صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    7 ارديبهشت 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 5
    ديروز: 9008
    جمع کل: 29450171
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: نگاهی به «سياه‌چمن» نوشته امیرحسین فردی
    نگاهی به «سياه‌چمن» نوشته امیرحسین فردی
    24 اسفند 1388
     
     
     
    زندگي در «زهكلوت»
     
    سیاه چمن
    خيلي از ما ايراني‌ها علاوه بر ديد و بازديد و ساير برنامه‌هاي عيد و آغاز سال نو، از اين فرصت براي سفر هم استفاده مي‌كنيم. آن‌ها كه در شهر ديگري غير از زادگاه‌شان زندگي مي‌كنند ترجيح مي‌دهند سري به موطن خود بزنند و ديدارها را تازه كنند تا هم فال باشد و هم تماشا.

    شهرهاي زيارتي و بيش و پيش از همه، مشهد هم كه جاي خود دارند و پذيراي خيل كثيري از مشتاقان؛ اصفهان و شيراز هم هواداران هميشگي خود را دارند.

    سال‌هاي زيادي هم هست كه تا فرصتي چند روزه دست مي‌دهد، خيلي‌ها و اغلب تهراني‌ها، به جاده‌هاي شمالي مي‌زنند و به دل طبيعت سرسبز و مصفاي آن منطقه مي‌روند.

    آنها هم كه درآمد بهتري دارند سري به آژانس‌هاي مسافرتي مي‌زنند و با تورهاي گران‌قيمت راهي كشورهاي خارجي مي‌شوند.

    در حالي كه در همين كشور و در گوشه و كنار استان‌هاي مختلف، آنقدر جاهاي ديدني هست كه اگر سال‌هاي سال فرصت مسافرت داشته باشيم، ديدني‌ها باز هم هستند؛ يكي از يكي ديدني‌تر.

    و من هميشه با خودم مي‌گويم: اي كاش آنها كه مسوولند، كمي فقط كمي به اين همه جاي ديدني برسند و حداقلي از امكانات رفاهي را براي اين مردم خوب فراهم كنند تا سفر كردن و ديدن و تجربه اندوختن با آسايش و آرامش همراه شود، تا صداي شادي و خنده بچه‌ها در جنگل‌هاي ديگري غير از جنگل‌هاي شمالي هم بپيچد، تا مردم به شهرهاي ديگر و به روستاها هم بروند، تا ايراني‌ها، ايران را بهتر و بيشتر بشناسند، تا ما همه با همه جاي اين كشور بزرگ آشناتر شويم.

    اميرحسين فردي در يكي از نوروزهاي عمرش به روستاهاي اطراف درياچه هامون مي‌رود. ديدار مردمان آن ديار يكي از حوادث به ياد ماندني زندگي‌اش مي‌شود. به نوشتن اين حادثه، اين خاطره و اين اتفاق مي‌نشيند و تابستان همان سال كه داستان تمام مي‌شود، نام سياهچمن را برايش انتخاب مي‌كند.

    نويسنده كه خود اهل اردبيل است با چنان دقتي مكان و فضاي داستان را توصيف مي‌كند كه خواننده مي‌پندارد او سال‌هاي زيادي در آن اطراف زندگي كرده و گويي خودش بارها و بارها گله را به سياهچمن برده و آن‌گاه كه گوسفندان به چرا مشغول بوده‌اند، در سايه درختي نشسته و نانش را از بقچه بيرون آورده و خورده است.

    «فردي» اينچنين حال و هواي روستاي «زهكلوت» را ترسيم مي‌كند:

    «سپيده سر زده بود و خورشيد آرام آرام، از پشت شاخه‌هاي پربرگ درختان بالا مي‌آمد و با پرتو زرين خود حاشيه ابرهاي كبود و خاكستري را مي‌گداخت و به رنگ سرخ آتشين در مي‌آورد.

    كاكلي‌ها كه با طلوع خورشيد به پرواز درآمده بودند، اكنون به صورت نقطه‌هاي كوچك، در دل آسمان شفاف بال بال مي‌زدند و با آواي شاد و ممتد خود، خبر آمدن صبح را به ساكنان دشت مي‌رساندند.»

    با اين نگاه شاعرانه است كه حالا من هم دلم مي‌خواهد همين عيد به آنجا بروم و سراغ كپر «خيرمحمد» را بگيرم تا «امان‌داد» و «يارمحمد» را ببينم و بره «عباس» را و «جان بي‌بي» را كه مادر است و مانند همه مادران، بدون هيچ چشم داشتي چقدر مهربان است؛ پشت و پناه فرزندان است و ياور هميشه شوهرش.

    «هوا برخلاف روز سرد بود. پس از چند لحظه جان بي‌بي سكوت را شكست و با لحن دلسوزانه‌اي گفت: سرما مي‌خوري، برو يك چيزي بپوش.

    يارمحمد به چهره مهربان مادرش كه نيمي از آن در تاريكي پنهان بود نگاه كرد و گفت: نه همين‌طور خوب است. گرماي روز از تنم خارج مي‌شود.

    .... تمام افكار او متوجه مادرش شده بود. مادري كه مدت‌ها او را ناديده مي‌انگاشت و از كنار محبت‌ها و فداكاري‌هايش آسان مي‌گذشت، يا اصلا متوجه آنها نمي‌شد. اكنون حضور مادر در آنجا قلبش را گرم مي‌كرد. جرياني از ناب‌ترين و دست‌نيافتني‌ترين محبت‌ها وجودش را فرا گرفته بود.... مي‌خواست به دست‌هايش كه بدون توقع و بدون درخواست كمترين مزدي، شب و روز كار مي‌كرد و زحمت مي‌كشيد، بوسه بزند.» ص66.

    حالا مي‌پندارم همه دوست دارند كه با اين روستا‌ها و اين مردم و داستان زندگي‌شان بيشتر آشنا شوند.زندگي‌اي كه لايه‌اي از آن در اين 138 صفحه به تصوير كشيده شده است.

    «سياه‌چمن» مانند اغلب رمان‌ها، دريچه‌اي را در برابر ديدگان ما مي‌گشايد تا از آن طريق با فرهنگ، جغرافيا و دوره‌اي از تاريخ مردم بخشي از سرزمين‌مان آشنا شويم.

    اميدواريم شما هم از خواندن اين رمان لذت ببريد و اگر در تعطيلات سال جديد به گوشه‌اي از ايران عزيز سفر كرديد، با تعمق بيشتر در فرهنگ و زندگي مردم آن منطقه بنگريد و اگر شد، از آنچه ديده و شنيده‌ايد چند خطي حتي براي خودتان بنويسيد.

     

     

    روزنامه جام جم / چاردیواری

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی