه زدن اظهار مصيبت و عشق به اباعبدالله(عليه السلام) است نه همكارى با گناهكاران در معصيت، كه روح بلند عزاداران حسينى از اين گونه پليدى ها مبرّا و منزه است و خداوند ما را جزء دوستداران اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و عزادارانش قرار دهد; عزادارانى كه با سوز و احساسات بر سر و سينه مى كوبند و تنفر از ظالمان و علاقه به مظلومان را عملا نشان مى دهند و به مواعظ و نصايح واعظانِ عامل و مرشدان صالح حسب سنت ديرينه عزادارى توجه داشته، قرار دهد. 19/3/80
(س 26) 1 ـ آيا هروله كردن (بالا و پايين پريدن و ذكر معصومين را گفتن) در مراسم عزادارى از لحاظ شرعى اشكال دارد يا خير؟
2 ـ آيا گفتن بعضى از كلمات توسط مداحان ـ مانند «من سگ حسينم، من ديوانه حسينم و...» از لحاظ شرعى اشكال دارد؟
ج ـ 1 و 2. از انجام اعمال و به كار بردن الفاظى كه موجب وهن عزادارى و توهين به مقام والاى ائمّه(عليهم السلام)مى باشد، بايد پرهيز نمود و عزادارى ها بهتر است به همان شيوه عزادارى سنتى و روضه خوانى انجام شود. 29/4/82
(س 27) همان طور كه مستحضريد در مورد زيارت عاشورا دو نظريه وجود دارد: عده اى آن را معتبر مى دانند و حتى قائلند كه حديث قدسى است و عده اى در سنديت آن اشكال مى كنند و با توجه به مضامين آن و لعن هايش آن را بدون سند و بى اعتبار مى دانند. مستدعى است در اين باره ارائه طريق نموده و تحقيقات شريف را به اطلاع حقير برسانيد.
ج ـ سيره مستمره شيعه ـ مخصوصاً بزرگانى از فقه و تقوى همچون مرحوم امام امت(قدس سره)و آيت الله العظمى حاج آقا حسين قمى و هزاران نفر از بزرگان ديگر كه به خواندن آن عنايت داشته و خوانده اند و ذهنيت همه شيعيان و دهها جهت ديگر ـ حجت و دليل قوّى و خدشه ناپذير بر تماميت زيارت عاشورا مى باشد و اطمينان حاصل از آنها به مراتب بالاتر از يك خبر و حديث صحيح، بلكه چند خبر صحيح باشد و بر همه ماست كه حادثه عاشورا را با لعن به ظالمين و سلام بر مظلومين و راه هاى ديگر زنده نگه داريم; به علاوه كه بحث روايى حديث هم خود بحث مفصلى است. 27/2/80
(س 28) آيا پوشيدن پيراهن سياه در ايّام عزادارى امام حسين(عليه السلام) كراهت دارد؟ در فرض عدم كراهت آيا استحباب نيز دارد؟
ج ـ مكروه نيست; چرا كه كراهت لباس سياه با مصلحتى زيادتر ـ كه همان عزادارى سيّدالشهدا است ـ مرتفع مى گردد; كه با عزادارى سيّدالشهد است كه اسلام زنده نگه داشته شده است. 9/4/77
(س 29) لطفاً نظر خويش را در باره طبل و سنج هيئتهاى مذهبى و شبيه خوانى بيان فرماييد.
ج ـ نبايد از چنين سنّتهايى جلوگيرى نمود، و اين گونه اعمال كه در عزاداريها به عنوان وسيله ابكاء و بُكاء و شور دادن به عزاداريها استفاده مى شود، نمى توان گفت حرام است. 24/4/75
(س 30) آيا به كار بردن عَلَم و علامت همراه با سنج و طبل در هيئتهاى عزادارى، جايز است؟
ج ـ عزادارى سنّتى مانعى ندارد. 4/2/75
(س 31) آيا شبيه خوانى به اين صورت كه عده اى به نام حضرت اباعبدالله(عليه السلام)و ديگر ياران او، و عده اى به صورت عمر سعد و يارانش با تغيير لباس و اسب و طبل و دهل و شيپور با بلندگوهاى گوش خراش و نسبتهايى كه در نسخه ها كم و بيش هست و شركت زن و مرد در اين جلسات بدون حجاب و حائل، از نوع عزادارى سنّتى محسوب مى شود و شرعاً صحيح است يا خير؟
ج ـ شبيه خوانى فى حدّ نفسه، حرام نيست; ليكن نسبت دروغ، و اختلاط زن و مرد، و ايذاى افراد، در همه جا حرام است و بايد از آن اجتناب كرد. 29/3/70
(س 32) چندين سال است كه در روستاى ما برنامه تعزيه دارى، در روز عاشورا برقرار مى شود، عده اى در نقش جوانان بنى هاشم(عليه السلام) يك پسر بچه نُه الى ده ساله در نقش حضرت سكينه(عليها السلام) و شخصى در نقش حضرت امام حسين(عليه السلام) و شخص ديگرى در نقش حضرت ابوالفضل(عليه السلام)شبيه خوانى مى نمايند. آيا اين تعزيه خوانى و شبيه خوانى، جايز است يا نه؟
ج ـ اگر هيچ گونه حرامى در اين گونه شبيه خوانيها وارد نشود، جايز است و مانعى ندارد; ليكن بر همگان است كه بيشتر به منابر و مواعظ و مجالس روضه خوانى توجه داشته باشند. 24/12/74
(س 33) آيا حمل نمودن شبيه نعش اباعبدالله(عليه السلام) و يا على اصغر(عليه السلام) در دسته هاى عزادارى جايز است يا خير؟
ج ـ سنّتهاى عزادارى اباعبدالله(عليه السلام) به هر نحو كه بر عظمت شعاير اسلامى بيفزايد، در صورتى كه در نظر عرف توهين به حضرتش محسوب نگردد، جايز مى باشد و نمى توان گفت حرام است. 4/7/72
(س 34) آيا شبيه خوانى و تعزيه، جايز است، در حالى كه لباسهاى زنانه را به مرد مى پوشانند؟
ج ـ عزادارى براى اباعبدالله الحسين(عليه السلام) ممدوح است. 6/3/76
(س 35) افراط در عزادارى براى ائمه(عليهم السلام) و ايجاد مزاحمت براى مردم به وسيله راه اندازى دسته هاى عزادارى در خيابان چه حكمى دارد؟ آيا شركت در چنين مراسمى جايز است؟
ج ـ گرچه ايجاد مزاحمت براى افراد، صحيح نمى باشد، امّا نبايد مراسم عزادارى خامس آل عبا(عليهم السلام)را به بهانه هاى مختلف كم رنگ نمود، بلكه بايد هر چه باشكوه تر برگزار كرد كه از شعاير اسلامى مى باشد و ثواب زياد دارد و تعظيم شعاير لازم است و برگزارى مراسم مذهبى و حتى ملى در تمام دنيا همراه با تجمع و عبور از خيابان ها مى باشد كه گاهى موجب سد معبر هم مى شود و عقلاى عالم براى مصلحت عمومى و اقوى، اين گونه مزاحمت ها را قبيح نمى دانند. 16/2/80
(س 36) اگر درس عاشورا مقاومت در برابر جور به هر شكلى، حتى فداى جان است، پس چرا ائمه(عليهم السلام) ما هيچ قيامى در برابر حاكمان جور نكردند؟
ج ـ درس عاشورا هدر دادن خون و كشتن و كشته شدن بدون هدف نيست، بلكه دفاع از دين و حفظ اسلام در مقابل دشمنان اسلام و زنده نگه داشتن احكام الهى است كه ائمه(عليهم السلام) در هر زمانى با توجه به شرايط مخصوص آن زمان به اين مهم در حد اعلاء همت گماشته اند و لذا همه آنها يا به وسيله زهر و يا به وسيله نيزه و شمشير كشته شده اند و هيچ يك از آنها با مرگ طبيعى نمرده اند و معمولا نيز در حصر و زندان بوده اند. 2/2/81
[1]. اين نوشتار برگرفته از سخنرانى مرجع نوانديش شيعه مى باشد كه به مناسبت فرا رسيدن ماه محرم الحرام سال 1428 هـ . ق در مدرسه فيضيه قم ايراد شده كه با اندكى ويرايش به دست چاپ سپرده شده است.
[2]. تباكى به اين معنا است كه عزادار خود را شبيه گريه كننده نشان دهد و با ديگران همراهى كند.