آنچه مي خوانيد مرور كارنامه نه چندان پربار نشر ادبيات داستاني است در اين سه ماه. تنها با نگاهي به آثار داستاني ايراني و خارجي منتشرشده در همين دو، سه ماه اول سال 87 و مقايسه كمي اين آثار با آثار داستاني منتشر شده در سه ماهه اول سال گذشته مي توان نتيجه گرفت كه اوضاع نشر كتاب به نسبت سال قبل اگر نگوييم بدتر شده، دست كم تغييري نكرده است
---
محاكمه
در اين چند ماه اول سال 87 مهم ترين اتفاق در زمينه نشر رمان، ترجمه علي اصغر حداد بود از رمان «محاكمه» فرانتس كافكا كه در هفته هاي اول ارديبهشت توسط نشر ماهي منتشر شد. «محاكمه» را پيش از اين با ترجمه امير جلال الدين اعلم خوانده بوديم و البته اين رمان سال ها قبل يعني حوالي سال 54 هم با ترجمه حسينقلي جواهرچي توسط انتشارات فرخي منتشر شده بود كه اين ترجمه اكنون ناياب است. اما وجه تمايز ترجمه علي اصغر حداد با ترجمه هاي ديگر «محاكمه» اين است كه حداد اين رمان را مستقيم از زبان آلماني به فارسي برگردانده است و اين ترجمه بيش از ترجمه هاي قديمي تر به سبك كافكا نزديك است. اساس ترجمه حداد ظاهراً متني است كه ماكس برود ويرايش كرده و پسگفتارهاي ماكس برود بر چاپ هاي اول، دوم و سوم متن اصلي «محاكمه» هم در ترجمه حداد آمده است. ضمن اينكه خود مترجم هم يك پيشگفتار و يك پسگفتار بر اين رمان نوشته. «محاكمه» رماني است كه ظاهراً هنوز هم بر سر ترتيب فصل هايش بين ويراستاران اختلاف نظر وجود دارد، چنان كه علي اصغر حداد هم در پسگفتارش بر ترجمه اين رمان به اين اختلاف نظر اشاره كرده و نوشته است؛ «تنظيم فصول محاكمه مساله يي است كه از زمان مرگ فرانتس كافكا پژوهشگران آثار او را به خود مشغول كرده است و آن طور كه ماكس برود در پسگفتار چاپ سوم محاكمه آورده است، چه بسا در اين زمينه بسياري پرسش ها تا ابد بي پاسخ بمانند. به راستي اگر كافكا به عمد مي خواست زندگي را بر ويراستاران آينده خود هر چه سخت تر كند، راهي زيركارانه تر از اين پيدا نمي كرد. در حالي كه آشفتگي دست نوشته هايش كه بعدها به بحث و جدلي ده ها ساله در ميان پژوهشگران آثارش دامن زد، ربطي به علاقه او به پنهانكاري ندارد. تمام اين دردسرها- هرچند عجيب به نظر مي رسد- حاصل رسيدن به راه حل عملي بود كه به او كمك مي كرد با انضباط بيشتري محاكمه را بنويسد.» حداد در جاي ديگري از اين پسگفتار درباره اين راه حل عملي كه در واقع اختلاف نظر ويراستاران بر سر تنظيم فصل ها حاصل آن است، نوشته است؛ «فكري كه به ذهن كافكا رسيد اين بود كه هر بار روي صحنه يي كار كند كه با شدت بيشتري پيش چشمش ظاهر مي شد. گاهي در اين دفتر گاهي در آن دفتر و هر وقت هم براي ادامه نوشتن دفتري دم دست نبود، اوراق نوشته شده را برمي گرداند و پشت آن به نوشتن ادامه مي داد. در ضمن از آنجا كه آغاز و پايان كار به وضوح مشخص بود و مي بايست تمام رمان در اين چارچوب گنجانده مي شد اين دو فصل را نخست و چه بسا همزمان نوشت.» و دست آخر اينكه در وصف ترجمه حداد از محاكمه به جاي هرگونه قلمفرسايي بهتر است شروع رمان را در يكي از ترجمه هاي قديمي (همان ترجمه چاپ شده توسط انتشارات فرخي) و ترجمه حداد كنار هم بگذارم و قضاوت را بسپارم به خواننده. «آن روز صبح، ژوزف كا... هنگامي كه بستر خواب را ترك مي گفت زنگ را به صدا درمي آورد تا خدمتكار پانسيون را احضار كند. كا... اتاقي را در پانسيون مادام گورباخ اجاره كرده بود و بهاي صبحانه را نيز يكجا با كرايه اتاق حساب مي كرد و به اين ترتيب هر روز صبح ساعت هشت خدمتكار پانسيون موظف بود صبحانه كا... را به اتاق او ببرد.» (از ترجمه حسينقلي جواهرچي)
«بي شك كسي به يوزف كا تهمت زده بود، زيرا بي آنكه از او خطايي سر زده باشد، يك روز صبح بازداشت شد. از آشپز خانم گورباخ، صاحبخانه كا، كه هر روز صبح حدود ساعت هشت صبحانه او را مي آورد، اين بار خبري نشد. چنين چيزي هرگز سابقه نداشت.» (از ترجمه علي اصغر حداد)
در روياي بابل
كارآگاه «سي .كارد» در بابل آدم موفق تري است تا در امريكا. براي همين بيشتر اوقات «در روياي بابل» غرق مي شود و از كار و زندگي مي افتد. چنان كه خودش مثلاً درباره دليل قبول نشدنش در آزمون استخدامي اداره پليس مي گويد؛ «فقط پنج نمره با پليس شدن فاصله داشتم. روياي بابل گرفتارم كرد. من هم پليس لايقي مي شدم، اگر و تنها اگر مي توانستم از فرو رفتن در روياي بابل دست بردارم. بابل براي من يك چنان لذت و در عين حال يك چنين مصيبتي بوده. 20 سوال آخر آزمون را جواب ندادم. به همين دليل هم مردود شدم. من آنجا نشستم و در روياي بابل فرو رفتم، در حالي كه ديگران سوال ها را جواب دادند و پليس شدند.» (در روياي بابل، ص 29)
در روياي بابل تازه ترين رماني است كه از ريچارد براتيگان به فارسي ترجمه شده و سبك آن قدري با سبك ديگر آثاري كه از او خوانده ايم متفاوت است. «در روياي بابل» ماجراي يك كارآگاه خصوصي آس و پاس است كه قرار است در ازاي دزديدن يك جسد از سردخانه پزشكي قانوني پول خوبي به جيب بزند و... اين رمان «براتيگان» پر از شوخي ها و شيطنت هايي است كه نمونه هايشان را پيش از اين در «صيد قزل آلا در امريكا»، «اتوبوس پير» و «در قند هندوانه» هم ديده بوديم. هرچند اين بار شوخ طبعي براتيگان قدري كمتر توي ذوق مي زند. «براتيگان» اين بار ژانر رمان پليسي و فيلم ها و پاورقي هاي گنگستري و حتي علمي- تخيلي را دستمايه شوخي هاي هجوآميزش قرار داده است. «در روياي بابل» با ترجمه پيام يزدانجو و توسط نشر چشمه منتشر شده است.
تو خودت را دوست نداري
از ناتالي ساروت پيش از اين رمان هايي چون «صدايتان را مي شنويد؟» و «افلاك نما» را خوانده بوديم و همچنين «عصر بدگماني» اش را كه شامل مقاله هايي بود خواندني درباره رمان. ساروت در كنار نويسندگاني مثل روب گري يه، ميشل بوتور و... از سرآمدان جنبش رمان نو در فرانسه است و يكي از بهترين نويسندگان اين جريان. لوسين گلدمن در مقاله «رمان نو و واقعيت» درباره ساروت مي نويسد؛ «ناتالي ساروت - به كامل ترين و عالي ترين شكل- رمان نويس دوره يي است كه آن را دوره انحلال شخصيت ناميده ايم. ساختارهاي فراگير دنياي اجتماعي چندان مورد توجه او نيستند، او در همه جا واقعيت بشري اصيل و تجربه زندگي بي واسطه را جست وجو مي كند.» (جامعه شناسي رمان، ترجمه محمدجعفر پوينده)
تلاش براي بازنمايي حالت هاي دروني از طريق ترجمه آنها به تصويرهايي كه با كلمات ساخته مي شوند ويژگي آثار ساروت و دغدغه اصلي او به عنوان نويسنده است. تصويرهاي كلامي كه ساروت براي ترجمه اين حالت ها خلق مي كند در نگاه اول نسبت به حالت هايي كه اين تصويرها، ترجمه شان هستند غريب و انتزاعي به نظر مي رسند و درست به همين دليل دقيق ترين شيوه براي بيان حالت هايي هستند كه بيان شان به زباني سرراست تر، آنها را گنگ تر و نارساتر مي كند و عمق آنها را به سطحي پيش پا افتاده تقليل مي دهد و شكلي تحريف شده، دم دستي و به شدت ناقص از آن حالت ها به دست مي دهد. به همين دليل تصويرهاي كلامي ساروت يكي از بهترين شكل هاي بازنمايي آن حالت ها است. ساروت خودش در كتاب عصر بدگماني درباره اين حالت ها مي نويسد؛ «اينها حالاتي تعريف ناپذيرند كه برق آسا تا منتهي اليه اعماق آگاهي ما نفوذ مي كنند؛ بن مايه حركات ما، سخنان ما و عواطفي اند كه ما از خود نشان مي دهيم و مي پنداريم كه به تعريف درمي آيند. اين حالات در نظر من همواره سرچشمه نهاني زندگي ما بوده اند و هنوز هم در نظر من چنين اند. چون هنگامي كه دستخوش اين حالات مي شويم هيچ كلمه يي ، ولو كلمات گفتار دروني، آنها را بيان نمي كند (چه درون ما نشو و نما مي يابند و به يك چشم زدن و بي آنكه به روشني دريابيم كه چه هستند محو مي شوند، و با اين همه، احساساتي غالباً بسيار شديد، ولي زودگذر در ما به جاي مي گذارند)، از اين رو براي من ممكن نبود آنها را جز با تصاويري هم ارز آنها كه همان احساسات را برانگيزند به خواننده انتقال دهم.» (عصر بدگماني، ترجمه اسماعيل سعادت)
«تو خودت را دوست نداري»، رماني است كه دقيقاً حول محور دغدغه هاي اصلي و بنيادين ناتالي ساروت - همان ها كه بارها در مقالاتش از آنها سخن گفته- شكل گرفته است. اين رمان با ترجمه مهشيد نونهالي توسط انتشارات نيلوفر منتشر شده است.
مثلاً برادرم
محمود حسيني زاد مثل هميشه سراغ نويسنده يي رفته كه در ايران چندان شناخته شده نيست. بعد از نويسندگاني مثل يوديت هرمان و شولتسه، حسيني زاد اين بار با ترجمه رمان «مثلاً برادرم» اووه تيم را به خواننده فارسي زبان معرفي كرده است. اووه تيم هرچند بين نويسندگان آلماني، نويسنده يي قديمي است اما به دليل سبك و نگاه خاص خود، در مقايسه با نويسندگان هم نسلش، نويسنده يي نامتعارف به شمار مي رود. جنگ جهاني دوم و حواشي و عواقب هولناك آن يكي از دستمايه هاي اصلي اووه تيم براي نوشتن رمان «مثلاً برادرم» بوده است. «مثلاً برادرم» اولين رماني است كه از اووه تيم به فارسي ترجمه شده است. اين رمان با ترجمه س. محمود حسيني زاد توسط نشر افق منتشر شده است.
اختراع انزوا
پل استر نويسنده يي است كه در ايران هر سال معمولاً بيش از يك كتاب از او به فارسي ترجمه مي شود. سال گذشته «كتاب اوهام»، «ديوانگي در بروكلين» و «مون پالاس»اش ترجمه و منتشر شدند و امسال هم هنوز چيزي از شروع سال نگذشته دو كتاب «اختراع انزوا» و «دفترچه سرخ»اش اولي با ترجمه بابك تبرايي و دومي با ترجمه شهرزاد لولاچي منتشر شده. اين دو كتاب را نشر افق منتشر كرده است.«اختراع انزوا» اولين رمان پل استر است. او در اين رمان مرگ ناگهاني پدر را دستمايه طرح دغدغه هاي هميشگي اش قرار داده و تجربه يي شخصي را با تجربه هاي روايي درآميخته است. استر در اين رمان هم، مثل همه رمان هاي ديگرش قصه گو است. هرچند «اختراع انزوا» از رمان هايي است كه خيلي با زندگي شخصي نويسنده اش گره خورده است؛ «حتي قبل از بستن چمدان هامان و عازم سفر سه ساعته به نيوجرزي شدن، مي دانستم كه بايد درباره پدرم بنويسم. نه طرحي داشتم و نه هيچ ايده دقيقي كه مي خواهم چه كار كنم. حتي نمي توانم به ياد بياورم كه تصميمي هم درباره اش گرفته بودم يا نه. چون و چرايي در كار نبود، قطعي بود، اجباري بود كه از لحظه شنيدن خبر خودش را به من تحميل مي كرد. فكر كردم؛ پدرم درگذشته. اگر سريع دست به كار نشوم كل زندگي اش همراه با او محو خواهد شد.» (ص8)
قصه هاي كوتاه سلينجر
احتمالاً اگر باد به گوش جروم ديويد سلينجر برساند كه قصه هاي كوتاهي كه در دهه چهل ميلادي در نشريات چاپ كرده، در جايي بي اجازه او در قالب كتاب منتشر شده، اگر هم ديگر حال و حوصله سر و صدا راه انداختن و دادگاه و دادگاه كشي نداشته باشد، دست كم خم به ابرو مي آورد و غرولندي مي كند. اما چندان جاي نگراني نيست چون آن نسيمي كه اين سر دنيا بوزد و در آن سر دنيا آن هم درست وسط حريم اساطيري نويسنده «ناطور دشت» به توفان بدل شود حتماً فقط در ديوان خواجه شيراز پيدا مي شود. «نغمه غمگين» و «هفته يي يه بار آدمو نمي كشه» دو مجموعه قصه از سلينجر است كه اخيراً توسط نشر نيلا منتشر شده.اين دو مجموعه، شامل قصه هايي هستند كه سال ها پيش براي نخستين بار در نشرياتي مثل «استوري»، «ستردي ايونينگ پست»، «نيويوركر» و... منتشر شده اند. در اين قصه ها هر چند بارقه هايي از سلينجر «ناطور دشت» و «دلتنگي هاي نقاش خيابان چهل و هشتم» به چشم مي خورد، اما در قياس با اين آثار، به طرح هايي شبيه هستند كه نطفه بسياري از قصه هاي خوب سلينجر در سال هاي بعد در آنها بسته شده، چنان كه برخي از اين قصه ها بعدها در دل قصه هاي شاخص سلينجر جاي گرفته اند و كامل تر شده اند كه از آن ميان مي توان به قصه «من خلم» در مجموعه «هفته يي يه بار آدمو نمي كشه» اشاره كرد كه همان فصل ملاقات هولدن كالفيلد با «آقاي اسپنسر» در رمان «ناطور دشت» است. «نغمه غمگين» را امير امجد و بابك تبرايي و «هفته يي يه بار آدمو نمي كشه» را اميد نيك فرجام و ليلا نصيري ها ترجمه كرده اند.
رازي در كوچه ها
ديگر نويسنده نام آشناي ايراني كه امسال كتابش به نمايشگاه رسيد، فريبا وفي بود با رمان «رازي در كوچه ها» كه آن هم توسط نشر مركز منتشر شد. فريبا وفي از نويسندگاني است كه آثارش همواره توجه منتقدان و مخاطب هاي غيرنويسنده و غيرمنتقد ادبيات داستاني ايران را همزمان برانگيخته است. چاپ هاي متعدد رمان هاي او و جوايزي كه اين رمان ها برايش به ارمغان آورده گواه اين مدعا است. چنان كه رمان «پرنده من» اش جوايز گلشيري، مهرگان، يلدا و اصفهان و «روياي تبت» اش جايزه گلشيري را از آن او كرد.«رازي در كوچه ها» چهارمين رمان فريبا وفي است. وقايع رمان در محله يي كوچك مي گذرد. محله يي كه شخصيت زن رمان كه مدتي دور از زادگاهش بوده، بار ديگر به آن پا مي گذارد تا در روزهاي آخر زندگي پدرش در كنار او باشد. وفي در اين رمان از خلال آنچه روايت مي كند به وضعيت زن در جامعه مردسالار پرداخته است و رئاليسم او در اين رمان هم مثل ديگر آثارش سمت و سويي اجتماعي يافته است.
بيژن و منيژه
بين نويسندگان قديمي تر ايراني، جعفر مدرس صادقي تنها نويسنده يي بود كه امسال رمان تازه اش به نام «بيژن و منيژه» به نمايشگاه كتاب رسيد. پيش از اين آخرين كتابي كه از مدرس صادقي منتشر شد، مجموعه «وقايع اتفاقيه» بود كه البته پيش از آن هم در روزنامه «شرق» به صورت هفتگي منتشر شده بود. مضمون محوري «بيژن و منيژه» رابطه پدر و پسر است. اما اين بار نه به آن صورتي كه در «گاوخوني» وجود داشت. مدرس صادقي نويسنده يي است كه مضمون ها و شيوه قصه گويي اش به طرز غريبي با مضمون ها و شيوه هاي كهن روايي پيوسته است. هر چند كه اين پيوند نه پيوندي آشكار به صورت ارجاع مستقيم و تقليد از نثر كهن كه پيوندي پنهان است؛ پيوندي كه ساخت هاي فكري كهن همچنان حاضر در فرهنگ و زندگي معاصر از طريق آن در قصه هاي او احضار مي شوند. شكل روايي «بيژن و منيژه» همان شكل آشناي قصه هاي قبلي مدرس صادقي است. هرچند اين بار وهم و واقعيت بيش از پيش درهم تنيده اند. «بيژن و منيژه» را نشر مركز منتشر كرده است
عشق روي چاكراي دوم
پس از آثاري چون مجموعه قصه «هولا... هولا» و رمان «با من به جهنم بيا»، ناتاشا اميري امسال تازه ترين مجموعه قصه اش را با عنوان «عشق روي چاكراي دوم» منتشر كرد. «عشق روي چاكراي دوم» مجموعه ده قصه از ناتاشا اميري است كه توسط نشر ققنوس منتشر شده. ويژگي اصلي اين مجموعه تنوع در نحوه روايت قصه ها و همچنين تمركز نويسنده بر شخصيت هاي نامتعارف در آنها است. چنان كه در برخي قصه هاي اين مجموعه، شخصيت بر موقعيت غالب است. زنان طبقه متوسط شهرنشين و بحران هاي روحي آنها مضمون اصلي بسياري از قصه هاي اين مجموعه است. در برخي از اين قصه ها نويسنده به سمت فضاهايي وهم آميز و خلق شخصيت هاي خيالي رفته كه قصه «هاروت و ماروت» نمونه يي است از اين دست. گاهي هم اين شخصيت هاي خيالي و مرموز در متن زندگي روزمره شهري آشكار مي شوند، هر چند مرزشان از واقعيت مشخص است و حضورشان چارچوب رئاليستي قصه ها را در هم نمي شكند مثل آن دختر مو سرخ كه راوي قصه «من به توان تو» در آينه مي بيند.
آن ها چه كساني بودند
از احمد آرام، پيش از اين مجموعه قصه «غريبه در بخار نمك» و رمان «مرده يي كه حالش خوب است» را خوانده بوديم. «آن ها چه كساني بودند» نام تازه ترين مجموعه قصه احمد آرام است كه توسط نشر افق منتشر شده است. تركيب شكل هاي گوناگون روايي، حركت در لايه هاي پنهان و تودرتوي ذهن و واقعيت بيروني، عناصر بومي و اسطوره يي و درآميختن كابوس و واقعيت خصلت اصلي بسياري از قصه هاي احمد آرام است. او نويسنده يي است كه فرم و نحوه روايت در قصه هايش نقشي محوري دارد. قصه «نگاه گاو سهل الوصول به مينوتورهاي خاكستري» يكي از بهترين قصه هاي احمد آرام در اين مجموعه است؛ قصه يي كه در آن نوعي روايت گزارش گونه و در عين حال طنز آميز، بستري مي شود براي درآميختن كابوس و واقعيت و درنهايت روايت شكلي غريب از مسخ شدگي.
تويي كه سرزمينت اينجا نيست
بين نويسندگان افغان كه به فارسي مي نويسند، بدون شك محمدآصف سلطانزاده، بين منتقدان جايگاه ويژه يي دارد و اين را با انتشار همان مجموعه قصه اولش يعني
«در گريز گم مي شويم» اثبات كرده است. سلطانزاده نويسنده يي است كه آثارش همواره توجه منتقدان را به خود جلب كرده است و تاكنون دو بار- يك بار با «در گريز گم مي شويم» و بار ديگر با «عسگرگريز»- جايزه گلشيري را گرفته است. جنگ و بحران هاي ناشي از آن مثل آوارگي، فقر، بي وطني و گسست، مضمون اصلي بسياري از قصه هاي محمدآصف سلطانزاده هستند. او سال گذشته با «عسگرگريز» توجه منتقدان را بار ديگر به خود جلب كرد. امسال مجموعه قصه تازه سلطانزاده با عنوان «تويي كه سرزمينت اينجا نيست» توسط نشر آگه منتشر شده است. اين مجموعه شامل هشت قصه كوتاه از او است. بايد ديد سلطانزاده اين بار هم مي تواند توجه منتقدان را به خود جلب كند. اگر اين اتفاق بيفتد، او براي سومين بار جايزه گلشيري يا جوايز ادبي ديگري را كه در پيش هستند از آن خود خواهد كرد.
كافه پري دريايي
«كافه پري دريايي» پس از مجموعه قصه «مادموازل كتي» دومين كتاب ميترا الياتي است كه امسال منتشر شده است. الياتي كه پيش از اين با «مادموازل كتي» جايزه گلشيري را گرفته بود، اكنون پس از شش سال دومين مجموعه اش را منتشر كرده است. «كافه پري دريايي» كه توسط نشر چشمه منتشر شده، مجموعه هشت قصه كوتاه است. قصه هاي الياتي در اين مجموعه قصه هايي خوشخوان و رئاليستي است. «خاطره سه شنبه برفي»، «نامه به يك دوست قديمي» و «زير باران» از جمله قصه هاي اين مجموعه است. رويكرد اجتماعي، رويكرد اصلي الياتي در بسياري از قصه هاي اين مجموعه از جمله خود قصه «كافه پري دريايي» است.