کتاب :: به مناسبت انتشار كتاب «مقدمهاي بر فلسفه ذهن» اثر جاناتان لو
به مناسبت انتشار كتاب «مقدمهاي بر فلسفه ذهن» اثر جاناتان لو
17 آبان 1389
فلسفه ذهن از نيمه دوم قرن بيستم به گرايش غالب در فلسفه تحليلي تبديل شد. ميتوان گفت فلسفه ذهن در فاز دوم پژوهشهايي كه در سنت فلسفه تحليلي صورت ميگرفت جايگاه فلسفه زبان را به خود اختصاص داد. اما در ايران ديرزماني نيست كه فلسفه ذهن به خوانندگان فارسيزبان معرفي شده است. در ابتدا و تا سالها تنها جزوه محمود خاتمي كه انتشارات جهاد دانشگاهي آن را منتشر كرده بود در دسترس دانشجويان بود. اين كتاب هر چند اطلاعات مفيدي در اختيار خوانندگان ميگذاشت اما پا را از معرفي حوزههاي مختلف فلسفه ذهن فراتر نمينهاد. يكي دو سالي پس از انتشار اين كتاب، كتابي با عنوان «فلسفه نفس» با ترجمه امير ديواني به بازار آمد. رويكرد ناهنجار اين كتاب را از عنوانش ميشد فهميد: «نفس» به جاي «ذهن» كه واژهاي جاافتاده در ادبيات فلسفي ما به شمار ميرود. «نفس» پيش از آنكه يادآور آراي فيلسوفان تحليلي باشد، فلسفههاي متافيزيكي و اسلامي را به ذهن متبادر ميكند. هر چند در اين كتاب چند مقاله مهم در فلسفه ذهن كنار يكديگر قرار گرفته بود اما ترجمه نارساي آن سبب شده بود اين كتاب چندان به كار نيايد. پس از انتشار اين كتاب چند كتاب ديگر درباره فلسفه ذهن به فارسي ترجمه شد و در مجلههاي تخصصي نيز مقالههاي مهمي به فارسي منتشر شد. به عنوان نمونه يكي از آن كتابها ميتوان به فلسفه ذهن: يك راهنماي مقدماتي اشاره كرد؛ كتابي كه حسين شيخرضايي آن را به فارسي برگردانده بود. اين كتاب هم با اينكه نسبت به كارهاي قبلي نثري پاكيزهتر داشت اما دچار همان مشكلي بود كه كتاب امير ديواني؛ يعني پيچيدگي زباني كه ناشي از عدم تامل مترجم بر نثر فارسي فلسفي است كه سبب ميشود استدلالهاي زباني فيلسوفان تحليلي دچار گنگي شود؛ چيزي كه در اصل متن انگليسي هرگز به چشم نميآيد. اين مشكل البته فقط به اين كتابها مربوط نميشود بلكه مقالهها و كتابهاي ديگر هم دچار همين عارضه هستند، شايد به اين دليل كه نويسندگان و مترجمان فلسفه تحليلي بيشتر از طريق آثار انگليسي با اين فلسفه آشنا ميشوند و كمتر خود را به اين دردسر مياندازند كه مقالههايي در زبان فارسي بخوانند يا حتي منتشر كنند.
روشن است تا وقتي متفكران خود را ملزم نكنند كه به زبان فارسي مطلب توليد كنند نه مشكل واژهگزيني حل خواهد شد و نه مشكل ارائه متنهاي فلسفه تحليلي به زبان فارسي.
فلسفه ذهن فلسفي
يكي از آخرين كتابهايي كه درباره فلسفه ذهن ترجمه شده است، كتابي است با عنوان «مقدمهاي بر فلسفه ذهن» اثر جاناتان لو. جاناتان لو فيلسوفي است كه بيشتر به خاطر كارهايش در متافيزيك شناخته شده است و از اين رو فيلسوفي است كه بيش از ديگر فيلسوفان معاصر فلسفه ذهن به روش فلسفي در فلسفه ذهن توجه نشان ميدهد. با توجه به رويكردهاي معاصر كه فلسفه ذهن را بيشتر با ديدگاههاي عصبشناختي و علومشناختي درگير ميداند، اين كتاب ميكوشد سويههاي فلسفي فلسفه ذهن را براي خواننندگان بازگو كند و به همين دليل اين كتاب در بين كتابهاي مقدماتي فلسفه ذهن جايگاه يگانهاي دارد. نويسنده اين كتاب اين موضوع را در مقدمه كتاب خود توضيح داده است. هر چند از اين گفته نبايد پنداشت كه مولف ميانديشد كه فلسفه را تنها بايد براي فيلسوفان نوشت، زيرا چنان كه خود يادآوري ميكند: «فلسفه انجمن انحصاري نيست كه متعلق به اعضاي تماموقت آن باشد.» ولي از ديگر سو نويسنده بر اين امر پافشاري ميكند كه: «پس عموماً خوب نيست فلسفيدن درباره موضوع يك علم خاص را منحصر به پردازندگان به آن علم بدانيم.» يكي ديگر از موضوعات مهمي كه نويسنده، جاناتان لو، در ابتداي كتابش بر آن تاكيد ميكند اين موضوع است كه فلسفه ذهن را نبايد چنين معرفي كرد: فلسفهاي كه درباره ذهن صحبت ميكند چراكه در اين صورت گويا وجود ذهن به عنوان موجودي متافيزيكي را به عنوان چيزي كه وجود دارد پيشفرض گرفتهايم. بسياري از پرسشهايي كه در فلسفه ذهن شكل گرفتهاند ناشي از همين بدفهمي زباني است. نگاه درست به فلسفه ذهن از ديدگاه لو اين است كه فلسفه ذهن را به عنوان مطالعه موجوداتي كه ذهنمند هستند معرفي كنيم تا دچار اشكالهاي فلسفي از قبيل رابطه ذهن- بدن به صورت دو جوهر جدا از هم نشويم. اين نگاه دقيق لو ناشي از كارهاي او در متافيزيك است و البته اين نگاه به لو كمك ميكند شرح جديدي از برخي مسائل كهن فلسفي به دست دهد. لو در اين كتاب مختصر كوشيده تمام زواياي فلسفه ذهن را به نحوي پوشش دهد تا خواننده مبتدي اما آشنا به چند و چون فلسفه با زواياي مختلف فلسفه ذهن آشنا شود. هرچند نبايد پنداشت كه اين كتاب فاقد جهتگيريهاي خاص فلسفي است اما نويسنده كوشيده تا حد امكان استدلالهاي معارض را در كنار يكديگر قرار دهد. براي مثال در بخش «انديشه و زبان»، بخشي با عنوان «زبانهاي طبيعي و طرحوارههاي مفهومي» در كتاب به چشم ميخورد. در اين بخش جاناتان لو آراي «سايپر وورف» مردمشناس امريكايي را در كنار آراي ديويدسن فيلسوف امريكايي قرار ميدهد. وورف از آن جمله متفكراني است كه ميكوشد رفتار انسان را با نظامي كلي از مقولات تبيين كند حال آنكه ديويدسن منكر وجود طرحهاي مفهومي است. وورف ميگويد زبانهاي هند و اروپايي داراي مقولات زباني يكساني هستند و در نتيجه متافيزيك مردماني كه با آن زبان صحبت ميكنند با هم منطبق است. ولي مثلاً اگر زبان مردمان سرخپوست را در نظر بگيريم متوجه ميشويم ساخت نحوي زبان آنها با انگليسيزبان متفاوت است و در نتيجه آنها در تفكراتشان مقولات مختلف و ديگرگونهاي نسبت به سخنگويان به زبان انگليسي دارند. بنابراين ميتوان گفت طرح كلي سخنوران اين دو زبان با يكديگر متفاوت است و حتي اين دو گروه در جهانهاي متفاوتي نسبت به يكديگر زندگي ميكنند. اما ديويدسن از كساني است كه اين نظريه را نميپذيرد و ادعا ميكند از ادعاي وورف دست بالا ميتوان اين نتيجه را گرفت كه ميان نحو يك زبان با شهودهاي متعارف متافيزيكي نوعي رابطه وجود دارد نه اينكه جهان دو گروه را به كلي جداي از هم در نظر گرفت.
اين بخش به خوبي نگاه لو را نشان ميدهد؛ توضيح بحث از زواياي مختلف اما بيطرف نماندن در نتيجهگيري؛ كاري كه شايد در يك كتاب مقدماتي چندان مناسب به نظر نيايد اما خواننده در كل كتاب با اين جهتگيريهاي لو ياد ميگيرد كه چگونه بايد تفكر فلسفي منسجمي داشت و اين براي خواننده مبتدي فلسفي از ياد گرفتن فلسفه ذهن بااهميتتر خواهد بود.