کتاب :: نگاهي به كتاب «خوابگرد و جادههاي بيپا» سروده مريم فتحي
نگاهي به كتاب «خوابگرد و جادههاي بيپا» سروده مريم فتحي
11 آذر 1389
توجه به مسائل زنان و حفظ ديدگاه انتقادي نسبت به شرايط موجود، مهمترين رويكرد شاعران زن از دوران فروغ تا به امروز بوده است. اين رويكرد آنجا كه از بند «منيت» و «شعار» رهايي يافته، توانسته است قسمتي از بدنه اصلي جريان شعر معاصر را نيز تشكيل دهد. طبيعتاً اين مساله در مورد «مريم فتحي» و نخستين مجموعه شعرش نيز قابل بررسي است.
شاعر در نخستين شعر از كتاب خود كه كاركرد «مقدمه» و «سرلوحه» كتاب را نيز پيدا كرده است، ضمن به تصوير كشيدن جهان پرالتهاب پيرامون خود، انتخاب چنين رويكردي را به صراحت ابراز ميكند: «مژده»!
«كفشهايم جفت نميشود/ رو به آفتاب/جانب روز نميچرخد/ پاشنهي اين در/ خيابان خيس است/ آدمها نگران./ كفشهايم تا سياهي رفته/ دلم ريزش كرده/ حنجرهام مسدود است/ پشت تخته سنگِ فكرهاتان/ پناه بگيريد/ اين بار بغضي سنگين/ در راه است.» (صص 10-9)
در اين مورد كه «مژده» و پيام شاعر تا چه ميزان تحقق مييابد و آيا به راستي اين بار بغض سنگيني در راه هست يا نه، بايد قضاوت اصلي را به مخاطبان بسپاريم. اما دستكم ميتوان دو نوع شيوه مفهومپردازي را در راستاي اين نگاه انتقادي-زنانه از ميان اشعار كتاب بيرون كشيد؛ نخست توجه به «روياي از دست رفته» و ديگري پافشاري بر «وارونگي مفاهيم و ارزشها» در عناصر و اشياي گوناگون، كه هر دو از دغدغههاي مهم هنري در دنياي مدرن امروز به حساب ميآيند.
جهيزيه شاعر «يك آسمان بادبادك بينخ» تا اين روياي غيرقابل دسترس همواره «نوستالژي»1 او باشد. در مقابل اين حسرت و ناتواني زنانه، در شعر «شبهاي شَر» مردان شاعري هستند كه با وجود امكان پرواز ترجيح ميدهند در مبلهاي راحتي خود بنشينند و در كمال آرامش جايگاه اجتماعي خود را حفظ كنند:
«و جلسه آغاز ميشود:/ شاعران آسماني/ بالهاشان را تا ميكنند/ لاي دفترهاشان ميگذارند/ و در مبلهاي راحتي/ فرو ميروند» (ص 20)
حتي شعر هم نميتواند براي شاعر راهگشا باشد. شعر براي شاعر زن، «پلكانيست بيانتها» كه در جرياني معكوس او را به پستترين بلنديها ميرساند، در حالي كه سايهاي از «عقل مذكر» نيز همراهياش ميكند. شاعر سايه را خطاب قرار ميدهد، در حالي كه حقيقتاً با خود سخن ميگويد:
«شعر پلكانيست بيانتها/ بالا ميروي:/ رقص ريشهها در باد/ بالا ميروي:/ آوازهاي سنگي پرندهاي ساكن/ بالا ميروي:/ لشگر مورچههاي پردار/ سيب سرخي پامال/ و سايه زِبر درختي/ كه زير زمين گُل كرده است/ مردي/ تكيه داده به سايه/ با انگشتهاي نصفه نيمه با لبهاي مفقود/ - سيگار ميكشد/ ميايستي در برابرش/ با خودت حرف ميزني.» (صص 16-15)
در سطرهاي بالا به خوبي ميتوان نمونههايي از «وارونگي مفاهيم و ارزشها» در عناصر و اشيا را مشاهده كرد؛ ريشههايي كه در باد ميرقصند، آوازهاي سنگي، پرنده ساكن، مورچههاي پرنده و نهايتاً سيب سرخي كه با وجود همه زيبايياش پامال شده است. نمونههاي ديگر اين رفتار شاعرانه در شعر «خوابگرد و جادههاي بيپا» قابل بررسي است. «چقدر پنجره خالي، آويخته از پس پردهاي پرگل» ميبينيم كه پنجره به عنوان عنصري فرعي و يكي از متعلقات پرده به كار رفته است (جايگاه پرده و پنجره عوض شده است) همچنين پرندههايي كه لابهلاي ريشهها ميخوانند، موريانههايي كه در ابرها لانه كردهاند و عشق كه از مقصد بلند خويش در كانال آب افتاده است و نهايتاً پايانبندي شعر كه مخاطب را با پرسشهايي پيگير غافلگير ميكند:
«چرا درختها برعكس روييدهاند؟/ چرا پرندهها لاي ريشهها ميخوانند؟/ چرا موريانهها ماه را ميجوند؟/ چرا بوسهها زخم ميزنند؟/ چرا اين كابوس آبي تمام نميشود؟...» (صفحه 36)
هرچند اشعار اين مجموعه سعي دارند خود را متكي به انديشهاي مدرن نشان دهند، مفاهيم يادشده هميشه پتانسيل كافي براي نفوذ در لايههاي زيرين شعر را نمييابند. به همين دليل در برخي از اشعار نوعي «كليگويي» و «شعارزدگي» ديده ميشود. با در نظر گرفتن اين مساله ميتوان شعري مانند «تناسخ» را از تجربههاي موفق شاعر به حساب آورد. اين شعر كه در نوع خود از طنز و ظرافت خاصي برخوردار است، با «درونيسازي» مفاهيمي چون «روياي از دست رفته» و «وارونگي مفاهيم و ارزشها» ماهيت شاعرانه ويژهاي مييابد: «تناسخ»
«چسبيده به سماورش/ مادربزرگ بخار ميشود./ مادر/ پيراهنهاي شسته را/ پهن ميكند روي بند./ آن سوي شيشه پيراهنها/ سفيد بيآغوش/ از باد پُر و خالي ميشوند.» (ص 23)