زماني كتاب دكتر نوال السعداوي را در مورد «تجربههاي بيگانه با واقعيت» زن بودن- در بخشي از جوامع انساني مد نظر او- ميخواندم. در جايجاي كتاب به اين استدلال در خصوص ضرورت شكلگيري نهضتي براي دفاع از حقوق از دست رفته زنان برخوردم كه: «بردهها در طول تاريخ آزاد شدهاند، اما زنها نه.» (دكتر نوال سعداوي، مجيد فروتن، 1359) چنين نظري روشنكننده ريشه نهضتي است كه زنان براي كسب حقوق اجتماعي خود، طي يكصد سال گذشته در جوامع مختلف با عناوين متنوع به راه انداختهاند، اما بايد ديد نهايتاً اين تلاشها بارآور چه وضعي براي زنان شده است.
بيشتر قضاوتهاي زنان در مورد وضع زنان ميان تاريك/ روشني است كه زنانگي را همواره به مثابه حجمي خاكستري در خود پنهان ميكند، و سعي دارد چيزي از زن بودن بسازد كه ماهيت شفافي ندارد. احتمالاً اين صريحترين قضاوتي است كه ميتوان- با در نظر گرفتن تعريفهايي كه در كتابها، مقالات و فرهنگنامهها از زن بودن مطرح شده- از زنانگي به مثابه تلاش تاريخي اقليت براي رسيدن به جايگاه از دست رفته مطرح كرد.
با چنين تصوري خواندن كتاب «جنس ضعيف» ما را وارد شاهراهي ميكند كه- از دريچه مشاهدات عيني و مصاحبههاي يكي از معروفترين روزنامهنگاران اجتماعي جهان- سعي دارد ضمن برشمردن دلايل خاكستري بودن قضاوت در مورد زنانگي، نزد محرومترين تا خوداتكاترين و مدرنترين زنان جهان، دلايل ختم شدن مبارزات زنان براي كسب حقوق و جايگاه برابر با مردان در جوامع مختلف، به سرگرداني و افسردگي تازه را توضيح دهد.
پيش از مطرح كردن بحثهاي ديگر، بايد يادآور شوم هرچند كتاب «جنس ضعيف» نزديك به 50 سال پيش نوشته شده، و احتمالاً امروز بسياري از آن مواردي كه فالاچي در كشورهايي مانند چين، هند، مالزي، پاكستان، سنگاپور، ژاپن و... به عنوان بخشي از فرهنگ عمومي در خصوص زنانگي ديده، دستخوش تغييرات عمدهاي شدهاند، اما طبق آنچه ظواهر امر نشان ميدهد، شرح او از قضاوت زنان در مورد خودشان در اين جوامع، تغيير چنداني نكرده است.
جمعبندي و تحليل «اوريانا فالاچي» در خصوص وضع تفكر و زندگي زنان در بخشهاي مختلف جهان- كه نوار سفر تحقيقاتي او را تشكيل ميداد- به خوبي تاييدكننده ادعاي فوق است. او ميگويد: «وقتي به اوضاع زنان دور تا دور دنيا فكر كنيم، ميبينيم اكثرشون دارن تو باتلاق اشتباه و بيخبري دست و پا ميزنن. چه مثل حيووناي باغ وحش جدا از مرداشون زندگي كنن، چه عين كلاغا خودشون رو از چشم مردا پنهون كنن، چه مثل جنگجوهاي افسانهاي از خودشون شجاعت نشون بدن و هزارتا مدال و نشون به سينههاشون باشه... هيچ كدوم اونجوري كه بايد به خوشبختي و زندگي خوبي كه حق اوناس نرسيدن. من نميتونستم بين غم ديدن عروس بدبخت كراچي و غم تماشاي پاهاي كوچيك زناي چين فرقي بذارم و بگم يكي از اون يكي ناراحتكنندهتر بوده. نميتونستم بفهمم زندگي زناي قايقنشين هنگكنگ وحشتناكتره يا اين زن امريكايي كه سعي داشت يك مرد خوابآلود ايتاليايي رو تو دام بندازه!» (اوريانا فالاچي، يغما گلرويي، 1389)
به نظر نگارنده در چند لايه ميتوان به صورتي دقيقتر به بررسي ماموريت «اوريانا فالاچي» از طرف مطبوعهاش جهت تهيه گزارشي از وضع زنان پرداخت. در يك لايه ما با شرحي مستند از وضعيت زنان در 50 سال پيش
- زمان تهيه اين گزارش- مواجه هستيم، كه زنان پاكستان را تحت شرايطي سخت به صورتي غيرقابل باور دچار خودباختگي و ضعف در شناخت هويتشان و زير استثمار نظام مردسالار حاكم بر جامعه نشان ميدهد.
زنان هند را مبارزاني ميبيند كه در مسير به دست آوردن استقلال كشورشان با دفاع از فرهنگ ملي، هويت و ارزش تازه يافتهاند، اما به عنوان بخشي از همان فرهنگ «نظام پروانگي» حضورشان نهايتاً آهني شده، و همچنان در بند قوانين عرفي و مقرراتي گرفتارند كه براي مثال: حتي با به رسميت شناختن حق ازدواج مجدد براي ايشان اجازه ازدواج مجدد را به ايشان نميدهد.
زنسالارهاي مالزيايي نيز در نگاه او بخشي از همان فقر شناختي جامعه و زن نسبت به خود هستند، كه خوشبختي فوقالعادهشان در انزوا و طردشان از جامعه به عمق جنگلها و خانوادههاي كوچك چندنفرهاي معنا يافته، و تنها راه درآمدن از محاصره مردان را در مردانه زندگي كردن و در محاصره گرفتن مردان در نقش زنان ميبينند.
در چين نيز زناني كه خبرنگار ايتاليايي ميبيند سه گونه رنج متفاوت دارند: زنان قايقنشين هنگگنگ كه سرنوشت غمانگيزشان باعث شده هويت انساني خود را فراموش كنند و چيزي فراتر از وضع فعلي خود را براي زنانگي متصور نباشند، زنان جامعه هنگكنگ كه اگرچه در ميانشان چهرههاي سرشناسي در جايگاههاي خاص اجتماعي هم ديده ميشود، اما دچار خودباختگي يا تنباختگي شدهاند كه فشار خروج از شرايط سخت جامعه سنتي چين در ايجاد محدوديت براي ايشان موجب آن بوده، مثال آن نيز زندگي مالك بزرگترين روزنامه هنگكنگ است؛ زني كه جداي از زندگي اجتماعي خود در زندگي شخصي تفاوت چنداني با زنان قايقنشين ندارد و زنان كمونيست كه جامعه چين سرخ در قبال دادن جايگاه برابر اجتماعي به ايشان عواطفشان را به قالبهاي آهكي بيجاني مبدل كرده كه ديگر در آن از احساس و عاطفه غريزي زنانه خبري نيست.
فالاچي زنان ژاپني را طبق تعريف فرهنگنامهاي بهترين زنان دنيا ميداند كه زندگي واقعيشان شباهتي با آن تعريفها ندارد؛ زناني سرگردان ميان دنياي جديد و دنياي قديم كه گيشاها آنها را با خانواده و عواطفشان پيوند ميدهد. روايت اوريانا فالاچي از شرايط مراسم ازدواج فرزند دختر امپراتور ژاپن با يك كارمند ساده بانك به خوبي روشنكننده اين سرگشتگي است.
اما جالبترين بخش مشاهدات نگارنده كتاب جنس ضعيف در مورد زن نيويوركي(امريكايي) است كه به قول او: «غروبا مترو مثل يك اژدها اونا رو قورت ميده تا[...]جلوي آپارتمانايي كه با پول آزادي و استقلال خريدن بالاشون بياره، يه غصه و يأس بزرگ تو قلبشون ميشينه و آهشون نيويورك رو با همه عظمتش ميلرزونه... پس دوباره از آپارتماناشون بيرون ميزنن[...] (تا) از اون يأس و غصه رها بشن و به اين حقيقت زهرماري فكر كنن كه قدرت برتري اونا به مرداشون- يعني همون چيزي كه توجه همه دنيا رو جلب كرده- چقدر براشون گرون تمام شده.»(همان)
كتاب «جنس ضعيف» در لايههاي خود معناهاي ديگري را نيز آشكار كرده؛ سرگشتگي، حيراني و افسردگي كه به قول
- عاقلترين زن دنيا- راكوماري آمريتكور، همسر مهاراجه هندي، در دنياي جديدي كه زنها براي خود ساختهاند باعث شده:«زناي سراسر دنيا سر و ته يك كرباس (باشند)!تو هر آب و هوايي بزرگ شده باشن، از هر نژاد و پيشه باشن، با هم هيچ فرقي ندارن! چون نميشه طبيعت آدميزاد رو عوض كرد...»(همان)
تلاش زنان براي كسب حقوق برابر زنان با مردان هرچند در دنياي جديد باعث شده بعضي محروميتهاي غيرانساني از آن نوع كه زنان چين سنتي- كه فالاچي در شرح وضعيت پيرزن همسفرش در قطار اشاره كرده- متحمل آن شده بودند برچيده شود اما در عوض شرايط جديدي را به ايشان تحميل كرده كه نتيجه آن تعارضهاي رواني ناشي از مغفول ماندن هويت و ماهيت زنانگي در دنياي جديد است.
در شرايط تازه همچنان اين مردان هستند كه براي حضور در جامعه ميتوانند هويت مردانه خود را حفظ كنند، بر اساس آن رفتار كنند، عشق بورزند، نيازهايشان را تعريف كنند و موفق باشند، اما زنان گاهي كه يك پله پيشتر از همراهي مردان پا جلو ميگذارند، درگير نظام سيستماتيك نوين اداره جامعه ميشوند، كه گنجينه هويت زنانه را قرباني كسب موقعيت مردانه كرده و در فرآيند اجتماعي شدن، زنانگي را با تردستي توسط زنان طرد كرده است.
فالاچي در اين كتاب كه در بحبوحه بزرگترين مبارزات فمينيستي در جهان نوشته شده، شايد جزء نخستين روشنفكراني باشد كه راه سوم را براي تحقق حقوق زنان نشان ميدهد كه مسيري فراتر از زنانگي و مردانگي است؛ راه حفظ حقوق اقليتها و توجه به حقوق بشري فراتر از جنسيت. او در گزارش خود روشن ميكند حقوق زن امروز بايد در تحقق رعايت مساوات بين همه انسانها با هر جنس، نژاد، قوميت و مذهب رسميت پيدا كند تا زنان بتوانند دنيايي جديد بسازند، و زندگي را نه براي اثبات خود بلكه در مقام فرصتي براي تعالي دادن به ارزش حضور انسان در جامعه درك كنند.