صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    13 ارديبهشت 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 3233
    ديروز: 3913
    جمع کل: 29487379
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: نقدي بر رمان «چه كسي بايد افتخار كند»
    نقدي بر رمان «چه كسي بايد افتخار كند»
    22 دی 1388
     
    قهرمان در راه است
    چه كسي بايد افتخار كند
    رمان هاي بسياري خارج از تهران به دنيا مي آيند و به سرنوشت نامعلومي دچار مي شوند. شايد بگوييد در خود تهران هم از اين دست رمان ها يا مجموعه داستان ها بسيارند. اما تكليف متن هاي خارج از مركز از اساس روشن نيست. بعضي گرفتار معضل پخش مي شوند، برخي بايد به هزينه خود نويسنده به چاپ برسند و هستند تعدادي هم كه در قفسه هاي كتابفروشي هاي تهران خاك مي خورند. در بين اين رمان ها و مجموعه داستان ها يك ويژگي مشترك ديده مي شود كه قابل اعتنا است و آن بداعت مضامين است؛ موضوع مهمي كه دليلش ساده و روشن است. اولاً مخاطب ناخودآگاه چه حرفه يي باشد چه كتابي را از سر تفنن مطالعه كند، انتظار دارد با فضايي تازه و جديد روبه رو شود و اين در شرايطي كه در تهران همه زيستي شبيه يكديگر دارند، كمتر ميسر است. نويسندگان تهراني معمولاً تحت تاثير يكديگرند و در يك فضا و هوا رشد مي كنند. تفاوتي شگرف ميان تجربه هاي زيستي و فكري و زيرساخت ها ي ذهني شان ديده نمي شود اما نويسندگان دور از تهران در فضايي متفاوت نفس مي كشند. آنها به دليل دوري از مركز تجربه هاي ديگرگونه يي از سر مي گذرانند. ساكن مثلاً «كلانشهر» نيستند و همين صدايشان را متفاوت مي كند؛ صدايي كه از متن هايشان خواسته و ناخواسته خوب اگر گوش كنيم، مي شنويم. در اين ميان رمان «چه كسي بايد افتخار كند» نوشته «مريم معيني» از تجربه يي ناب مي گويد، از لحظه شهادت همسر راوي اول شخص در جبهه و بعد بزرگ كردن يك نوزاد پسر و تمام افت و خيزهايي كه اين زندگي با خود دارد. از عقيده و آرمان هاي اين افراد به آنكه رمان وجه شعاري پيدا كند، تصويرها و كنش و لحظه هايي ماندگار ساخته مي شد. نويسنده مشخصاً با تكنيك هاي روايي آشنا است. او مي داند كه چگونه و با چه لحني اين راوي بي آنكه احساساتي شود يا دل بر خود بسوزاند از تحمل يك رنج بزرگ بگويد؛ رنج از دست دادن همسر از يك سو و سپس بزرگ كردن پسري كه بيماري قلبي دارد. رمان ضمن تكيه بر وجه روزمرگي اين راوي اما به موقع برش هايي اثرگذار از ساختارهاي اجتماعي به دست مي دهد. از جامعه يي كوچك مي گويد كه در آن راوي قرار است زندگي كند. لايه هاي اجتماعي در اين متن هر چند شبيه يكديگرند اما تفاوت هايي نيز با خود دارند. اگر به زمان وقوع اتفاقات رمان دقت كنيم، درمي يابيم كه اين اثر متعلق به زماني است كه فاصله هاي طبقاتي به اندازه حالا برجسته نبود. افراد بيشتر شبيه يكديگر بودند و تفاوت ها در لايه هاي پنهاني ديده مي شد. دوربين اين راوي اول شخص با ظرافت به تفاوت ساختارهاي لايه هاي اجتماعي در آن زمان اشاره هايي كوتاه و گذرا مي كند. در اين ميان اين زن و عشقي كه به همسرش داشته هم در متن روايت پررنگ است. عشق در كنار هجران و جنگ و خشونت و تك افتادگي از ويژگي هاي اين راوي و آدم هاي داستان و فضاسازي كار است. فضاي روزهاي جنگ بر سر شهري كوچك سايه افكنده و آدم ها بي آنكه اشاره يي به پريشان حالي شان شود، مضطربند. آرام و قرار ندارند. حتي طفل راوي هم از اين بي قراري بي نصيب نيست. او هر روز به بهانه يي مادرش را به خانه مادربزرگ مي كشاند. با آنكه راوي به سختي اين مسير را مي رود ولي رنج راه را بر خود هموار كرده و طي طريق مي كند. راهي كه مكرر راوي در آن مي رود، به صورت يك موتيف فرمي و به تبع آن معنايي درآمده است. ما از ابتداي روايت زن را در حال راه رفتن در راهي مي بينيم يا از خانه پدرشوهرش به خانه مادري اش مي رود يا از خانه مادري مي رود سوي خانه خودش و بعد از خانه اش در مسير مدرسه مي رود و مي آيد. او كمتر يك جا قرار مي گيرد. اين همه گذار از اين منزل به آن منزل بيشتر بايد محل درنگ قرار گيرد. گويي اولاً چنان كه گفتم «در راه بودن» از ويژگي هاي اين راوي است و بعد خود «راه» معنايي ديگر پيدا مي كند؛ راهي كه راوي از آن گريزي ندارد. همچنين اين «در راه بودن» او را هميشه آبستن حوادثي مي كند كه انتظارش را نه خودش دارد نه ما. همچنين در جهت شخصيت پردازي قهرمان بيشترين كمك را به ماندگاري اش مي كند. يادمان باشد زنان در محيط هاي اجتماعي كوچك تر، كمتر به بيرون رفتن و در يك قالب نماندن مي انديشند (لااقل در دهه 60). آنها طبق قواعد سنت رفتار مي كنند. اما اين زن بدون آنكه داد و هواري راه بيندازد، كنشي محض از خود به نمايش مي گذارد. گويي هميشه به زبان بي زباني مي گويد آسايش براي من عدم محض است. شهادت علي شايد انگيزه يي باشد براي پويايي شخصيتش. هر چند تصويرهايي از اوج اندوه و تنهايي اش به ما داده مي شود ولي زانوي غم بغل نگرفته و بيشتر در فكر ساختن است. گويي مي خواهد در محيطي كوچك يك معجزه بيافريند. شايد وقتي حامد پسرش را دكتر مي برد، اوج درماندگي اش را ببينيم اما اين درماندگي دوامي نمي آورد هر چند به نظرم بهبودي نسبي حامد بايد بهتر در متن روايت برجسته مي شد. ما نمي دانيم تكليف اين مخلوط شدن خون تميز و كثيف چه مي شود. آيا ديواره قلبش بهبود يافته يا از ابتدا تشخيص دكتر اشتباه بوده است. اما ارتباط اين زن با محيط اطرافش متفاوت است. بارها هنگام خوانش كتاب با خود فكر مي كردم در پنهاني ترين لايه هاي شخصيت پردازي اين زن مقداري جاه طلبي ديده مي شود. او به كم قانع نيست و بيشترين سهم را با تلاش خود به دست مي آورد. در اينجا بيشترين سهم براي او به ثمر نشستن حامد است. قبولي اش در دانشگاه، گويي سقف آرزوهاي اين زن است.

     نه، من باور نمي كنم چنين باشد. او به قدري زيركانه و پرتلاش در هر عرصه يي حاضر مي شود كه انگار اين تازه اول راه است. منتها اين وجهي است كه نويسنده از آن مغفول مانده است يعني دانه هاي زيادي در متن مي كارد تا ما شاهد باليدن اش باشيم اما فقط يكي از آنها را نشان مي دهد. براي همين رمان دفعتاً و ناگهاني تمام مي شود. لحظه يي كه راوي دوباره علي را مي بيند- علي يا حامد فرقي هم نمي كند. اما تازه ياد مسيري مي افتد كه آمده- دلتنگ خود را رها مي كند. موج احساسات و ناگهان سكوت. قهرمان ما نمي تواند ناگهان به فرجامي چنين برسد. جاي خرده روايت هايي در اين ميان خالي است مثلاً نوع ارتباط او با خانواده همسرش در ابتدا به شكل برجسته يي ساخته مي شود ولي هر چه جلوتر مي رويم كمرنگ تر شده، بيشتر روي تلاش هاي فردي راوي نويسنده متمركز مي شود. به نظر مي رسد اگر نويسنده بيشتر بر شبكه روابط انساني موجود ميان راوي و ديگران مي پرداخت، كار درخشان تر مي شد. جاي خالي خرده روايت هايي در متن حس مي شود كه اكنون همه را راوي يك تنه پر كرده است. ارتباط راوي با دايي و خاله و عمو و عمه و همسايه و مدير و معلم و كسبه محل و پدر و مادر و ساير شخصيت ها مانند همسران شهدا بايد بيشتر برجسته مي شد. «مريم معيني» توجه ويژه خود را وقف حفظ ريتم كرده. فصل هاي كوتاه اين رمان سبب مي شود شما به سرعت در روايت پيش رفته و فصل ها هم اكثراً با يك تكانه حسي خفيف كه راوي به ما مي زند، تمام مي شود. در نتيجه فصل بعد را با عطش بسيار مي خوانيد. زمان سپري شده در اين كار براي ما به سرعت برق و باد اتفاق مي افتد. مثلاً ما نمي فهميم چرا فاصله شيرخوارگي تا مدرسه رفتن حامد چنين سرعتش كم بوده ولي فاصله مدرسه رفتن تا ديپلم گرفتن ناگهان تند مي شود. آيا زندگي بر راوي آسان تر گرفته كه او از آن لحظه ها اطلاعاتي نمي دهد؟ توجيه داستاني خاصي براي انتقال اينچنيني زمان داستاني نمي بينم و باز فكر مي كنم به جز مساله شهادت علي و بيماري حامد اين رمان پتانسيل بالايي براي ساختن اتفاقات دروني ديگري در راوي دارد. راوي اول شخص اينقدر كه به كنش صحنه وفادار است، به طرح مسائل ذهني خودش اهميت نمي دهد اما در بيشتر لحظه ها موقعيت ها را با تصوير، توصيف، كنش عيني و ديالوگ پيش مي برد. شايد هم اين ريتم تند و عبور از تونل با سرعت بالا به دليل كنش گرايي آني، حسي، لحظه يي و گاه هم انديشمندانه خود راوي است يعني شايد اقتضاي اين گونه شخصيت پردازي هم ريتمي از اين دست باشد. اما همه آنچه گفته شد را به يك سو گذاشته، بار ديگر بياييد به خود درونمايه اصلي كتاب بازگرديم، به جنگي كه راوي با سرنوشت خود كرده و هرگز نمي پذيرد كه منفعل باشد. او مي خواهد بيشترين تاثير را بر محيط بيرون خود گذاشته و اين كار را صرفاً به واسطه قدرت لايتناهي روحي و ذهني اش انجام مي دهد. او واجد نوعي خرد و جهان بيني منحصربه فرد در محيطي كوچك است. شايد او ميراث دار قدرت هاي پنهاني زنان اين سرزمين باشد. شايد او نماد «ايران» است. فرصت تفسير و تاويل از اين شخصيت بسيار است، چون تجربه هايش منحصربه فردند. نويسنده به موقع قلم را دست خيالات راوي داده و به موقع هم به واقعيت زندگي برمي گردد. لحظه هاي وهم و پريشاني راوي رگه هايي گذرا در متن اثرند؛ رگه هايي كه به ما يادآوري مي كند اين قهرمان از جنس آدم است. گوشت دارد و پوست و استخوان و خون. او تنها نيست. ما هم كنار راوي تجربه يي را هنگام خواندن از سر مي گذرانيم كه تا مدت ها در ذهن ما مي ماند.

     

     

    لادن نيكنام / روزنامه اعتماد

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی