در سال 2005، هنگامي كه «جان بنويل» شنيد اسمش براي رمان «دريا» به عنوان برنده جايزه بوكر خوانده شد، دور و بر تالار غمحل اهداي جايزهف را نگاه كرد و انديشيد «مجسم كن چند تا آدم همين الان از من متنفر هستند». در 38 سالي كه بنويل صرف داستان نويسي كرده، بي ترديد تعدادي دشمن براي خود تراشيده است؛ نقدهاي شديد و نيش دارش در «آيريش تايمز» و «نيويورك ريويو آو بوكس» بسياري از آنها را آزرده كرده است. افزون بر اين، گروهي خواننده ثابت و وفادار پيدا كرده است كه نثر پيچيده و ساختارهاي بلندپروازانه اش را مورد ستايش قرار مي دهند. اما در آخرين كتاب هاي اين نويسنده ايرلندي كه مجموعه رمان هاي نوآر بوده و با اسم مستعار «بنجامين بلك» چاپ و منتشر شده اند، بنويل تا حدودي از سبك باشكوه و ساختار هميشگي اش استفاده نكرده است. بنويل - يا بايد گفت بلك - در «سقوط كريستين» غچاپ شده در سالف 2007 و «قوي نقره يي» كه تازه منتشر و پخش شده است، استادانه مجموعه يي از رمان هاي كارآگاهي را خلق كرده كه حوادث آنها در دل دوبلين پوشيده از مه دهه 1950 مي گذرد و غشخصيتي به اسمف «كوركي» كه هم آسيب شناس و هم كارآگاه است، شخصيت اصلي هر دو اين كتاب ها است. همين تازگي ها بنويل صبح يك روز كاري وسط هفته در اتاق همايش كوچكي در محل غدفترف كارش در شهر نيويورك در ميان دسته هاي امضا شده و نشده «قوي نقره يي» نشست. او كه مردي متين و خوش قيافه است و كتي چهارخانه، پيراهني راه راه و كراواتي گلدار بر تن داشت، با غويليجف ويس درباره سير زندگي ادبي، هجوم به ژانر ادبيات داستاني و همزاد مرموزش صحبت كرد.
---
- كسب جايزه بوكر پس از اين دوره طولاني فعاليت حرفه يي به عنوان نويسنده چه حسي داشت؟
جايزه بوكر هنوز هم فوق العاده تعيين كننده و تاثيرگذار است؛ كتابي مثل «دريا» كه با جلد ضخيم اعلا 5 يا 6 هزار نسخه فروش داشت، 75 تا 100 هزار غنسخهف فروخت. البته كسي آن را به عنوان نشـانه ارزش اثر آدم تلقي نمي كند. اگر پنج داور ديگر بودند، شش كتاب ديگر در فهرست نهايي قرار مي گرفتند. اما كسب اين جايزه بسيار خوشحال كننده و خوشايند بود. اتفاق غيرمنتظره بزرگي بود. خيلي بامزه بود.... چيزهايي گفتم كه اهل ادب لندن را به واقع دلخور كرد. در مصاحبه يي بلافاصله پس از اهداي جايزه گفتم خوشحالم كه مي بينم برخلاف هميشه اثري هنري فاتح جايزه بوكر شده است.
- اثري هنري به جاي اثري ماهرانه؟
بله، جايزه بوكر و در كل جوايز ادبي براي آثار ميانه رو عامه پسند و بازاري هستند و درست به همان شكلي هستند كه بايد باشند. جايزه بوكر جايزه يي است تا مردم را علاقه مند به ادبيات داستاني و خريد داستان نگه دارد. اگر هر سال اين جايزه را به كتابي از جنس كتاب من بدهند اين جايزه به سرعت محو مي شود. به همين خاطر بهتر است نصيب كتاب هاي مورد توجهي به قلم نويسندگان برجسته شود كه به تعداد زيادي فروش خواهند رفت.
- قدري غيرمنتظره بود كه براي دريا برنده بوكر شديد و براي «كتاب شواهد» غكه در سال 1989 در فهرست نهايي نامزدها براي كسب جايزه بودف برنده نشديد؟
بله، كتاب شواهد بايد برنده غجايزهف مي شد. «تسخيرناپذيران» غ1997ف بايد برنده مي شد. اين كتاب يك كتاب بوكري به معناي واقعي كلمه بود اما حتي در فهرست نهايي هم نبود.
- اتفاقي است از زماني كه برنده بوكر شديد بلافاصله با نامي ديگر شروع به نوشتن كرديد؟
راستش من اين كار را نكردم، بگذاريد برايتان توضيح بدهم. موقعي بود كه دريا را در سپتامبر 2004 تمام كرده بودم. در مارس 2005 نوشتن «سقوط كريستين» را شروع كردم و روزي كه فهرست نهايي غنامزدهاي بوكرف در سپتامبر 2005 اعلام شد، كارگزارم توانست دست نويس كامل غسقوط كريستينف را به ناشرم تحويل بدهد كه به شدت شگفت زده شده بود.
- خيلي سريع بوده است. شما هيچ وقت اين قدر سريع كار نمي كنيد.
در واقع «بنجامين بلك» خيلي سريع مي نويسد.... پيش از اين هيچ وقت اين جوري ننوشته بودم. در مارس 2005 به ايتاليا رفتم تا مهمان يكي از دوستانم باشم. او اتاقي به من داد و من ساعت 9 صبح دوشنبه يي نشستم و فكر كردم؛ «نمي دانم كه آيا قادر هستم اين كار را انجام بدهم يا نه». اما تا وقت ناهار 1500 كلمه نوشته بودم كه اين براي جان بنويل كاملاً بي سابقه و باورنكردني بود. اگر به عنوان جان بنويل در يك هفته 1500 كلمه بنويسم، دارم خيلي خوب كار مي كنم. در خودم استعدادي براي اين نوع نوشتن كشف كردم.
- در ايتاليا و در آن روزي كه 1500 كلمه نوشتيد، مي دانستيد شما داريد مي نويسيد نه جان بنويل؟
البته، زماني كه به عنوان جان بنويل مي نويسم، با قلم خودنويس روي كاغذ مي نويسم و بعد آن را روي صفحه نمايشگر (مانيتور) منتقل مي كنم. نگارش سقوط كريستين را همين طوري آغاز كردم اما بيش از حد كند بود، به همين دليل درست در همان موقع ديگر غاين روش راف دنبال نكرده و تركش كردم. نوشتن به عنوان بنجامين بلك، نيمه راه ميان نوشتن نقدهاي طولاني براي
نيويورك ريويو آو بوكس و نوشتن كتابي جان بنويلي است. كاري ماهرانه است كه به واقع از آن احساس غرور مي كنم. اين كار نشاط و لذت بسياري به من داد. راستش قدري لذت؛ رضامندي بسيار. واقعاً به اين كتاب ها افتخار مي كنم، به عنوان يك نويسنده سرافرازم. در حالي كه از تمامي كتاب هاي جان بنويلي ام بيزارم و بدم مي آيد. واقعاً از آنها نفرت دارم. از كتاب هاي هر كس ديگري بهتر هستند؛ فقط براي من به قدر كافي خوب نيستند.
- چه موقع درباره غانتخابف اسمي مستعار مصمم شديد؟
از همان ابتدا مي دانستم كه از اسمي مستعار استفاده خواهم كرد. اين اسم مستعار علني و آشكار مي شد، و من پشت آن پنهان نمي شدم. فقط مي خواستم خوانندگان بدانند اين كار چيزي متفاوت است، و اينكه اين كار يك شوخي ادبي پست مدرن پيچيده نيست.
- چگونه غاسمف بنجامين بلك را انتخاب كرديد؟
نخستين كتاب هايم - كه شكر خدا ديگر هيچ كس آنها را نمي خواند - شخصيتي به نام «بنجامين وايت» داشتند. به همين دليل قصد استفاده از غاسمف بنجامين وايت را داشتم، اما ناشرم گفت «ما فكر مي كنيم كه بلك زيباتر به نظر مي رسد، بهتر به نظر مي آيد... نزديك تر به قسمت بالاي فهرست هاي خريد كتابخانه ها قرار مي گيرد كه همگي به ترتيب الفبا هستند.» مسخره است، چند روز پيش بسته يي از اين كتاب ها از جانب ناشرها داشتم و آنها بسته را به اسم بنجامين بلك ارسال كرده بودند كه مجبور شدم قبض دريافت بسته را با اسم بنجامين بلك امضا كنم. حس بسيار غريبي بود.... به عنوان بنجامين بلك دارد خيلي بيش از حد به من خوش مي گذرد. بايد تاوانش را بپردازم. من ايرلندي هستم. اين كاري است كه ما گناه مي دانيم.
- در مقاله يي پيرامون روش كارتان نوشته ايد كه با يك فرم، يك شكل شروع مي كنيد. آيا اين امر باز هم در مورد رمان هاي بنجامين بلك مصداق دارد؟ به نظر مي آيد اين رمان ها با يك فضا (اتمسفر) آغاز مي شوند.
بله، گمان مي كنم اين امر واقعيت دارد. اين رمان ها با يك فضا آغاز مي شوند؛ حسي از زمان و مكان. يك كتاب جان بنويل با نوعي كشمكش در ذهنم آغاز مي شـود، پس از آن مزه دهـان آن را مي فهمم و به آن شخصيت ها و طرح داستان را مي دهم. اما اين دو رمان همان گونه كه اشاره كرديد از يك فضا آغاز مي شود. اين خوب است، بايد آن را به خاطر بسپارم.
- اقرار كرده بوديد كه «هيچ يا علاقه بسيار اندكي به شخصيت، طرح داستان، انگيزه، سبك ها، سياست، اخلاقيات يا مسائل اجتماعي» داريد...
جان بنويل علاقه يي غبه اين مواردف ندارد.
- اما بنجامين بلك غبه اين مسائل علاقهف دارد.
بله، دارد.
- با اين حساب شما در زمان نوشتن به عنوان بنجامين بلك قادريد سراغ موضوع ها و مسائلي برويد كه شايد پيشتر مورد علاقه تان نبود، مي توانيد خيلي سريع تر بنويسيد. آيا آزادي هاي ديگري هم وجود دارند كه از اين روش ناشي مي شوند؟
خب، من با نگاهي به گذشته فهميدم كه تبديل شدن به بنجامين بلك كاملاً آن خوش سخني و شيرين كلامي نبود كه در آن زمان گمان مي كردم هست. يك جور بازيگوشي و شيطنت بود اما اين را هم فهميده ام كه جان بنويل به تغيير نياز دارد، به چيزي نياز دارد كه رمان هاي اول شخص را از سرش بيرون كند. سقوط كريستين درست خود همان كتاب گذار و انتقال بود. به همين خاطر هم اكنون دارم كتابي مي نويسم - اين كتاب با اسم جان بنويل خواهد بود - اين كتاب جديد كه دارم روي آن كار مي كنم بيشترش غبه روايتف سوم شخص بوده و كتابي بسيار متفاوت است. نوعي طنز تلخ و شيرين است. خانه يي در نواحي روستايي به هنگام عيد يحيي (24 ژوئن) صحنه و زمان وقوع ماجراهاي اين كتاب است. تنها صداي اول شخص در اين كتاب هرمس غپيك خدايان و خداي علوم و بازرگاني و سخنوري در اساطير يونان كه كفش هاي بالدار داشتف است. ناشرانم وصف اين كتاب را كه شنيدند، گفتند؛ «بله البته جان، يك مردم راضي كن ديگه.»