كتاب خوب
من يار مهربانم دانا و خوش زبانم
گويم سخن فراوان با آنكه بي زبانم
پندت دهم فراوان من يار پند دانم
من دوستي هنرمند با سود و بي زيانم
از من مباش غافل من يار مهربانم
درباره شاعر |
عباس يميني شريف در اول خرداد ماه 1298 در پامنار ديده به جهان گشود. در پنج سالگي وارد مدرسه شد و تابستانها به مكتب ميرفت. رفتار خشن و محيط نامأنوس اين مراكز تربيت كودكان در ايران آن زمان او را به شدت رنج ميداد. روش تدريس ثقيل در مدارس آن زمان نيز عامل موثري در شكل گيري طرز تفكر وي درباره نياز به دگرگوني در سيستم تدريس و تعليم و تربيت بود. وقتي در سال 1317 به دانشسراي مقدماتي راه يافت، در آنجا به كتابهاي خارجي براي كودكان دست يافت و براي اولين بار در مقابل چشمان خود تصاوير زيبا و موضوعات جالب و ساده ويژه كودكان يافت. از آن پس به تهيه كتابهاي مشابهي براي كودكان ايران همت گمارد و اين امر را با ترجمه يك كتاب انگليسي و سرودن اشعار ويژه كودكان آغاز كرد. يميني شريف نويسنده و نغمه سراي كودكان يكي از پركارترين نويسندگان و شاعران كودكان در جهان بود. اعتقاد وي به نياز به دگرگوني سبك آموزش خواندن و نوشتن در ايران منجر به تاليف كتاب كلاس اول ابتدايي به نام "دارا و آذر" كه سالها در مدارس تدريس ميشد گرديد. او با در نظر گرفتن احتياجات و روحيات بچه ها، در خلال اشعار خود با زباني ساده و آهنگين درسهاي زندگي را به آنان ميآموخت، در شعر زيباي "ما بچه ها قايقرانيم پاروزني خوب ميدانيم چه پسريم چه دختريم كار كه داريم خوشحالتريم" او با زباني ساده اهميت كار و مسئوليت و رويگرداني از تبعيض جنسي را خاطرنشان ميكند. در شعر "فرزندان ايران" كه شايد يكي از مشهورترين اشعار وي باشد اهميت مهرورزي به وطن را ميآموزد. "ما گلهاي خندانيم/ فرزندان ايرانيم/ ما سرزمين خود را/ مانند جان ميدانيم. . ." در سال 1335 اولين شماره مجله كيهان بچه ها، به پيشنهاد او و جعفر بديهي از طرف موسسه كيهان انتشار يافت. اهميت كار فردي مانند يميني شريف كه زندگي خود را وقف بچه ها كرده بود با نظري كوتاه به وضع تعليم و تربيت كودكان در ايران آن زمان روشنتر ميشود. روش مرسوم آن بود كه بچه ها را با تحكم و بدون توجه به روحياتشان مجبور به انجام كار ميكردند. وقتي در بهار سال 1368 در آمريكا بر وي معلوم شد كه علاجي براي بيماريش وجود ندارد، در پاسخ اصرار دوستان و استفاده بيشتر از امكانات پزشكي خارج گفت:«من فرزند آن آب و خاكم، بايد در كوهپايه هاي البرز و در خاك ري دفن شوم.» و چنين هم شد. وي در بيست و هشتم آذرماه 1368 چشم از جهان فروبست. در آخرين دوبيتي كه در روزهاي واپسين زندگي براي حك بر روي سنگ مزار خويش سرود گفته است: «من نغمه سراي كودكانم شادست ز مهرشان روانم عباس يميني شريفم گيريد ز كودكان نشانم»
آثار: فهرست كتابهاي منتشر شده او شامل 30 كتاب از جمله "آواز فرشتگان"، "نيم قرن در باغ شعر كودكان"، "گربه هاي شيپورزن"، "دو كدخدا"، "بازي با الفبا"، "فري به آسمان ميرود"، "آواي نوگلان"، "در ميان ابرها"، "گلهاي گوناگون"، "آه ايران عزيز"، "داستان خر و خركچي" و "خانه باباعلي" است. كتاب "آواز فرشتگان" اولين كتاب او در سال 1325 به چاپ رسيد و آخرين كتابهايش "جدال در پرتگاه توچال" و "فارسي زبان ايرانيان" در سال 1368 چندي قبل از درگذشت او به چاپ رسيدند. | عباس يميني شريف (1368-1298) در تهران به دنيا آمد.از پنج سالگي در دامنه ي كوه توچال در باغي در دربند،شور و نشاط زندگي در ميان طبيعت و حيوانات را دريافت. در مكتب و مدرسه به آهنگ كلمات دل بست. از شانزده سالگي به سرودن شعر پرداخت.تحصيلات خود را در رشته ي ادبيات و آموزش كودك به كمال رساند و تا آخرين روزهاي عمر خود نوشت و سرود. او اولين سردبير مجلات "بازي كودكان" و "كيهان بچه ها" ، موسس دبستان هاي روش نو،از بنيانگزاران شوراي كتاب كودك و برنده ي جوايز متعدد در ادبيات كودكان بود. بيش از سي اثر شعر و داستان او در دوران حياتش به انتشار رسيد
شد ابر پاره پاره چشمك بزن ستاره
كردي دل مرا شاد تابان شدي دوباره
ديدي كه دارمت دوست كردي به من اشاره
چشمك بزن ستاره شد ابر پاره پاره
اشعاري ديگر از او به سرود كودكان تبديل شده است:
ما گل هاي خندانيم فرزندان ايرانيم
ايران پاك خود را مانند جان مي دانيم
ما بايد دانا باشيم هشيار و بينا باشيم
از بهر حفظ ايران بايد توانا باشيم
آباد باشي اي ايران آزاد باشي اي ايران
از ما فرزندان خود دلشاد باشي اي ايران
يميني شريف دربهار ۱۳۶۸ (۱۹۸۹ ) براي آخرين بار براي معالجه به امريكا آمد.بزودي براو معلوم شدكه ديگر معالجه اي براي بيماري او وجود ندارد.او به راحتي وآرامش اين واقعيت را پذيرفت و به كار خود ادامه داد. در اندك اوقاتي كه دردهاي مهلك مجالش مي داد برزمين زانو مي زد و برروي لبة تخت خم مي شد و قلم را بركاغذ مي راند. صحنه هاي كار اين مرد بزرگ در آن ساعات آخر زندگي براستي حماسه اي از عشق و مقاومت و مبارزة انسان بود. او به اين ترتيب آخرين كتاب خود را به نام « شهر ناپديدان» ، چند روز پيش از عزيمت خود به ايران به پايان رساند اما سرنوشت مجال انتشار آن را به او نداد. كساني كه او را از نزديك مي شناختند از فروتني او به هنگام شهرت، از روحية قوي او درزماني كه اميدها ازدست رفته بود و از پشتكار او در زماني كه كاركردن براي او شكنجه شده بود درتعجب بودند. او طبع شوخي داشت كه از ديدگاه عارفانة او به زندگي برمي خاست. وقتي پزشكان خبرهاي نااميـدكننده به اومي دادند اوعكس العمل طنـــزآلودي نشان مي دادو مي خنديد. پزشك هاي معالج او از روحيه ومقاومت او متعجب بودند. هنگامي كه مرگ خودرانزديك يافت عزم بازگشت به ايران نمود. او در پاسخ اصرار دوستان به ماندن و استفادة بيشتر از امكانات خارج مي گفت: « من فرزند آن آب وخاكم ، بايد در كوهپايه هاي البرز ،در خاك ري دفن شوم» وچنين نيز شد. اوكسي بود كه مهربه ايران رادر لحظه لحظه زندگي خويش با چشم و گوش و هوش خود در ضمير خويش جاي داده بود ودر نوشته ها و اشعارش مهرورزي به ايران را مي آموخت: آه اي ايران عزيز! سرزمين زرخيز! زده بر سينة خود خاك قشنگت گل سرخ، گل سرخي كه كه به رويش خندد، صبح وهنگام غروب، قرص خورشيد نوشته ها و گفته هاي او دربارة سه موضوع بيش نبود، ايران، كودكان و طبيعت. او دربارة چيز ديگري ميل به صحبت نداشت و به چيز ديگري نيز چندان گوش نمي سپارد. هرچند او ديگر پيرمردي بود كه درشهر مي زيست واز دنيا بسيار مي دانست، اما دردرون او هميشه يك كودك روستائي ايراني مي زيست، كودكي كه هنوز از خشونت و بي اعتنايي دنياي بزرگسالان رنج مي كشيد، مفتون درختان و پرندگان، كوه و صحرا مي شد و در ميان مزارع، در كوچه پس كو چه هاي باغ ها مي دويد و بازي مي كرد. او در آخرين دو بيتي كه در روزهاي واپسين زندگي براي حك بر روي سنگ مزار خويش سرود گفت:
من نغمه سراي كودكانم شادست ز مهرشان روانم
عباس يميني شريفم گيرد ز كودكان نشانم
|