اوایل اسفند سال گذشته كتاب «
باور به خدا: مطالعهای در باب معرفت شناسی دین» كه نخستین اثر ترجمه شده از فیلسوف دین معاصر آمریكایی،
جورج مورودس به فارسی است، روانه پیشخوان كتابفروشیها شد. این كتاب مشتمل بر چند فصل است: پرسشهای معرفت شناختی، براهین وجود خدا، تجربه خدا ، مسئله شر. مترجم كتاب مقدمهای ۱۰۰ صفحهای هم به عنوان راهنمایی برای درك مباحث كتاب به آن افزوده است. آنچه در پی میآید نگاهی دارد به محتوا و زمینههای مورد بحث كتاب «باور به خدا.» فیلسوف دین چه میكند؟
اگر بپذیریم كه فلسفه دین به تفكر فلسفی در باب دین میپردازد، پس میتوان گفت فلسفه دین شاخهای از الهیات ( یعنی تدوین و تنسیق نظاممند عقاید دینی) نیست، بلكه شاخهای از فلسفه است. از این رو، فلسفه دین مفاهیم و نظامهای اعتقادی دینی و نیز پدیدارهای اصلی تجربه دینی و مراسم عبادی و اندیشهای را كه این نظامهای عقیدتی بر آن مبتنی هستند، مورد مطالعه قرار میدهد. بنابراین، میتوان گفت فیلسوف دین نقشهای سهگانه زیر را بازی میكند:
اول؛ نقش فیلسوف دین در زمینه ایمان و عمل دینی با نقش یك نقشهبردار، مهندس راه و ساختمان و معمار قابل مقایسه است. فیلسوفان دین برای كشف مسائل اعتقادی، مقصود و مراد از «اعتقاد» و علت پذیرش و چگونگی اظهار آن در عمل، به پژوهش در عرصه دین میپردازند. در جریان این پژوهش آنها باید علاوه بر دیدگاههای مومنان و الهیدانان، مسائلی را نیز كه مورخان، جامعهشناسان، انسانشناسان، روانشناسان و فیلسوفان در این زمینه كشف كردهاند، ملحوظ دارند. با این همه، فیلسوفان دین از دو سو با این افراد متفاوتند: از یك سو، درصدد یافتن فهمی جامع از دین هستند كه یافتهها و هرگونه شناخت معتبر از دین را در خود جای دهد. از سوی دیگر، دل نگران توجیه اعتقاد به باورها و پیروی از سنتهای ادیان خاصی هستند. «آن ها» به صرف شناخت درون مایههای مورد اعتقاد یك دین و تبیین آن بسنده نمیكنند، بلكه توجیهپذیری پذیرش آن دین را نیز ارزیابی میكنند. بنابراین، فیلسوفان دین در جریان كار پژوهشی خود توجهی خاص به استحكام شالوده و ساختار «بنای» باور دینی معطوف میدارند تا مشخص سازند كه چه میزان در داوری خود میتوانند آنها را «صادق» بدانند و چگونه این داوریها را توجیه كنند.
دوم؛ فیلسوفان دین درصددند تا ناسازگاریهای میان باورهای یك دین را كشف كنند. با این همه، فلسفه دین تنها به پژوهش در زمینه آنچه در گذر ایام به ایمان دینی راه یافته است، بسنده نمیكند. بلكه فیلسوفان دین مضمون و مفاد شواهد مربوط به باورهای دینی و چگونگی امكان پیوند مولفههای مختلف را به شیوهای قابل قبول مورد بررسی قرار میدهند.
سوم؛ از دیگر نقشهای عمده فیلسوفان دین ارائه طرحهایی كلی از ایمانی قابل قبول است. آنها در این نقش «معمارگونه» نقشههای نهایی را به دست نمیدهند و نظارت ساخت یك ساختمان را بر عهده نمیگیرند، بلكه با به خاطر سپردن اكتشافات «نقشه برداران» و مهندسان راه و ساختمان سعی میكنند نقشههای كلی را، همراه با نقاط قوت و ضعف هر یك فراهم آورند. باری، فیلسوف دین در این نقش «معمارگونه» اخیر خود به نقش الهیدان نزدیك میشود و درباره الهیات فلسفی و نظام مند، آگاهانه نقشی همانند ایفا میكند.
آیا باور شما صادق است؟موضوع بحث نویسنده در این كتاب، درباره صدق باورهای دینی است. از نظر وی، مهمترین پرسشی كه برای بسیاری از باورهای دینی میتوان طرح كرد این است كه « آیا این باور صادق است؟»؛ اگرچه او مستقیما درباره صدق این باورها بحث زیادی نمیكند. به عبارت دیگر، مورودس(به خصوص در فصل اول و دوم) معتقد است این ادعا كه برخی قضیه خاصی را میدانند نمیتواند صادق باشد مگر آنكه قضیهای كه ادعای دانستن آن شده نیز صادق باشد. به زعم وی، این یكی از تفاوتهای باور و معرفت است. بنابراین، میتوان گفت مفهوم معرفت مشتمل بر مفهوم باور و عناصر دیگری از جمله، صدق است. به بیان دیگر، قضیهای مفروض صادق است، اگر و فقط اگر حالتی كه آن قضیه حقیقت داشتن آن را بیان میكند در واقع حقیقت داشته باشد. و قضیهای مفروض كاذب است، اگر و فقط اگر صادق نباشد. از این رو، قضیه «خدا وجود دارد» در صورتی صادق است كه خدا وجود داشته باشد و اگر خدا وجود نمیداشت این قضیه كاذب بود. باید توجه داشت كه این نوع تحلیل از سوی مورودس، تفسیری از معنای «صادق» است و نه راهكاری برای كشف اینكه قضیهای مفروض در واقع صادق است.
نوع نگاه مورودس در این زمینه بسیار دقیق و منحصر به فرد است. او معتقد است برخی مفاهیم قضیه ای، از جمله مفهوم «معرفت»، مفاهیمی دو بعدی اند، یعنی هم واجد بعد ذهنیاند و مضمونی روان شناختی دارند و هم واجد بعد عینیاند و مضمونی غیر روانشناختی دارند. ادعای اصلی و مهم مورودس در فصل سوم این است كه برهان نیز، به مثابه مفهومی قضیهای، از چنین خصلتی برخوردار است. این نوع نگاه هر چند بیسابقه نیست اما بسیار ارزشمند است، چرا كه سبب میشود یك متدین، انتظار خویش را از براهین اقامه شده بر له باورهای دینی به درستی و به صورت واقعبینانه سامان دهد. او معتقد است معرفت به چیستی برهان شاید با توان تشخیص برهان كاملا یكی نباشد، هر چند ممكن است به تشخیص آن كمك كند.
افزون بر این، یكی از مهمترین بخشهای این كتاب كه به خصوص در فصل چهارم شاهد آن هستیم، دقت نظر نویسنده در خصوص پیوند عمیق سه عنصر استدلال، تجربه و قرینه است. او معتقد است آدمی نهایت استفاده را از سه عنصر یاد شده جهت كسب معرفت میبرد. چرا كه ادله موید یك باور ممكن است شبكه گستردهای از تجربه، استنتاج و گواهی قراین را تشكیل دهند و دقت در این امر نشان میدهد كه به این وسیله میتوانیم در ارزیابی باورها، از جمله باورهای دینی، با جامعیت بیشتری نظر كنیم. همچنین مورودس در فصل آخر، توجه دقیقی به محتوا و مضمون معرفت در كنار توجه به بعد ذهنی معرفت دارد. او معتقد است نمیتوان به پرسشهای معرفت شناختی مقدم بر پرسشهای متافیزیكی پاسخ داد، چرا كه پاسخها یا مقارناند یا پاسخ متافیزیكی مقدم است. كوتاه سخن اینكه او استدلال میكند اثبات باورهای دینی و جهان بینیها، لزوما به معنای اقامه دلایلی كه «همگان» را قانع میكند یا باید قانع كند( به معنای مورد نظر عقلگرایی حداكثری)، نیست.
راهنمای چرایی باور پذیری حال با این مقدمه میتوان گفت، مورودس هم نقش یك فیلسوف دین را به خوبی ایفا كرده است و هم با شیوهای عمیق و تحلیلی، و مهمتر از همه با زبانی به دور از تكلف، به بررسی دلایل باورپذیری یا عدم باور در نزد انسان مومن یا غیر مومن پرداخته است. نویسنده با رفع ناسازگاریهای موجود میان باورها، با چیرهشدن بر تضادهای میان آنچه ایمان در باب وضع عالم واقع میگوید و آنچه تجربه در این زمینه به ما میآموزد و با ارائه داستانی از سرشت بنیادین واقعیت كه برای مردم این روزگار معنادار باشد، به تحقق فرآیند باور(باور به خدا) یاری میرساند. به هر تقدیر، این اثر كه نخستین اثر از مجموعه فلسفه دین ناشر است و بسیار پاكیزه نیز منتشر شده، میتواند راهنمای خوبی برای همه كسانی باشد كه به فلسفه ورزی در باب دین تعلق خاطر دارند.