کتاب :: نگاهی به مجموعه تهران در بعد از ظهر نوشته مصطفي مستور
نگاهی به مجموعه تهران در بعد از ظهر نوشته مصطفي مستور
20 آذر 1389
تهران امروز
«تهران در بعد از ظهر»نوشته مصطفي مستور ،شامل شش داستان كوتاه با ژانر واقعگراي اجتماعي است.داستانهاي اين مجموعه به دغدغههاي انسان مدرن در جامعه شهري و روابط ناپايدار عاطفيشان توجه دارد؛ به شخصيتهايي وامانده و گاه از هم پاشيده با ذهنيتهاي پريشان كه در دور تسلسلي جبر اجتماعي و در مدار بسته تقدير گرفتار آمدهاند.انسانهاي مدرن شهر صنعتي زدهاي چون تهران كه در حسرت خاطرات عشقهاي ناكام، زندگي جهنمي را در دور باطلي تكرار ميكنند. به غير از سه داستان كه با نظر گاه داناي كل بيان ميشود و دو داستان ديگر كه با اول شخص مفرد مونث روايت ميشود؛داستان ديگر اين مجموعه از تكنيك تك گويي نمايشي بهره ميبرند.روايت غالب داستاني، با رعايت توالي زمان چه براي داناي كل،چه براي من راوي روانپريشي چون كله كدو و چه زني در حال باز پرسي،در بستر فضاي شهري با حال و هواي ياس آور و سرد كه نشان از افول معنويت و زوال روابط انساني است، همه به يكسان در نظر گرفته شده است!
از ويژگيهاي مشترك متني به غير از شخصيتهاي تكرار شونده و مرداني كه تنها سلوك محشر را توي عشق ميبينند(ص38) عشقي كه البته تنها در همان مرحله اول باقي ميماند و تنها معطوف به قاب سبز عينك يا ساعت مچي صفحه بزرگ دست زن ميشود و به زن منفعل داستان حالتي ميدهد كه اگر هم گناه ميكند در اثر تقدير از پيش نوشته شده و يا خيانت مردان است و بس؛بايد به فضاي تكرار شونده بالاي شهري و شخصيتهاي تحصيل كرده و اغلب مرفه داستانهاي مستور اشاره كرد. شخصيتهايي گرفتار در جبر زندگي كه گاه ديدگاهي فلسفي دارند و گاه آنچنان در هاله قداست زن محو ميشوند كه معتقدند« اينكه هر زن انگار شاخهاي بود از درختي كه در يكي از ميليونها خانه افتاده... اينكه خوشبختي، همه خوشبختي يا داشتن تمام آن شاخههاي سبز است يا هيچ كدام.»(ص62).داستانها مملو از مرداني است كه در اثر مواجهه با عشقهاي از دست رفته، چشمهايشان خيس ميشود.مرداني كه هر يك به نوعي- شايد هم ناخواسته- به زنان آسيب ميرسانند و باني تراژديهاي مدرن اخلاقي ميشوند.« خواست هيشكي نبود.گمونم وقتي قراره اتفاقي بيفته لابد ميافته ديگه...»(ص41)
حال در اين مجال اندك با كنكاش و تمركز در بلندترين داستان اين مجموعه قصد داريم نگاهي هر چند گذرا به كل داستانها داشته باشيم« تهران در بعد از ظهر»به روايت هفتعشق در مناطق بالاي شهر تهران به صورت پازل وار و تكه تكه كه هريك اپيزودي جداگانه از بخش قبلي است،به عشقهاي بيسرانجام،زنان از دست رفته و پايمال شده و حسرت مرداني اشاره ميكند كه براي دوري از اين حس نوستالژيك گاه كار زياد و گاه گريه، روي ميآورند. مستور در اين اثر نه تنها تصويري از جهان تباه شده مدرن و تهران را به نمايش ميگذارد بلكه به بيهودگي سرنوشتها و چينش تقدير اشاره ميكند و اينكه دنيا بد ساخته شده است ؛آنكس كه دوست دارد، مورد محبت نيست،آنكه مورد محبت است خود دوست ندارد و آنكس كه مورد محبت است و دوست دارد؛يك روز دير يا زود از عشق خود جدا ميشود. اما آنچه از ديد نويسندهاي كه خود ساكن تهران نيست،مخفي ميماند همين انتخاب سر تيترها به عنوان نمايي از تهران است.بي شك مستور در طي سفر هايش به مركز فقط از منطقه شمالي و غربي شهر ديدن كرده است.به اعتقاد نگارنده براي به تصوير كشيدن شهر بزرگي چون تهران و نشان دادن معضلات تكرار شونده آن، بهتر بود جايجاي تهران،چه شمال، چه غرب و شرق و حتي جنوب مطرح ميشد تا مسئله مطرح شده فراگيرتر و جهان شمول تر به نظر برسد. از سوي ديگر بايد پرسيد يعني واقعا اين اتفاقات فقط مخصوص شهر بيدر و پيكري چون تهران است و مثلا اين هفت روايت نميتوانست در فضاي شهرستاني چون اصفهان يا تبريز صورت گيرد كه اسم كتاب اختصاص داده ميشود تنها به تهران؟! خواننده در اين مجموعه كمتر با شخصيتهاي پرتحرك و يا پيچيده مواجه است. شخصيتها اكثرا شبيه كاراكترهاي قبلي مستور در آثار ديگر او است(بخصوص كله كدو منگُل با آن روايت منسجم و رعايت خط توالي زمان!). در انتها نگاه كوتاهي به داستان چهارم اين مجموعه مياندازيم. داستان زني كه چگونگي لحظه به لحظه سقوطش را در كنار روايت مرگ برادر يكي از همكارانش بيان ميكند. تكنيك تك گويي نمايشي به كار رفته در اين داستان دچار اشكال است ؛چراكه دقيقا مشخص نيست راوي با چه كسي صحبت ميكند. گويي راوي براي بازپرسي كه به محل آمده و دارد تحقيق ميكند،سخن ميگويد. در آن صورت بايد پرسيد به چه دليل منطقي بازپرس تا اين حد حوصله دارد و مجال به راوي پر گو ميدهد كه ريز ريز اعمال گذشتهاش را روايت كند؟ در انتها تنها بايد اميدوار بود كه مستور اين نويسنده پر كار و پر تلاش بتواند با مضامين و تكنيكهاي جديد تر، خوانندگانش را مشتاق خوانش متن هايش كند.