۱۳ خرداد ۱۳۸۷
پسر كرم به دوش و خندق بلا» كتابي است كه براي رده سني نوجوانان نوشته شده. اثري كه مولف آن نرگس آبيار است و تصويرگر آن مهكامه شعباني. قبل از پرداختن به ويژگيهاي اين كتاب اشاره به يك نكته لازم و ضروري به نظر ميرسد و اينكه، يكي از مشكلات داستاننويسان اين گروه سني، ترسيم فضاي داستان با ذهنيت دوران كودكي مولف است نه مخاطب. سادهتر كه بگوييم، بسياري از داستاننويسان ما، توجهي به دنياي مخاطب خود ندارند و داستان را با مولفههاي دوران كودكي يا نوجواني خود مينويسند. چنين ميشود كه گاه يك اثر بهرغم برخورداري از ظرافتهاي تكنيكي نميتواند با مخاطب، ارتباطي منطقي برقرار كند. نرگس آبيار اما در تلاش براي نزديك شدن به ذهن مخاطب نوجوان خود، پلي عاطفي ميان اثر و خواننده آن ايجاد میكند. داستان، روايتي ساده دارد و در تلاش است خواننده را با خوب و بد آشنا كند. نويسنده به همين منظور در ابتداي داستان به جاي پرداختن كليشهاي به نام «شيطان» نقبي ميزند به تاريخ و از پلشتيهاي ضحاك مار به دوش استفاده ميكند. توضيح ميدهد كه شيطان شانههاي او را بوسيد و از محل بوسهها، دو مار بزرگ بيرون آمدند. اما براي آنكه سرنخ روايت داستان از دست نويسنده خارج نشود، بلافاصله به دنياي امروز برميگردد. پسري آتيشپاره كه از ديوار راست هم بالا ميرود، صبح كه از خواب بلند ميشود ميبيند روي شانههايش دو كرم سبز در حال ورجه و ورجه كردن هستند. اين پسرك عادت دارد كرمها را بگيرد و اذيت كند اما... نرگس آبيار در كنار روايت يك قصه سر راست در پي معرفي بسياري از مولفههاي جامعه كنوني است. استفاده او از كلماتي چون دولت، انجمن، شهرت، اعلاميه و غيره حكايت از همين موضوع دارد. مولف گره داستاني خود را آنجايي قرار ميدهد كه كرمها را نميشود به هيچ قيمتي از بين برد. در واقع چگونگي غلبه بر اين شرايط سخت، تعليق داستاني را در پي دارد. مخاطب اين كتاب ميآموزد در يك جامعه مدني وقتي مشكلي بروز ميكند، نهادهاي بسياري دست به كار ميشوند تا خير را از شر تميز دهند. در واقع نويسنده، ما را با اثري داستاني- اجتماعي مواجه ميسازد تا از پس يك روايت به ظاهر ساده بتوان نوجوان را با شرايط يك زندگي مدني نيز آشنا كرد. از سويي ديگر، نسل امروز از آنجا كه با اينترنت سروكار دارد بسياري از ناگفتهها و تابوهاي نسل قبل را ميداند و ميشكند. واكاوي انگاشتههاي كودك امروز به مراتب سختتر از كودك يك يا چند دهه قبل است. روانشناسان بر اين باورند، هيچ كودكي بدون داشتن نواقص رفتاري به دنيا نميآيد. اما آنچه سبب ميشود كودك در معماري سرنوشت خود، راهي درست را طي كند، رفتار پدر و مادر است. نرگس آبيار، احتمالاً با اطلاع از اين مساله، در بخشهاي گوناگون داستان، پاي عواطف والدين را به ميان ميكشد. دلسوزي پدر و مادر براي فرزندي كه دو كرم روي دوشش سبز شده كمي عجيب به نظر ميرسد اما اين واقعيت دارد. حتي پسرك داستان، پس از مدتي ولو به اجبار، در رفتار و حرف زدنش با والدين تجديدنظر ميكند كه اين، يكي از اهداف نويسنده ميتواند باشد. و بايد به نكته ديگري هم اشاره كرد: «پرهيز از خرافهپرستي» اين نكتهاي است كه آبيار در جايي از داستان تلويحاً به آن اشاره ميكند. آنجايي كه زنهاي خانهدار ميگويند، او اگر ترانه اسفند دونهدونه را خوانده بود چنين بلايي سرش نميآمد. گو اينكه ميتوان از اين جمله استنباط طنز يا فكاهه داشت اما نميتوان نشانههاي بعدي را ناديده گرفت. «پسر كرم به دوش و خندق بلا» قصد ندارد با داستاني بچهگانه مشكلي را حل كند. مولف در پي كلمات بعضاً ثقيل، انديشه ديگري را مستقر كرده است. اينكه بچهها با خواندن آن كلمات در پي كشف معني آن، سوال كنند و مطالعه. اين همان هدفي است كه «نيچه» فيلسوف بزرگ دربارهاش ميگويد: «هركسي يك علامت سوال بزرگ در سرش داشته باشد، به موفقيت ميرسد.»
نشرافق/عليرضا كيوانينژاد ------------------------------------------------
چي؟ دو تا كرم؟ آن هم روي شانههاي من؟! باورتان ميشود؟ پسركي شيطان از خواب ميپرد و ميبيند كه دو چيز عجيب و غريب روي شانههايش سبز شدهاند؛ دو كرم سبز چندشآور شكمو كه هر چه برگ توت ميخورند، سير نميشوند و به هيچوجه نميشود از شرشان خلاص شد. و چيزي نميگذرد كه صداي آژير ماشينهاي پليس به گوش ميرسد و پرده از رازي فوقالعاده سري و محرمانه كنار ميرود...
نرگس آبيار تاكنون بيش از 15 اثر داستاني براي مخاطب كودك و بزرگسال منتشر كردهن است. رمان كوه روي شانههاي درخت او برندهي جايزهي اول جشنوارهي ادبيات دفاع مقدس شد.
نشرافق
|