كارلوس كاستاندا، نویسنده امریكایی زاده پرو، ۱۰ سال پیش در ۲۷ آوریل ۱۹۹۸ میلادی، دیده از جهان فروبست. وی گمنام زیست و اطلاعات زیادی از زندگی او در دست نیست و كتابهای او همواره دستمایه جنجال بودهاند./
كارلوس كاستاندا، در سال ۱۹۲۵ میلادی در كاحاماركا (منطقهای در پرو) متولد شد. البته این نكته بعد از مرگ او مشخص شد و كاستاندا قبلا خود را متولد ۱۹۳۱و برزیلی معرفی كرده است. این كه او به چه دلیل كشور و سال تولد خود را پنهان كرده هنوز مشخص نیست.
این نویسنده در دانشكده ملی هنرهای زیبا در «لیما»و در رشتههای مجسمهسازی و نقاشی تحصیل كرد و در نظر داشت كه مجسمهساز شود، اما به اعتراف خودش فاقد خلاقیت و قدرت تخیل كافی برای این كار بود.
وی در ۱۹۵۱ به آمریكا مهاجرت كرد و چهار سال بعد در دانشگاه لوس آنجلس به هدف تحصیل در رشته روانشناسی مشغول به تحصیل شد. این نویسنده سپس در ۱۹۵۹ عقیده خود را عوض كرده و در رشته مردمشناسی به تحصیل ادامه داد. كاستاندا بالاخره در ۱۹۶۰ ازدواج كرد. تا این زمان همه چیز در زندگی او روال عادی و طبیعی خود را طی میكرد. كار، تحصیل، ازدواج و تلاش برای تشكیل یك زندگی سالم و معمولی.
ماجرای كاستاندای نویسنده و مردمشناس از آن جا آغاز میشود كه او در سال ۱۹۶۰با یك استاد «شمن» روبرو شد."شمن" باوران معتقدند كه بوسيله تماس با ارواح مي توان بيماري ها و رنج افراد را تشخيص داد و آن را درمان كرد.
وی كه برای تحقیق در مورد گیاهان توهمزا به مكزیك رفته بود، از طریق یكی از دوستانش با «دون خوان» آشنا شد. كاستاندا از حدود سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ نزد دون خوان آموزش دید. دون خوان ابتدا به او گفت:"راه سالكان اصلی ربطی به استفاده از گیاهان توهمزا ندارد؛ ولی چون تو یك غربی غیر آشنا به این مسائل هستی اول از این گیاهان شروع میكنیم! در حالی كه یك سالك اصیل نیازی به تاتوره و سكالتیو (دو نوع گیاه توهمزا) ندارد و راه را به كمك دل انتخاب میكند." گیاهان توهمزا گیاهانی اند كه توسط سرخپوستان سونورای مكزیك مصرف میشوند و اثرات عجیبی روی شخص میگذارند. مثلا قدرتهای شنوایی یا بینایی عجیبی به او میدهند. از زندگی خود "دون خوان" اطلاعات زیادی در دست نیست. چرا كه وي اجازه نمیداد كاستاندا عكسی از او بردارد یا صدایش را ضبط كند. كاستاندا از طریق او با دون خونارو هم آشنا شد كه از دوستان نزدیك دون خوان بود. معروف است كه دون خوان جادوگر بوده و از گفتههای كاستاندا هم چنین چیزی برمیآید؛ اما خودش میگفته: كار من جادوگری نیست؛ جادوگری گام نهادن در كوچه بنبست است.
كاستاندا در ۱۹۶۸ اولین كتاب خود را منتشر كرد كه در واقع یادداشتهای تحقیقی مردمشناسی از گفت و گو با این سرخپوست است و توسط دانشگاه كالیفرنیا منتشر شد.
بهرغم مخالفتهای بسیار، با پشتیبانی و اصرار دو استادی كه از ابتدا بر كار كاستاندا نظارت داشتند كتاب او سرانجام به عنوان پایاننامه فوق لیسانس، تایید و توسط انتشارات دانشگاه لوسآنجلس منتشر شد.
همسر وی مینویسد كه كاستاندا همزمان با تحقیقات مردمشناسی در خصوص آیین شمنی، نوشتارهای"تالكوت پارسونز"،فیلسوف و زبانشناس را به دقت خوانده و بسیار تحت تاثیر استاد خود "هرولد گارفینكل" بوده كه در زمینه پدیدارشناسی كار میكرد.
كتاب بعدی كاستاندا با عنوان «سفر به دیگر سو» نیز با وجود انتقادهای شدیدی كه در هیات علمی دانشگاه در خصوص تردید در واقعی بودن گزارشهای او ابراز میشد به عنوان رساله دكترای وی مورد قبول قرار گرفت. از آن پس سالها در مورد زندگی خصوصی كاستاندا هیچ گزارشی منتشر نشد و او به جز چند مورد محدود در هیچ مصاحبه یا سخنرانی رسمی شركت نكرد.
كارلوس كاستاندا را پدر عصر جدید و مشهورترین نویسنده گمنام جهان! لقب دادهاند. از اولین كتاب وی كه همزمان رساله فوق لیسانس او در رشته مردمشناسی بوده، تاكنون یك میلیون نسخه به زبان انگلیسی به فروش رفته است. شیوه نگارش كاستاندا و جذابیت فلسفه و فرهنگ عهد باستان كه بخش اصلی نوشتههای وی را در بر میگیرد و نیز تمایل وی به گمنام زیستن شاید دلایل اصلی شهرت او باشند.
كتابهای كاستاندا از دهه ۱۳۶۰ شمسی به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شد.
از آثار وی میتوان: «تعلیمات دون خوآن»، «حقیقتی دیگر»، «دومین حلقه قدرت»، «سفر به دیگر سو»، «افسانه قدرت»، «هدیه عقاب»، «آتش درون»، «قدرت سكوت»، «كرانه فعال بیكرانگی» و «هنر رویا دیدن» را نام برد
ایبنا
|