کتاب :: نگاهي به كتاب «ايده نمايش» گزيده و ترجمه مراد فرهادپور
نگاهي به كتاب «ايده نمايش» گزيده و ترجمه مراد فرهادپور
5 دی 1389
ايده نمايش را ميشود از قطر كتاب شروع به خواندن كرد. جنس و رنگ كاغذها يكدست نيست. بعضي صفحات نازك و سفيد و بعضي ديگر ضخيمتر و زردترند. علتش هرچه باشد براي دليلتراشي بيمارگونه بهانه خوبي است. زماني آيخنباوم گفته بود در مواجهه با اثر از غلطهاي سهوي هم ميشود نتيجهگيري كرد. در سادهترين تعبير كاغذهاي زرد بر كهنگي و گذشت زمان انتشار كتابها دلالت دارند. كتابهايي كه در دهه 60 منتشر شدهاند تدريجاً كاغذشان زرد و زردتر ميشود اما ايده نمايش در شكل و شمايل فعلي اخيراً به شكل كتاب درآمده.
تازه كتاب شده و شايد به كتاب شدنش باز هم ادامه دهد. فرهادپور در پيشگفتار ايده نمايش، «پرداختن به تئاتر» را «يگانه وجه مشترك» مقالات آن دانسته. در ادامه «محتواي همه مقالات» را فكري و نظري معرفي كرده و از پيوند هنر با زبان و تفكر سخن به ميان آورده. با اين حال تقريباً در همه مقالات تاكيد بر اجرا و اصرار بر اهميت آن به چشم ميخورد. شايد در ظاهر به اينهمانگويي شبيه باشد. طبيعتاً ايده نمايش از جنبههاي بسياري همارز با ايده اجراست. اما در وضعيت موجود تمايلي را شاهديم كه تئاتر را به متن نمايشي تقليل ميدهد.
آلن بديو در مقالاتي كه به تئاتر اختصاص داده، مدام و مكرر بر اجرايي بودن هنر نمايش تاكيد ميكند. تئاتر متضمن مواجهه با پديدههايي مثل صحنه (با همه دلالتهاي سياسياش) و اجراست.
تبديل اجرا به مناسكي مثل «نمايشنامهخواني» يا با تشبث به پستمدرنيسم و پساساختارگرايي با «اقتباس» و «دستكاري» متون قديمي و هويتي يا جهاني كردن متن نمايشي، احتمالاً مهمترين شاهكار و دستاورد هنر تئاتر ظرف دو دهه اخير بوده. با اين اوصاف در هر هشت مقالهاي كه فرهادپور انتخاب كرده، تاكيد روي اجراست. در مورد مقاله آدورنو بر «دست آخر» بكت چنين رويكردي عجيب نيست. بكت در همه آثار تئاترياش تعمداً بر اجرا و پرهيز از روايي شدن اصرار دارد. ولي ساير مقالات غالباً بر تحولات اجرا در هنر مدرن صحه ميگذارند. تئاتر حماسي برشت بيشتر از ساير مضامين بر انتخابهاي فرهادپور سايه انداخته. نمونه استثنايي در ايده نمايش مقاله شكسپير به قلم «هردر» فيلسوف قرن نوزدهمي آلمان است.
هردر به تلويح تئاتر را ميانجي انديشيدن قرار داده و به مقايسه دموكراسي آتني، جمهوري فرانسوي و سلطنت انگليسي پرداخته. آلمان در زماني كه هردر اين مقاله را مينوشته متشكل از 1200 دوكنشين بوده و فرانسه دولت- ملتي تمامعيار كه از امپراتور شدن هم ابايي نداشته. اين موضعگيري سياسي به نيت مواجهه با شكسپير در همه جاي مطلب هردر پراكنده است. همه مقالات ايده نمايش به استناد پيشگفتار فرهادپور از موقعيتي حاشيهاي برخوردار بوده به نحوي كه متافيزيك تراژدي لوكاچ با مطالبي درباره تعزيه در تايلند يا تحليل اسطورههاي قوم مايا همنشين بوده. به عبارت بهتر، نفس ترجمه و انتخاب چنين مطالبي ناشي از تكاپو براي به صحنه آمدن و شايد در صحنه ماندن بوده. آن هم در شرايطي كه نيروهاي گريز از مركز تاريخي به حداكثر سرعت خود ميل ميكرد. تئاتر لاجرم محتاج صحنه است و انديشيدن به تئاتر به همين قياس مستلزم فراهم آوردن صحنهاي از نوع ديگر است و صحنه در بديهيترين شكل خود، برقراري مرزبندي هندسي براي جداسازي تماشاگر از بازيگر است. تامل در مفهوم صحنه و آرايش تئوريك آن در هيچ يك از مقالات ايده نمايش تعقيب نشده. هر چند فرهادپور با گزينش مقالههاي تئاتر از زبان سارتر و سنتهاي دوگانه هنر نمايش، تا آستانه آن نزديك شده.
انديشيدن به صحنه، در زمينه زيباييشناسي، يكي از راههاي سوژه شدن است. ژاك رانسير در بررسي برخوردهاي هنر مدرن با صحنه تئاتر برشتي و تئاتر آنتونن آرتو را در كنار هم تحليل ميكند.
برشت در چارچوب تئاتر حماسي صحنه را وسيع و وسيعتر ميكند و از اين طريق نوعي احاطه و فرانگري براي تماشاگر قائل ميشود و آرتو در نقطه مقابل، با نظريه تئاتر خشونت خود سعي در ادغام تماشاگران و بازيگران دارد. اما رانسير صحنه را حاصل كنشي خلاقانه و سوبژكتيو توصيف ميكند كه به تعبير خودش در مقابل رژيم بازنمايي و رژيم بلاغي به تاسيس رژيمي زيباييشناختي تازه و مولد ميگرايد.
اين گريز زدنهاي شتابزده و دست و پا شكسته به نظريات تني چند از متفكران معاصر از اين بابت درخور تامل است كه مابهالتفاوت يا مازاد ايده نمايش در صورتبندي دوباره آن- يعني كتاب شدن- روشنتر شود. ايده نمايش نه فعليت يافتن مجدد همان ترجمههاي دهه شصتي مجله نمايش كه تكرار بالقوگي خلأها، جاي خاليها و بريدگيهاي نوعي موضعگيري مماس با حاشيه است.
تنها مطلب تاليفي و غيرترجمهاي كتاب، گفتاري در حاشيه دست آخر است. در همين مقاله فرهادپور مثالي از آدورنو را ذكر ميكند كه «اگر در يك مهماني ضبط صوت بگذاريم و نوارش را بعداً براي افراد بگذاريم، غالباً دچار تعجب ميشوند كه چگونه اين دريوريها را گفتهاند. مابهالتفاوت مثال آدورنو تكراري است كه تفاوت ميآفريند؛ تكراري كه مازاد معناها و دلالتهاي قبلي را آشكارتر ميكند. چيزي شبيه به ديالوگ قهرمان فيلم نجات هرتزوگ كه در سكانس اختتاميه رو به دوستان و همقطارانش تجربه رهايياش را در سه جمله خلاصه ميكند: «هر چيزي پر است، خالياش كنيد. هر چيزي خالي است، پرش كنيد. هرجا ميخارد، بخارانيدش.» ايده نمايش با تاكيد بر اساسي بودن مفهوم اجرا و در عين حال غياب تامل در صحنه از تبديل شدن به چيزي از نوع «مجموعه مقالات»، «مقالات پراكنده» و «كارنامه دهساله» مقاومت ميكند. حتي ناخواسته و غيرارادي، كليشه كاغذ زرد (متن كهنه) و كاغذ سفيد (متن جديد) مخدوش شدهاند تا مگر جايي باز شود؛ جايي تازه، جايي شبيه به صحنه.