در كشورمان نویسنده حرفه ای نداریم و اگر هم باشند، خیلی كم هستند .در زندگی نویسندگان مان كه جستجو می كنیم – به جز استثناها – تعداد كتابهایشان برای نویسنده ایرانی تعجب برانگیز است. نویسندگان ما كم می نویسند. شاید یكی ازدلایل مهمش این باشد كه در دیار ما نویسندگی حرفه ای نشده است. شغل دوم یا گاه سوم و چهارم یك نویسنده نوشتن است وهرچند سال یك بار كتابی را منتشر می كند. جالب هم هست كه بسیاری مواقع این كم نوشتن را با افاده های مختلف توجیه می كنیم.
اگر به رضا امیر خانی از این منظر نگاه كنیم، می بینیم كه خلاف روال طبیعی ما، سعی كرده نویسنده ای حرفه ای باشد. تعداد كتابهایش، تعداد صفحاتی را كه به چاپ رسانده و سنش این را بهتر نشان می دهد. به همین دلیل هم خوانندگانش رفتارمتناسبی را درپیش گرفته اند كه منتظر كتاب بعدی اش باشند. فروش 4000 جلد كتاب درمدت برگزاری نمایشگاه این را نشان می دهد.
2. رضا امیرخانی درمصاحبه هایش بیان كرده كه تا چه حد به جلال آل احمد ارادت دارد، زندگی پرماجرای جلال، صداقت وازروی درد نوشتن، این نویسنده را تحت تاثیر قرارداده است.
دررمان بی وطن(بی و تن ،بیوتن) و در لا به لای سطور می توان شباهت های فردی آل احمد و امیرخانی را مشاهده كرد. او با صداقت و بی رحمی جامعه و نسل خود را به نقد می كشد. نكته قابل تامل این است كه علاقمندی موجب نشده كه مانند او شود وهمین موضوع مهم دلیل برهوش امیر خانی است. دیده ایم كه گاه علاقه به نویسنده ای –و شاگرد او بودن – موجب شده كه نویسندگان خوب و با استعدادی در زیر سایه استاد بمانند و بمانند وبمانند واكنون كه گاه اثری از آنها منتشر می شود، تقلیدی است از آن مرحوم مغفور [به همین خاطرهم هست كه بعضی از جشنواره ها متهم هستند به این كه فقط به شاگردان و همفكران استاد جایزه می دهند]
امیرخانی سعی كرده فرزند دوران خود باشد. این را هم خودش می فهمد وهم خوانندگانش. به همین دلیل نوشته هایش او را به یاد هیچ كس می اندازد . او ازجلال فقط چیزهایی را كه باید یاد می گرفته ، یاد گرفته است.
3. رضا امیرخانی سعی كرده اندیشه های خود را در داستان پیاده كند. او حتی این جمله كلیدی را به عنوان مشكل داستان یا قهرمان داستان خود انتخاب نكرده، آن جا كه به نقل از كندی یكی از روسای جمهور آمریكا آورده است: نپرسید كه كشورتان برای شما چه كار كرده ، بگویید كه شما برای كشورتان چه كار كرده اید.
او دغدغه رفتن به سراغ چنین سوژه ای را ندارد. هرچقدرهم كه این جمله می توانست یك رمان به نام بی وطن بسازد[چنانكه روزی در دو كوهه كه امروز بسیارهم مشهور شده، یك رزمنده قدیمی كه مثل حاج مهدی دررمان بی وطن بدنش پراز تیر و تركش بود، وقتی شنید صاحبخانه زن وبچه اش را از خانه ریخته بیرون و در جوادیه دركوچه ای زیر یك سقف پلاستیكی زندگی می كنند و هیچ كس احوال از آنان نپرسیده، فریاد برآورد كه من دارم از كشوری دفاع می كنم كه حتی یك وجب آن مال من نیست و هكتار هكتار آن مال كسانی است كه با زن وبچه من اینطور رفتار می كنند]
دغدغه اندیشه ای و داستانی نویسنده بی وطن چیزدیگری است. به همین خاطر نباید چندان مضمون رمان را در معنای لغوی آن جستجو كرد.
4. داستان رضا امیر خانی در آمریكا می گذرد و ارمیا قهرمان داستان همچون هر كسی كه اول بار قدم به سرزمینی نا آشنا می گذارد، سرفرصت سرزمین فرصت ها را درك می كند. این موضوع می تواند پاشنه آشیل هر رمانی باشد اما روایت نویسنده به گونه ای است كه مخاطب ایرانی روابطی را كه بین شخصیت های داستان وجود دارد، خوب درك می كند. اصلا دغدغه امیرخانی موجب شده تا به موضوعی بپردازد كه متعلق به این سرزمین است. ارمیا جوان امروزی است كه دینداری را در دنیای مدرن تجریه می كند ومذهب را از دریچه بنگاههای دینداری، درسرزمینی كه بر پول سجده می شود، كشف می كند: خشی – چه حال خوشی به خواننده دست می دهد وقتی دم به دم همه به او می گویند حرام زده و لقبش همین می شود- یكی از مدیران شركت تحقیقاتی مذهبی نیوجرسی از راه دین ارتزاق می كند. بیل كه در معرفی اش خشی-همین حرام زاده ای كه خدمت تان عرض كردم – خطاب به ارمیا می گوید:بعدا بایستی بیشتر با بیل آشنا شوی. بیل توی كمپانی مسئول ارشد تحقیقات اسلامی است. دكترای ادیان دارد اما یك جورهایی مجتهد است در فقه. البته خودش مسلمان نیست اما اجتهاد دارد... با روش e-learning توی اینترنت طلبه مجازی یك مدرسه علمیه بوده است. الان فقیه است واجتهاد می كند. درس خارج هم می خواند. من خودم سوالات شرعی ام را از او می پرسم.
خواننده ایرانی كه امروز بیش ازهرزمان سر و كارش با مذهب افتاده، خیلی زود داستان را با واقعیات زندگی روزمره منطبق می كند و لذت می برد از داستان ساختگی این نویسنده جوان.
5. این رمان پرفروش خواهد شد. چون نویسنده اش یك موضوع فرعی از زندگی در جامعه امروز را نقد نكرده است. او روی نكاتی انگشت گذاشته كه احتمالا خیلی ها – بخصوص خوانندگان آثار این نویسنده كه بیشتر جوانان تحصیلكرده و جویای جایگاه مذهب در دنیای امروزشان هستند پرسش اساسی آنان است.
امیرخانی دغدغه های مذهبی و سرنوشت جامعه مذهبی در دنیای اقتصادزده را برای نوشتن انتخاب كرده است. شخصیت های داستان ، در یك جامعه متفاوت با جامعه ما ، هر كدام به شكلی با مذهب روبه رومی شوند كه گاه شباهت های عجیبی با مردمان جامعه ای كه در آن هستیم، پیدا می كند.
ارمیا كه عمیقا مذهبی است و درد دین دارد ، درآن جامعه سفرمی كند و یافته ها و دلمشغولی ها ی خود را در اختیار مخاطب می گذارد. به همین دلیل پرسش های مشتركی به وجود می آید كه در داستان شكل گرفته است .
دراین میان جایگاه نویسنده ای به نام رضا امیرخانی نیز دراین موشكافی مهم است. او در نقد این جامعه، دردمندی خود را پنهان نمی كند وسعی دارد با انتخاب زوایای ملموس برای خواننده اشك ریزان به جراحی بپردازد. آقای گاورمنت نقطه مقابل سهراب شهید است و ارمیا سعی دارد كه اورا هرگز فراموش نكند . آنجا كه آقای گاورمنت در قسمت های پایانی كتاب وقتی ارمیتا را می بیند ، درباره پروژه معماری قبر شهیدان می گوید: دست روی دل نگذارید ... بودجه اش تامین نشد و هنوز طرح همان جور مانده است ... ما،هم پیش خانواده شهدا شرمنده شدیم، هم پیش شما ... بودجه فقط تا مرحله تخریب شكل قبلی رسید...
و چند صفحه قبل تر، حاج مهدی می گوید : خمینی یاد داد كه وسط جنگ، هر روز صبح بلند شویم ودستمان را بگیریم به زانوی خودمان و بگویم یا علی ... بگوییم یا خدا . بعد رسیدیم به جایی كه صبح به صبح می گفتیم یا دولت ... توی آمریكا صبح به صبح می گویند یا خودم ! من فكر می كردم یا خودم بهتر باشد از یا دولت! یا خودم را یك جورها یی می شد تبدیلش كرد به یا علی...
6. نه ، نه. اشتباه نكنید. بی وطن یك رمان سیاسی نیست. حتی یك رمان اجتماعی هم نیست. بی وطن یك رمان مذهبی است. رمانی كه قهرمان آن در پی پیدا كردن پاسخ برای پرسش های امروزین هم نسلان خود است.
احمد دهقان
پايگاه لوح