شنبه 11 خرداد 1387
قهرمان باشكوه مرده است
هاروكي موراكامي (متولد 1949 توكيو) بيگمان يكي از نامدارترين نويسندگان معاصر آسيا و ژاپن است.
ترجمه آثار او به شانزده زبان زنده جهان، جوايزي كه كسب كرده و شمارگان ميليوني كتابهايش تنها بخشي از اين واقعيت را نشان ميدهد چرا كه رفته رفته شهرت او از مرزهاي كشورش فراتر ميرود و او را در قامت نويسندهاي بينالمللي و صاحب سبك بازمينماياند و بسياري معتقدند او بزودي جايزه ادبي نوبل را از آن خود خواهد كرد؛ چرا كه استحقاق آن را دارد و در سال گذشته نيز نام او به عنوان يكي از جديترين گزينههاي كسب اين عنوان مطرح بود.
«كجا ممكن است پيدايش كنم» منتخبي از داستانهاي كوتاه اين نويسنده ژاپني است كه سال گذشته با ترجمه بزرگمهر شرف الدين منتشر شد و در همان سال به چاپ دوم رسيد. رمان «كافكا در ساحل» او نيز سال گذشته به فارسي ترجمه شد و با استقبال خوب خوانندگان ادبيات داستاني روبهرو شد. اينك موراكامي براي خواننده فارسي زبان نيز نامي آشناست و بايد منتظر ترجمههاي بيشتر از داستانهاي او و نيز مقالات و گفتگوهاي او به زبان خود باشيم. مطلبي كه ميخوانيد با نگاهي به مجموعه داستان «كجا ممكن است پيدايش كنم» به بررسي جهان داستاني موراكامي ميپردازد.
موراكامي چنان كه خود اعتراف كرده است، تحت تاثير رئاليسم يقه چركهاي دهه هفتاد امريكا و بخصوص ريموند كارور است. او خود گفته است تاثير داستانهاي كارور بر او مانند رعد و برق بوده است و به همين حساب او را بايد ادامه دهنده مينيماليسم كاروري امريكا دانست.
قهرمانان داستانهاي او نيز ابر مردان و شيرزناني نيستند كه همچون ادبيات كلاسيك يك تنه بار داستان را بردوش بگيرند و بتوان به آنان اميد بست. او نويسنده دوراني است كه در آن قهرمانان بزرگ و با شكوه مردهاند و تنها بايد به كورسويي از انسانيت در وجود آنها دل بست. آدمهايي كه منزوي، تنها و درگير مشكلات بزرگ يا كوچك زندگي هستند و درعين حال به شكلي باورنكردني پيچيده، خوددار و مرموزند و گاه از زبان آنان حرفهايي بيرون ميزند كه هيچ وقت انتظارش را نداري.
داستانهاي موراكامي درنگاه اول براي خواننده كم حوصله، خسته كننده و بيمعنا ميآيد مثل همه داستانهاي مينيماليستي در اينجا از آن فرمولهاي كليشهاي كه در كلاسهاي دودگرفته داستاننويسي تمرين ميكنند خبري نيست. حادثهاي بزرگ اتفاق نيفتاده، قهرماني ظهور نكرده است، داستان براي رسيدن به نقطه عطف اوجي نميگيرد، اصلاً نقطه عطفي در داستانها نميبيني و قهرمانان آنچه شما انتظارش را داريد به نمايش نميگذارند. بخش مهمي از داستان در نگفتهاي نويسنده خلاصه شده است و پس از پايان هر داستان تا مدتها درگيرآن هستي چون حس ميكني چيزهايي در داستان بوده است كه به قلم نيامده يا كشف نشده باقي مانده است.
سوالات لجوج
زني كه زندگي بيدردسر و آرامي دارد به بيماري بي خوابي دچار ميشود. او مجبور است هر شب تا صبح بيدار باشد و خرخرهاي شوهرش را تحمل كند. او كمكم براي خود خلوت شبانه يك نفرهاي ترتيب ميدهد. تا صبح مينوشد، به خيابان ميرود و «آناكارنيناي» تولستوي را ميخواند. او زندگي مخفي تازهاي براي خود ترتيب ميدهد و همه روز را به انتظار خلوت نيمه شب سر ميكند و داستان در جايي تمام ميشود كه او در جايي دورتر از خانهاش گير افتاده و مهاجماني به سمت او حمله ميكنند.
تازه پس از پايان داستان است كه سوالاتي لجوج خواننده را درگير خود ميكند. آيا زن در كنار شوهر و پسرش براستي خوشبخت بوده است؟ آيا بيخوابي فرصتي براي انتقام كشيدن زن از خوشبختي دروغيني كه او را اسير خود كرده است در اختيارش نگذاشته؟ چرا زن هر شب آناكارنينا ميخواند؟ آيا سرشت و سرنوشتي مشابه ميان آناكارنينا و زن بيخواب ژاپني وجود دارد؟
موراكامي برخلاف كارور كه در توصيف و شخصيتپردازي بسيار خست به خرج ميدهد دست و دلي باز براي توصيف دارد. او به ترسيم فضاي داستاني خود اهميتي بسيار ميدهد. اصولا مكان در داستانهاي او بخشي از ساختار داستان را تشكيل ميدهد: مردي كه در طبقه بيست و ششم يك مجتمع مسكوني گم شده است، دامپزشكي كه در دل باغ وحشي در جزيره منچوري مرگ دلخراش فراريان چيني را به چشم ميبيند و از همه روشنتر هتل داستان «سگ كوچك آن زن در زمين».
در داستان اخير نويسندهاي دلزده از يك ماجراي عاطفي براساس عادتي ديرساله به هتلي در جزيرهاي دور ميرود. داستان با گشاده دستي هتل و موقعيت آن و حال و هواي دلگرفته جزيره را پس از سه روز باران تند ترسيم ميكند. پس از آن زني وارد ماجرا ميشود و نويسنده با او آشنا ميشود.
زن بنا بر عادت هميشه به كف دست راست خود خيره ميماند. مرد از او ميخواهد كه دليل اين كار را بگويد و زن ميگويد كه در نوجواني سگي داشته كه بشدت به هم وابسته بودهاند؛ سگ ميميرد و دخترك براي قدرداني از سگ، دفترچه حساب بانكياش را با او دفن ميكند.
بعدها براي كمك به دوستي دفترچه را از گور سگ بيرون ميگشد، اما بوي لاشه چنان در دفترچه نفوذ كرده بوده كه زن مجبور به سوزاندن دفترچه ميشود. زن پس از آن هرچه دستهايش را ميشويد، بوي لاشه سگ را بر آنها حس ميكند و وقتي نويسنده راوي داستان دستهاي او را بو ميكند، تنها بوي صابون هتل را حس ميكند.
بيگمان توصيف گشاده دستانه هتل خلوت، رو به ويراني و جزيرهاي دور افتاده كه بارانهاي تمامناشدني آن را دلگيرتر كرده است در قدرتمندتركردن ضربهاي كه در پايان داستان بر مخاطب وارد ميشود تاثيري شگرف دارد.
سرسختيهاي انسان مدرن
موراكامي راوي انسانهاي تنهاي دوران مدرن است. آدمهايي كه چون راوي داستان «كجا ممكن است پيدايش كنم» در جايي كه نميدانند كجاست به دنبال چيزي كه نميدانند چيست ميگردند!
آدمهايي كه تحت تاثير و طبق فرمانهاي بيروني تصميم ميگيرندو در بزنگاههايي كه خود را مييابند به عمق تنهايي و حقارت زندگي خود پي ميبرند. در داستان «راه ديگري براي مردن» دامپزشكي كه در جزيره منچوري تنها مانده است شاهد اعدام دلخراش جمعي از فراريان چيني به دست نظاميان هموطنش است. طبق دستور براي كشتن چينيها نبايد گلولهاي هدر رود؛ پس نظاميان مجبورند از چوب بيسبال و سرنيزه براي كشتن آنها استفاده كنند. سربازان در حالي كه با حيرت چينيها را ميكشند كه هم سردسته آنها و هم دامپزشك به عبث بودن اين كشتار واقفند؛ چرا كه جنگ رو به پايان است و همه ميدانند كه ژاپن بزودي شكست خواهد خورد. در همين اثنا دامپزشك به گودالي كه اجساد قربانيان در آن انباشته شده ميغلطد و روي جنازههاي خونين ميافتد.
خواننده بخوبي درك ميكند كه اين سقوط نشانهاي است از اين كه دامپزشك نيز چون همان چينيهاي نگون بخت از اين پس مردهاي بيش نيست. آيا او پس از اين ميتواند همچون گذشته با خيالي آسوده به ميمونها غذا بدهد و از بازي آنها لذت ببرد وقتي كه در دنيايي زندگي ميكند كه جوانانش تعليم ميبينند كه چگونه با سرنيزه روده همنوعانشان را بدرند و قلبشان را پاره كنند؟
استقبال از داستانهاي موراكامي در ايران نشان داد كه خواننده حرفهاي داستان در ايران كم نيست و هروقت ادبيات جدي و داستان خوب از نويسندهاي با كلاس جهاني و سبك اختصاصياش به مخاطب ايراني معرفي شود اين اثر مورد توجه قرار ميگيرد.
ترجمه آثار نويسندگاني چون موراكامي به داستاننويسان جوان ايراني نيز گوشزد خواهد كرد كه ممكن است بتوان سبك و تكنيك يك داستاننويس را اخذ كرد اما آنچه نويسنده را تثبيت و موفق خواهد كرد نگاه و دغدغهاي است كه او به انسان و زندگي و نسبت آدمي با جهان پيرامون خود دارد و اين نگاه ديگر قابل اخذ شدن نيست.
جام جم آنلاين
آرش شفاعي
|