کتاب :: نگاهي به رمان «مرد است و احساسش» نوشته خاوير مارياس
نگاهي به رمان «مرد است و احساسش» نوشته خاوير مارياس
۲4 آبان ۱۳۸۹
براي برقراري ارتباط با رمان مرد است و احساسش، قبل از هر چيزي، بايد دو گوش شنوا داشت. از همان ابتداي داستان كه راوي به توصيف سه همقطار خود ميپردازد، ميفهميم با آدم وراجي طرفيم كه تا مخاطب خود را شيرفهم نكند، دستبردار نيست؛ يك خواننده حرفهاي اپرا كه ميخواهد خواب شب گذشتهاش را تعريف كند، خوابي كه براي او يادآور سفر چهار سال پيشاش به شهر مادريد براي اجراي برنامه است. او همه چيز را از دريچه ذهن خود روايت ميكند و داستان كلاً مبتني است بر تحليل او از مسائل مختلف. چيزهايي را هم كه نميداند، با منطق خاص خودش حدس ميزند! رمان بخشهاي مختلف ندارد و او يكسره حرف ميزند، البته با زيركي خاصي كه خواننده را تا پايان كتاب حفظ كند. گاه از وضعيت كنوني خود و حرفه اش ميگويد، گاه از كودكي و گاه از سفر پرماجراي مادريد. گاهي هم مثل سريالهاي تلويزيوني، ماجرايي را در نقطهاي حساس قطع ميكند و به مساله ديگري ميپردازد و خواننده هم بايد اندازه چند صفحه با او مدارا كند تا ادامه ماجرا را پي بگيرد...
وقتي پس از سالها دوري به شهر كودكياش بازميگردد، آنجا را كثيف و خفقانآور مييابد. به قول خودش، هيچگاه به مادريد نرفته بلكه هميشه به آنجا برده شده است؛ در كودكي توسط پدرخواندهاش و حالا هم به اقتضاي شغلش. در آنجا سه همسفرش را ملاقات ميكند؛ مانور، داتو، ناتاليا. آقاي مانور، بانكدار بلژيكي، به دلايلي كه بعدها معلوم ميشود داتو را استخدام كرده تا مونس همسرش ناتاليا باشد كه زني افسرده و هميشه ناراضي است. راوي در آن زمان، يك سال بوده كه با دختري به نام برتا زندگي ميكرده اما خودش آن رابطه را تمامشده ميداند، مخصوصاً زماني كه علاقهاش به ناتاليا شدت ميگيرد. حتي اخطار و تهديد شوهر بيچاره هم نميتواند چيزي از اين عشق بكاهد؛ شوهري كه ازدواجش با ناتاليا بر حسب يك ضرورت بوده و هميشه سعي كرده اعتماد او را به خود جلب كند و در اين راه مجبور شده خيليها را كنار بزند!
صداقت راوي در توصيف عشق و نيز وضعيت دروني خودش، عجيب آدم را پاي قصه نگه ميدارد؛ قصهاي كه براي رهايي از كابوس شب گذشته مينويسد. او در اين روز به اندازه يك عمر حرف ميزند و گاهي حتي جان آدم را بالا ميآورد، ولي براي رسيدن به خيلي چيزها بايد صبور بود... البته شايد ناتاليا هم حرفهايي براي گفتن ميداشت كه ما از آن بيخبريم. شايد هم راوي تصميم گرفته اين زن همچنان ناشناخته و مرموز بماند، چيزي مثل همان اثيري خودمان.
اين رمان را نشر افق به ترجمه پريسا شبانيدارياني منتشر كرده است.