۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
همایش آسیب شناسی نقد ادبیات كودك
مقاله آقای مصطفی رحماندوست
در اینكه ادبیات كودكان به دلیل " ادبیات" بودنش، فرقی با ادبیات بزرگسالان ندارد حرفی نیست. هنر است و اصول و ویژگی ها و قواعد خودش را دارد تا در حیطه تاثیرگذاری جایی داشته باشد. همچنین در اینكه ادبیات كودكان به دلیل مشخص بودن مخاطبش ویژگی ها و محدودیتهای شناخته شده خودش را دارد بحثی نیست. این دو اصل پیش از این، بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفته و موضوع مقاله ها و سخنرانی ها و كتابهای بسیاری شده است. خواندنی های كودكان در مسیر گذر از دوران پند آموزی، آموزش مستقیم، تربیت معلمانه و در یك كلام، كمك به بزرگترها برای القای آنچه كه باید به بچه ها بیاموزند، فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. دوره های تكفیر و تقدیر قابل توجهی را طی كرده تا به رسمیت امروزی رسیده كه پژوهشگاه و پژوهشنامه و متخصص و پدید آور در این كشور داشته باشد. لااقل مولوی ها را به یاری گرفته تا لزوم بكارگیری زبان مجهول كودكی را به هنگامی كه سر و كارمان با كودك افتاده یاد آوری كند و چالشهای بزرگی را سپری كرده تا تاثیر بیشتر بیان غیر مستقیم آرمانها و پیامها را به كرسی باور همگان برساند... زمانی بود كه وجود هر "خیال"ی را به اتهام اینكه "دروغ" است و دروغ تاثیرگذار نیست، مردود می دانستند... زمانی بود كه به جای زمینه سازی لذت مطالعه آزاد، به هر كودك بخت برگشته ای هم كه روی به مطالعه كتاب می آورد، پرسشنامه ای می دادند تا پیامهای اصلی و فرعی و عیب و ایراد كتاب را بنویسد و برگرداند. شاید باور نكنید كه جریمه دانش آموزی كه نمی توانست یا نمی خواست به این چنین امتحانی پاسخ دهد این بود كه دیگر كتابی برای مطالعه در اختیارش قرار نگیرد. از روزگاری كه من با ترس و لرز به آموزگاران می گفتم ادبیات كودكان جای آموزش مستقیم و پند نیست، ربع قرن بیشتر نمی گذرد. خیلی هزینه برد تا توانستیم فرق میان خواندنی های آموزشی و اخلاقی و ادبیات لذت بخش و ناب را به باور عموم بنشانیم... من نمی گویم كه بچه ها نیازمند آثاری كه مستقیم مخاطبشان قرار دهد و چیزی را كه بهتر بیاموزند، به آنها یاد بدهد، نیستند. حتی معتقدم كه در جاهایی خواندنی های بچه ها می تواند پند دادن به مخاطبانش را هم هدف قرار دهد. اما می گویم آنچه بدان رسیده ایم، خوشبختانه هم به این نیازهای كودكان و نوجوانان می تواند جامه عمل بپوشد، هم به نیاز بزرگترشان كه زندگی كردن است. مهارت زندگی كردن است و لذت بردن و خلاق بودن است. در یك كلام "حس شادمانه وجود داشتن". آنچه كه در دهه های گذشته وجود داشت در یك نگاه علمی، به رسمیت نشناختن كودكان و نوجوانان، قبول نكردن تفاوتهای آنها با بزرگسالان و نفهمیدن ویژگی های سنی و اجتماعی آنها بود. و نیز مهم دانستن و ارزشمند شناختن خواسته ها و باورهای بزرگسالان و حق داشتن آنها برای تحمیل ملاكهای خویش بر بچه ها... می دانیم كه شمارگان كتابها برای جامعه ای كه حدود ۴۰ درصد جمعیتش را كودكان و نوجوانان تشكیل می دهند - و آن هم جامعه ای كه می گوید قصد دارد در ۲۰ سال آینده حرف اول تولید علم را در جهان بزند - بیشتر به لطیفه شبیه است تا پایه ریزی برای آینده و وضعیت قابل قبول شمارگان كتاب. می دانیم كه حضور حدود هشت هزار ناشر كتاب، برای تولید كتابهایی كه قرار است در كمتر یكهزار و پانصد كتاب و نوشت افزار فروشی توزیع شود و به فروش برسد، معادله ای است كه هیچ ریاضی دان و هنرمندی از پس حل آن بر نمی آید. اما با تمام این دانسته ها و با دیدن تمام این نابسامانی ها، با سابقه ای كه در حركتهای اجتماعی مردم ایران سراغ داریم و با نیم نگاهی به همین راه های رفته در حیطه ادب كودك و نوجوان، می خواهم از مشكلی حرف بزنم كه سنگ بزرگی است بر سر راه گسترش مطالعه، چشاندن لذت مطالعه به بچه ها و بازگشتی ارتجاعی به نوع دیگری از به رسمیت نشناختن كودكان و نوجوانان در روزگار ما. به نظر من، ادبیات كودكان ما، این كودك نوپا از خطر سقوط از این سوی بام رسته، اما نشانه هایی هست كه به طرف آن سوی بام می رود و مبادا كه روزی فرا رسد كه از آن سو سقوط كرده باشد. پیش از سخن گفتن از امكان این سقوط جدید، باید بگویم كه به نظر من یكی از فرقهای عمده ادبیات كودكان و نوجوانان با ادبیاتی كه برای بزرگترهاست، در این است كه مخاطبش محدودیتها و ویژگی های خودش را دارد. با اینكه این هم ادبیات است اما نمی تواند بی توجه به خواست و نیاز و ویژگی های مخاطبش باشد. اگر در گذشته ها با ادبیات آن چنانه (یعنی نصیحتی و معلمانه) موافق نبوده ایم، فقط به این دلیل بوده كه محدودیتها و نامحدودیتهای مخاطب در آن لحاظ نمی شده است. هرگز نمی پذیرم كه ادبیات كودك چون ادبیات است، غیر متعهد به مخاطبش باشد. در ادبیات بزرگسالانه، یك پدید آور و هنرمند به خودش حق می دهد كه اثری را تولید كند كه مخاطبهای بسیار محدودی داشته باشد. گاهی شاعر شعرش را فقط برای یك نفر مثلا معشوقش كه اشاره ها و راز و رمزهای بین خودش و او آگاهی دارد می سراید. شعر او را كسی به خوبی معشوقش نمی فهمد و از آن لذت نمی برد. اما نویسندگان و شاعران حیطه ادب كودكان نمی توانند اثرشان را به بهره گیری از راز و رمزهایی زیبا كنند كه در حد دانستنی های پایه كودك و نوجوان مخاطبش نیست. "ادبیات" بودن آثار ویژه بچه ها نمی تواند تا این حد مخاطب هایش را محدود كند. شعر كودك، شعری است برای كودك ایرانی و شاید جهانی، هر چه جهانی تر باشد دامنه راز و رمزهایش محدود تر می شود. زیرا اشتراكات بچه های مخاطب و دانستنی های پایه مخاطبان محدودتر می گردد. صد البته نگارش اثر كه هم ادبیات باشد و تاثیر گذار، هم لذت آفرین و هم برای مخاطبهای زیادتر، كاری است بسیار دشوار. امروزه نویسندگان و شاعرانی پدید آمده اند كه از زیر بار چنین دشواری هایی به بهانه ادبیات بودن ادبیات كودكان شانه خالی می كنند و آثاری به وجود می آورند كه در محدوده فهم و دانستنی های مخاطبان نمی گنجد. به همین دلیل همان گونه كه آثار بزرگوارانه و معلمانه و نصیحتی برای بچه ها قابل فهم و لذت آفرین نبود، چنین آثاری هم - هر چند ادبیات است و زیبا - اما برای بچه ها لذت آفرین و قابل فهم نیست. چنین آثاری اگر خواننده را از مطالعه زده و بیزار نكند، انگیزه ای هم برای پیگیری مطالعه در كودكان و نوجوانان ایجاد نمی كند. در كتابهای فن مدارانه ای كه امروزه پیرامون ادبیات كودكان و نوجوانان نوشته می شود و نیز در نقدهایی كه در چند مطبوعه محدود كشورمان پیرامون آثار منتشر شده به چاپ می رسد، بسیار بر می خوریم به اصطلاحات و پیشنهادهایی كه ریشه در ادبیات بی توجه به مخاطب بزرگسالان دارد. در چنین نوشته هایی، ناقلان و تئوریسین ها، نویسندگان و شاعران را دعوت می كنند به حركت فرا اصولی و فرا قانونی از سبك های ادبی. اینكه كدام یك از سبكهای ادبی می تواند برای كدام طیف از گروه های سنی كودك و نوجوان لذت آفرین باشد، خود بحثی است كه در این جایگاه در پی طرح آن نیستم. اما حتی دعوت به شكستن اصول سبكهای ادبی را، افتادن از آن سوی بام می دانم. سوررآلیسم اگر بر پایه راز و رمزهای درونی مخاطبان كم سن و سال باشد، سبكی زیبا و تاثیرگذار است. ناتورالیسم و سمبولیسم نیز. حتی در بهره گیری از سبك ظاهرا همگانی رئالیسم، نویسنده ای كه برای بچه ها می نویسد نمی تواند به دلیل رئال بودن و واقع نمایی به هر رویداد و حادثه ای دست یازد. در آثاری كه این چنین جامه هنری تر پوشیده، یا گاه با راز و رمزهای بچه های دیگر سرزمینها به تحریر درآمده، تنها چیزی كه خیلی خوب به چشم می خورد، بی توجهی به مخاطب ایرانی است. تسلط بزرگسالانه بر فرم و محتوا و تصمیم آنها برای این كه هر حرفی را به هر قالب و نوعی كه دلشان می خواهد برای بچه ها بنویسند، درست همان اتفاقی است كه در گذشته می افتاد و بچه را از این سوی بام می انداخت. گذشتگان نیز "صلاح" می دانستند كه اطفال را و ویژگی هایشان را نادیده بگیرند و با تصمیمی معلمانه در قالبی كه صلاح می دانند، آن گونه كه دلشان می خواهد نصیحتشان كنند...
خبرگزارى مهر
|