قدم به قدم در ميان تاريكي
منبع: روزنامه كارگزاران
اتومبيل به يكباره ميپيچد و در آب متعفنِ يك مرداب فرو ميرود. آب درون ماشين را پر ميكند. دو نفر - يك مرد ميانسال و راوي، يك دختر جوان - در ماشين هستند. خواهند مرد؟ يا زندگي را دوباره خواهند داشت؟ اين تصوير ساده كافي است تا در انگشتان ورزيده يكي از بزرگترين نويسندهگانِ زنِ زنده جهان قرار گيرد و به يك اثر نفسگير تبديل شود. «سياهاب» رماني كه تقريبا بهطور كامل در شب، تاريكي و درون مرداب رخ ميدهد. جويس كرولاوتس نويسنده نام آشنايي است، هر چند هنوز مهمترين آثارش به فارسي منتشر نشدهاند. در سالي كه گذشت، دو رمانِ «سياهاب» و «عروس بيوه» از او به بازار آمدند. اولي استادانه و با اعجازي خيرهكننده نوشته شده و دومي بازاري و پر از توصيف و ديالوگ: دو سبك در تضادي كامل با هم در يك نقطه به هم ميرسند: رئاليسم تاريخي خاصي كه اوتس عاشقِ آن است، يعني استفاده از يك داستان تاريخي واقعي، پر و بال دادن به آن بعد از تحقيقاتِ مفصل روي آن واقعه و سپس نوشتن. با نثرِ خاصِ او: جملاتِ سنگين كه شعرگونه در كنار هم قرار ميگيرند تا خواننده را مجذوب خود نگه دارند. بقيهاش ديگر به حال روحي آن لحظه اوتس برميگردد كه چگونه شكل روايتي را انتخاب كند. چه فرمي را بردارد. چه بيافريند. ولي يك واقعيت در كلِ آثار او هست: او جهاني است. براي يك دنيا مينويسد. هر چند داستانهايش هميشه از ريشههاي فرهنگي و تاريخيِ آمريكاي شمالي مدرن، نشأت ميگيرند.
ويرانههاي مدور
كتاب از يك پاراگراف آغاز ميشود: تويوتايي درون مرداب ميافتد. و بعد از آن تكرار همان لحظه: هر بار در هر فصل ماشين دوباره در آب فرو ميرود (يكسوم اول رمان) و هر بار راوي چيزهاي تازهاي به يادش ميآيد. يك سوم مياني رمان، ماشين در آب غرق ميشود (هر فصل از نو.) و در يك سوم پاياني، هر باري كه راوي هشيار باشد، آب را حس ميكند كه دارد تنش را ميپوشاند. كل رمان شايد در زماني حدود 10 دقيقه رخ ميدهد، و لبريز از تكرار يك سوال: زنده ميمانم؟ زنده ميمانم؟
تابلوي آغازين
تويوتاي كرايهاي كه سناتور آنقدر بيحوصله پشت فرمانش بود، در جاده خاكي بينام سرعت گرفته بود و سر پيچها با لغزش و وِژوِژ سرگيجهآوري ميپيچيد و بعد، بيهيچ علامت اخطاري، معلوم نيست چهطور از جاده منحرف شد و در آبِ سياهِ روان افتاد و يكبر از سمت بغل دست راننده به سرعت فرو رفت. «دارم ميميرم؟ اين جوري؟» (صفحه 4 كتاب.)
از عشق تا سياست: سقوط
هر فصلِ كتاب، توصيفِ لحظه است، (ماشين در آب فرو ميرود... فرو ميرود... آب در ماشين است... بدناش بالا ميآيد...) به همراهِ يك موجِ خاطره. در هر فصل (كتاب دو بخش و 32 فصل دارد. فصلها از يك پاراگراف تا چند صفحه هستند. رمان فصل بلندي ندارد.) راوي، چيزي يادش ميآيد. در فصلهاي ابتدايي كه هنوز خطر را حس نكرده، لبريز از خاطرههاي خوب است: كالج، دوستهايش، سناتور (مردِ كنار دستياش در ماشين) و بعد به سراغ دانشگاه ميرود، وقتي خوشبخت بوده، هميشه نمره الف ميگرفته و پاياننامهاش را بر زندگي و مبارزاتِ سياسي سناتور نوشته. بعد به ياد دوست پسرهايش ميافتد. بعد ياد آشنايي با سناتور. مهماني آن شب. لحظههايي كه با هم گذارندهاند. سوار ماشين شدهاند... رمان را ميتوان به يك گرداب توصيف كرد. گردابي كه راوي در آن چرخ ميخورد و غرق ميشود؛ فرو ميرود. فروتر... براي همين هم رمان تقريبا تمام مدت در تاريكي، شب و ميان گندآب ميگذرد. تباهي وجه بارز رمان است. راوي جاهطلب است. ميخواهد در سياست پيشرفت كند. يك بار براي سناتوري تلاش كرده تا رئيسجمهور شود (نامزد دموكراتها) كه از جورج بوش شكست ميخورد. و حالا همراه اين سناتور شده، شايد... آدمها در رمان دارند پيش ميروند يا پس؟
در تمسخر بزرگان
كرولاوتس از دو سياستمدار نام ميبرد، يكي سناتور دموكراتها در انتخابات كه گند ميزند و ديگري جورج بوش (ظاهر نسخه پدر) كه هر جا ميرسد، تا جايي كه ميشود، مستقيمترين و ركترين انتقادها را نصيب او ميكند. فقط همين نيست. بقيه نامي ندارند. سياستمدارند. سناتورند مثلا. كرول اوتس «سياهاب» را نوشته تا دنياي سياست را، در هر شكل و هر نوعاش، به باد انتقاد بگيرد. از عنوان كتاب تا تمام تمثيلي كه كتاب را معنا ميدهد. سيستم قوي و خيرهكنندهاي كه طراحي كرده و رمان را با نثري منظم و هدفدار، با كلمات و عبارتهايي كه درست سر جاي خودشان نشستهاند؛ همه و همه هستند تا خانومِ نويسنده تنفرش را از تباهي و سياهي سياست و سياستمداران نشان دهد. تنفري كه عميق در وجودش هست و در تاثيرگذارترينِ شكلِ قابلِ تصور در زيرِ پوستِ رمانِ «سياهاب» نفوذ كرده است، تا به يك سوال مهم پاسخ دهد: زنده ميماند؟ زنده ميماند؟
تابلو
يكي از مردان ايمن كنارش بود: او، يكي از بزرگسالان پرقدرت جهان، مردِ مردان، سناتور ايالات متحده، چهرهاي پرآوازه و تاريخي آشفته، توانا به نه فقط پردوام كردن تاريخ بلكه هدايت آن، تسلط بر آن، تكثيرِ آن، تكثيرِ آن در جهت هدف خود. او دموكراتي ليبرال به شيوه قديم از دهه 1960 بود، مرد اجتماعي بزرگي با سرسپردگي سرسختانه و متعصبانه به اصلاحاتِ اجتماعي كه ظاهرا تلخكام نميشد و درهم نميشكست يا حتي از مخالفت ديگران با عقايد انسانمدارانهاش كه در واپسين سالهاي قرن بيستم در آمريكا برميخاست چندان تعجب نميكرد چون زندگياش سياست بود و ميداني كه ماهيت سياست چيست: هنر سازش.
سازش ميتواند هنر باشد؟ بله، هنري حقير.
كِلي خيال كرده بود سناتور حرفش را نشنيده است اما بعد او با پوزخندي زوركي انگار كه گلويش را صاف ميكند آهسته گفت: «اين راه ميانبُر است، كِلي.» انگار كه با بچهاي كوچولو حرف بزند يا با زنِ مستِ جواني. «جاده فقط يك سمت دارد و ما گم نميشويم.» درست پيش از آنكه اتومبيل از جاده منحرف شود. (صفحه 64 و 65 كتاب.)
...........................................................................................
نويسنده : |
جويس كرول اوتس |
سایر كتابهای نویسنده |
مترجم : |
مهدي غبرايي |
سایر كتابهای مترجم |
موضوع : |
رمان و مجموعه داستان بزرگسال |
گروه سنی : |
بزرگسال |
تاريخ چاپ : |
۱۳۸۶ |
تعداد صفحات : |
۱۶۰ صفحه |
قطع : |
رقعي |
|
|
|
|