3 ارديبهشت 1387
ترس و تنهايي
با نگاهي كلي به هر هشت داستان مجموعه جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني مشخص مي شود كه شخصيت پردازي و فضاسازي، دو عنصر موثر در شكل گيري ساختار داستان هاي اين مجموعه هستند.
نويسنده در آغاز موقعيت يك شخصيت را بيان مي كند، بعد از اعماق آن بيرون مي آيد و به رنگ آميزي فضا مي پردازد و در اين رويارويي است كه درونمايه داستان جان مي گيرد. خواننده در طول كتاب با فضاهايي واقعي و ملموس روبه رو مي شود كه سازگاري اين فضاها با موضوعات و شخصيت هاي داستاني استحكام بيشتري به داستان ها مي دهد. مثلاً اگر شخصيت داستان پيردختري است كه از سال هاي جواني عمرش را در پي عشقي فرسوده و بي فرجام هدر داده است، مجلس خواستگاري اش در فضايي دلگير و ابري، با خش خش باد پاييزي و عبور گيج زوج هاي ناشناس برگزار مي شود. يا در داستان نشانه گذار با جنگلباني روبه رو مي شويم كه سرطان به اعماق وجودش رسوخ كرده است و اين تقابل واقعاً در فضاي مه آلود جنگل و زوزه گرگ ها نمود بيشتري پيدا مي كند. اين نگاه به شخصيت پردازي و فضاسازي در داستان هاي غزال زرگر اميني از اهميت ويژه يي برخوردار است، خصوصاً كه امروز گاهي اين مسائل كليدي در سايه بازي با فرم داستان فراموش مي شود. زبان داستان هاي مجموعه جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني صميمي و يكنواخت است و گويي نويسنده با زبان، برخوردي بي تفاوت اما نسبتاً موفق داشته است. تنها نكته قابل ذكر در اين مورد داستان نشانه گذار است كه در آن به راوي اول شخص فرديت ويژه يي داده شده است و بهتر است نويسنده در موقعيت هايي از اين دست، با لحن پردازي شخصيت را براي خواننده ملموس تر كند. در داستان هاي اين مجموعه، شخصيت ها تنهايي، ترس، ضعف و بي باوري به خويشتن خويش را به تصوير مي كشند. اين دغدغه هاي انساني در داستان هاي غزال زرگر اميني به نوعي متفاوت و در قالب شخصيت هاي تازه مثل راننده آژانس، همسر يك سرايدار يا جنگلبان بيان مي شوند. همين نگاه جديد به مشاغل نويسنده را از اتهام شخصيت پردازي كليشه يي مبرا مي كند. به طور كلي مي توان تجلي تمام عوامل فوق را در داستان زن سمندر يا زينت - كه بي شك يكي از بهترين داستان هاي اين مجموعه است- ديد. شخصيت اصلي اين داستان يعني زينت، همسر سرايدار يك برج در شمال شهر است. در اين داستان نويسنده با نگاهي هوشمندانه و جامعه شناسانه وضعيت اقشار مختلف جامعه را بررسي مي كند. زينت در اين داستان نماينده فردي در جامعه است كه نمي خواهد به جاي خودش باشد و عمرش را در روياي جايگزيني با ديگران هدر مي دهد، اما ناگهان(در يك پايان بندي تاويل مندانه) درمي يابد كه چقدر از حقيقت وجودي خودش دور شده است.از لحاظ فرم، داستان ها روندي ساده دارند. فقط گاهي نويسنده به شكل نامحسوسي به نوعي ساختارشكني ناقص نزديك مي شود كه همين امر اغلب داستان ها را از يكدستي خارج مي كند. البته بايد به طور كلي حساب سه داستان آخر را از ديگر داستان هاي اين مجموعه جدا كرد. هيچ كدام از اين داستان هاي پاياني استحكام شخصيت پردازي، درونمايه و مضموني كه ديگر داستان ها از آن برخوردارند را ندارند. تنها در داستان آخر است كه به نوعي بستري براي شكل گيري يك داستان علمي- تخيلي مهيا مي شود. اما نويسنده در به كارگيري مولفه هاي لازم اين ژانر ناكام مي ماند، اما به هر حال مي توان اين داستان را تلاش قابل تقديري در نزديك شدن به اين ژانر كمياب در ادبيات داستاني كشورمان دانست. هرچند اين تلاش در نهايت به داستاني كه آن را بتوان به طور كامل در اين ژانر قرار داد منجر نشده باشد. اما همان طور كه پيش از اين اشاره شد يكي از مهم ترين ويژگي هاي مجموعه جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني كه كم و بيش در هر هشت داستان اين مجموعه به چشم مي خورد شخصيت پردازي و فضاسازي نسبتاً خوب و موفق اين داستان ها و زبان نسبتاً موفق آنهاست.
نويسنده با توجه به ظرايف شخصيت پردازي و ايجاد هماهنگي هايي ظريف ميان فضا و درونمايه توانسته است بدون اينكه به فرم هاي نامتعارف رو بياورد داستان هايي خلق كند كه به رغم وجود ضعف هايي در برخي از آنها در مجموع، كتاب جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني را به مجموعه يي موفق بدل كرده اند. روزنامه اعتماد
|