صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    8 ارديبهشت 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 1411
    ديروز: 6936
    جمع کل: 29458513
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: گفت‌وگو با «مينو مشيري» به مناسبت ترجمه و انتشار «آدُلف»
    گفت‌وگو با «مينو مشيري» به مناسبت ترجمه و انتشار «آدُلف»

    29 ارديبهشت 1388

    «آدُلف» مسير زندگي‌ام را تغيير داد

     «آدُلف» مسير زندگي‌ام را تغيير داد يكي از بهترين خبرهاي ادبي اين روزها مي‌تواند خبر انتشار ترجمه‌ «مينو مشيري» از رمان كلاسيك «آدلف» نوشته‌ «بنژامن كنستان» باشد. كتابي كه از ستون‌هاي ادبيات كلاسيك جهان به شمار مي‌رود و متاسفانه، مثل بسياري ديگر از آثار مطرح، تاكنون نه ترجمه‌ درخوري از آن به فارسي موجود بود و نه حتي در ايران اثري شناخته شده به حساب مي‌آمد. علاقه‌مندان ادبيات هنوز لذت مطالعه‌ ترجمه‌ مشيري از شاهكار دني ديدرو، «ژاك قضا و قدري و اربابش»، را كه اواخر سال ۸۶ به بازار آمد و بسيار مورد توجه قرار گرفت، زير زبان دارند و حالا مي‌توانند لذت مشابه ديگري را تجربه كنند. «آدلف» يك رمان عاشقانه‌ تكان‌دهنده است، اثري كه ديدگاه خواننده نسبت به مساله‌ گريزناپذير و بغرنج عشق را روشن‌تر مي‌كند و به‌سادگي ممكن است كه سرنوشت‌او را تغيير دهد، همانطور كه سال‌ها پيش سرنوشت مترجمش را عوض كرد. ترجمه‌ «آدلف»، بدون جمله‌اي كم و كاست نسبت به متن اصلي، با تلاش «نشر ثالث» به نمايشگاه كتاب رسيده و اكنون در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد. در كارنامه‌ مينو مشيري علاوه بر آثاري كه از آنها سخن رفت ترجمه‌ آثاري از ديكنز، ايبسن، ايديث وارتن و‌جي.‌ام. كوتسيا به فارسي و نيز برگردان آثاري از داريوش مهرجويي، محسن مخملباف و عباس كيارستمي به زبان‌هاي فرانسه و انگليسي هم ديده مي‌شود. ترجمه‌ او از رمان «كوري» اكنون به چاپ چهاردهم رسيده است. اين مترجم شناخته‌شده امسال علاوه بر «آدلف» كتاب ديگري را هم، نخستين‌بار در نمايشگاه كتاب، عرضه كرده است: «درون و ناخوانده»، كه شامل دو نمايشنامه‌ تك‌پرده‌اي از «موريس مترلينگ» نويسنده‌ نوبليست بلژيكي است و توسط «فرزان روز» چاپ شده است. به مناسبت انتشار شاهكار مهم بنژامن كنستان، رمان «آدلف»، سراغ مينو مشيري رفتيم و با او درباره‌ اين اثر مهم ادبيات غرب سخن گفتيم.
    خانم مشيري! بنژامن كنستان، دست‌كم براي خواننده‌فارسي‌زبان، نام چندان آشنايي نيست. فكر مي‌كنم بد نباشد از اينجا آغاز كنيم كه شما معرفي مختصري از اين نويسنده و آثار ديگرش، به غير از رمان «آدُلف»، ارائه كنيد.
    بنژامن كنستان (۱۸۳۰- ۱۷۶۸) نويسنده‌ بلندآوازه‌ سوئيسي‌تبار فرانسوي‌زبان در شهر لوزان سوئيس متولد شد. از خانواده‌اي اشرافي بود و تحصيلات عاليه‌اش را در آلمان و اسكاتلند انجام داد. با زبان و ادبيات فرانسوي، آلماني و انگليسي كاملا آشنا بود و به كشورهاي گوناگون اروپا سفر كرده بود. كنستان در عرصه‌ سياسي هم فعال بود، از هواداران انقلاب فرانسه و از مخالفان ناپلئون بود. تا امروز او را چون تئوريسين ليبراليسم مي‌شناسند و تاليفات بسيار زيادي در اين‌باره دارد. اما كنستان بيشتر به خاطر شاهكارش رمان آدُلف (۱۸۱۶) در يادها و ادبيات جهان باقي‌است. علاوه بر اين رمان در حوزه‌ ادبي از او يك رمان ناتمام به‌نام «سسيل»، «دفتر خاطرات شخصي» و «كتاب سرخ»، كه آن‌هم خاطراتش است، باقي است. همين.
    ‌چه شد كه تصميم گرفتيد رمان «آدُلف»، اين تنها رمان كنستان، را، تقريبا دو سده بعد از انتشارش به زبان اصلي، ترجمه و منتشر كنيد؟ «آدُلف» چه ويژگي‌هايي دارد و اصولا جايگاه اين رمان در ادبيات داستاني كلاسيك و مدرن غرب چيست؟
    آثار كلاسيك زيربناي ادبياتند و خواندن‌شان واجب. نه به اين خاطر كه نويسندگان از آنها تقليد كنند و يا تحت تاثير قرار گيرند، خلاقيت بايد مستقل باشد، بلكه به اين خاطر كه خواندن آثار كلاسيك پنجره‌هايي را در ذهن باز مي‌كند، افق‌هاي نويني را در معرض ديد قرار مي‌دهد و توان فكر و تخيل را موجب مي‌گردد. من تمام رمان‌هاي كلاسيك را مي‌خوانم، اغلب از نو و دوباره و سه‌باره مي‌خوانم. آدُلف از تاثيرگذارترين رمان‌هايي است كه خوانده‌ام و تا آنجايي سودمند بوده است كه توانست مسير زندگي‌ام را تغيير بدهد. اما جايگاه آدُلف؛ جايگاه آدُلف در ادبيات داستاني اين است كه بنژامن كنستان را به حق با اين رمان پيشگام رمان روانشناختي نو ناميده‌اند. كنستان در اين اثر عميق، صادقانه‌ترين و شورانگيزترين بستگي‌هاي عاطفي را تجزيه و تحليل مي‌كند تا نشان دهد چرا و چگونه اين احساسات و وابستگي‌ها با گذر زمان رنگ مي‌بازند. اين درونمايه‌ زوال عشق تا دنيا باقي است براي انسان‌ها جالب و جاذب است.
    ‌براي من عجيب بود كه بنژامن كنستان در دو مقدمه‌اي كه بر چاپ‌هاي دوم و سوم «آدُلف» نگاشته است، از عدم تمايلش به چاپ اين رمان سخن مي‌گويد و صريحا آن‌را اثري مي‌داند كه براي چندي از دوستان نوشته شده. آيا اينكه كنستان مردي نجيب‌زاده و نيز تئوريسين سياسي بوده است باعث مي‌شده او اينچنين با ديده‌تحقير به كتاب مهم خود بنگرد و با اكراه آن را چاپ كند؟
    بايد يادآور شد كه انتشار آدُلف در سال ۱۸۱۶ جار و جنجال فراواني به پا كرد، زيرا آن را يك «رمان كليدي» و زندگينامه‌ شخصي كنستان تلقي كردند. دوستي درازمدت و پرفراز و فرود كنستان با مادام دوستال ـ نويسنده‌ معروف سوئيسي رمان‌هاي «كورين» و «دلفين» و به‌ويژه رساله‌ «در باب آلمان»، كه او را بزرگ‌بانوي ادبيات قرن ۱۹ ناميده‌اند ـ موجب شد كه دوستان و آشنايان كنستان شخصيت النور را در رمان آدُلف همانا مادام دوستال فرض كنند. دوستي كنستان با مادام دوستال بارها و بارها به دوستي ژان پل سارتر و سيمون دوبووار تشبيه شده است. مقدمه‌هاي كنستان بر چاپ‌هاي دوم و سوم آدُلف فقط يك ترفند ادبي رايج زمان است. كنستان از رمانش فاصله مي‌گيرد و از نام نيك مادام دوستال و ساير زناني كه نام‌شان به النور داستان عجين شده است، دفاع مي‌كند. اما اگر به يادداشت‌هاي خصوصي كنستان در خاطراتش رجوع كنيم، متوجه مي‌شويم كه او نه رمانش را حقير مي‌شمرد و نه از چاپ‌هاي مكرر آن اكراه داشت.
    ‌‌بنژامن كنستان در مقدمه‌اش و درتوصيف رنجي كه بر آدُلف و النور تحميل مي‌شود، مي‌نويسد: «جامعه‌اي كه محكوم و تحقير مي‌كند تمام زهرش را بر عشقي ريخت كه آن‌را درخور مجازات مي‌ديد.» آيا مي‌توان به «آدُلف» ديد سياسي داشت و آن‌را - به‌واسطه‌انتقاد از جامعه‌اي كه آزادي در رفتار شخصي را محترم نمي‌شمارد - در امتداد ترويج انديشه‌هاي ليبراليستي از طرف كنستان دانست؟
    باورهاي سياسي كنستان و ديدگاه ليبرال او البته نمي‌تواند بي‌تاثير در نوشتارهاي ادبي‌اش باشد. كنستان براي آزادي فردي خود و ديگران احترام زيادي قائل بود. بله، در رمان آدُلف، كنستان از جامعه‌اي انتقاد مي‌كند كه براي آزادي فرد حرمت قائل نيست و زهرش را بر عشقي مي‌ريزد كه آن‌را با معيارهاي خاص و خشك درخور مجازات مي‌بيند.
    ‌شما در آغاز كتاب از «آدُلف» به‌عنوان «شاهكار رمانتيك ادبيات كلاسيك» نام برده‌ايد، اما آنطور كه به نظر مي‌رسد «آدُلف» درواقع رماني ضد رمانتيك است! «آدُلف» شخصيتي است غير رمانتيك. او عقل را بر احساس چيره مي‌كند و آنطور كه «النور» مي‌خواهد «تسليم طبيعت» نيست. شخصيت رمانتيك النور هم چيزي جز ترحم و گاه حتي نفرت خواننده به چنين رويكردهاي سانتي‌مانتالي را برنمي‌انگيزد. آيا بايد آدُلف را اثري صرفا منطبق با دوره‌زماني رواج رمانتيسم دانست يا اينكه مي‌توان آن‌را زاييده و وامدار همين مكتب ادبي خواند؟
    در مقدمه‌ام نوشته‌ام كه آدُلف شاهكار روانشناسي عشق است، كه هست و حقيقتا وسعت مفاهيم و منظرهاي روان‌شناختي رمان آدُلف حيرت‌آور است. اما قرار نيست وارد جزئيات داستان شويم! اين را مي‌توانم بگويم كه آدُلف يك ضدقهرمان از خود بيگانه است، افسرده و سودايي. او عاشق زني 10 سال از خودش بزرگ‌تر مي‌شود و ميان عقل و احساسات، درمانده و ذليل، در ترديد دائم مي‌ماند. برخلاف گفته‌ شما، عقل بر احساساتش غلبه نمي‌كند. اين انتخاب به او تحميل مي‌شود. كنستان ابدا به وصف طبيعت، كه داراي اهميت بسياري براي رمانتيك‌هاست، نمي‌پردازد. او در رمانش تنها دو شخصيت را ترسيم و تجزيه و تحليل مي‌كند و زير ذره‌بين قرار مي‌دهد. سانتي‌مانتاليسم النور، يا آرمان‌خواهي و زياده‌طلبي‌اش در عشق در اين رمان يك ارزش نيست، بلكه موجب فروپاشي و زوال عشق مي‌گردد.
    ‌مساله‌جالب ديگري كه پس از خواندن «آدُلف» براي من پيش آمد، شباهت اين اثر با تعدادي ديگر از آثار انتهاي قرن هجدهم و ابتداي قرن نوزدهم است. «آدُلف» را به‌نوعي بايد فرزند «رنج‌هاي ورتر جوان» گوته دانست و، از جنبه‌ا‌ي ديگر، پدر معنوي شاهكارهايي همچون «سرخ و سياه» استاندال. شايد حتي بتوان اين ادعاي بزرگ را مطرح كرد كه «سرخ و سياه» نسخه‌بسط‌داده شده و مفصل‌تر «آدُلف» است. مي‌خواهم اگر امكان دارد درباره‌تاثيرپذيري «آدُلف» از نوشته‌هاي پيش از خود و نيز اثري كه بر نوشته‌هاي بعد از خود و بر تاريخ ادبيات گذاشت سخن بگوييم.
    كنستان كم و بيش هم‌عصر گوته بود. شما به «رنج‌هاي ورتر جوان» اشاره مي‌كنيد كه گوته آن‌را در سال ۱۷۷۴، يعني سال‌ها پيش از آدُلف، نگاشت. جالب است بدانيد كه گوته از رمان آدُلف خوشش نيامد و آن‌را «سفاكانه‌ترين داستان عشقي» خواند! اولين نويسنده‌اي كه به اهميت و ارزش ادبي آدُلف پي برد و آن‌را ستود استاندال بود. آناتول فرانس، بالزاك، ويكتور هوگو و بسياري ديگر از پي آمدند و به اين اثر ارج گذاشتند و رمان در سراسر اروپا مشهور شد. اما آيا استاندال در «سرخ و سياه» تحت تاثير آدُلف بود؟ نمي‌توان با قاطعيت به اين سوال جواب داد. هميشه مي‌توان شباهت‌هايي در آثار نويسندگان قرن نوزدهم، يا هر قرن ديگري، يافت و علت شايد همان پنجره‌هايي باشد كه خواندن اين آثار در ذهن باز مي‌كنند، اما استاندال نويسنده‌ بزرگ و توانايي بود و رمان «سرخ و سياه» او براي من اثري مستقل با خلاقيتي مستقل است. رنگ باختن عشق موضوعي است كه هزاران نويسنده به آن پرداخته‌اند، مهم چگونگي پرداخت آن است.
    اجازه مي‌خواهم، به‌عنوان آخرين پرسش، درباره‌مساله‌زبان در ترجمه‌آثار كلاسيك، و به‌ويژه رمان «آدُلف»، صحبت كنيم. احمد سميعي‌گيلاني در مقدمه‌اي كه بر ترجمه‌فارسي «ژاك قضا و قدري و اربابش»، كتاب پيشين شما، نوشته‌اند، به دو زبان متفاوت كه در ترجمه‌نوشته‌هاي كلاسيك قابل استفاده است اشاره كرده‌اند: يكي زبان آركائيك و ديگري زباني نزديك به زبان زنده. شما براي ترجمه‌«آدُلف» اين دومي را برگزيده‌ايد. زبان ترجمه‌«آدُلف» زباني‌است امروزي و عاري از واژه‌ها يا ساختارهاي كهنه. اگر امكان دارد درباره‌زبان كنستان توضيح دهيد و بگوييد چرا، در ترجمه‌اثري مربوط به حدود دو قرن پيش، زبان زنده را به استفاده از كلمات و ساختارهاي قديمي ترجيح داديد؟
    نثر فرانسه‌ آدُلف بي‌نهايت زيباست و كنستان به‌خاطر نثرش بارها و بارها توسط صاحب‌نظران تحسين شده است. نثر روان و پاكيزه‌ آدُلف، جز در يكي، دو مورد، ساختار كهنه يا اصطلاحات آركائيك ندارد و مدرن و امروزي است. كوشيدم به متن وفادار بمانم و دليلي نديدم از زبان قديمي استفاده كنم. «ژاك قضا و قدري و اربابش» اثر دني ديدرو هم، كه رماني اعجاب‌آور و آوانگارد است، با اينكه در قرن هجدهم نوشته شده است داراي نثري ساده و روان و امروزي است. فرموده‌ استاد گرامي‌ام احمد سميعي گيلاني نيز سليقه‌اي است. به‌عنوان مثال، ايشان واژه‌ «فاتاليست» را «قدري مشرب» و «ارباب» را «خواجه» ترجمه كرده‌اند. اما به نظر من، «ژاك قضا و قدري و اربابش» دقيقا همان معنا را مي‌دهد كه تصور مي‌كنم ديدرو مي‌خواست، و در عين حال با سبك و سليقه‌ من بيشتر جور در مي‌آيد.

     

    روزنامه اعتماد

     

     
    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی