کتاب :: نگاهی به مجموعه شعر «ميميرم به جرم آنكه هنوز زنده بودم» اثر شمسلنگرودي
نگاهی به مجموعه شعر «ميميرم به جرم آنكه هنوز زنده بودم» اثر شمسلنگرودي
17 آبان 1389
رابطه شما با پازل ها چگونه است؟ به نظرتان آيا پازل، شيء بچگانهاي است؟ آيا وسيلهاي بياهميت است؟
بهتر ميدانيد كه پازل براي هر گروه سني ساخته شود، منسجم است به دليل تصويري يگانه كه دارد و البته اين شما هستيد كه بايد تكهها را جور كنيد و درست، كنار همشان بچينيد. اهميت پازل در تلفيق سادگي و پيچيدگي است؛ آميزش فرآيند كشف و جستوجو با بازي و لذت، كه سرانجام به احساس موفقيتمان ميرساند. و اينكه پازلها كوچكاند، با اين همه كاركردهاي همزمان و سازوار. شعرهاي «ميميرم به جرم آنكه هنوز زنده بودم»، اثر شمسلنگرودي؛ ساده، بسيار كوتاه، موجز، رسا و بامعنايند مثل پازلها. اما چون شعر هستند و نه پازل، پس آفريدنشان، محصول خلاقيت در تصويرسازي با زبان، فشردهگويي و تسلط بر رموز و چم و خم شگفتيسازي است كه به هنر داستان پهلو ميزند؛ در واقع، همه آنچه از يك شعر بسيار كوتاه برميآيد و از آن انتظار ميرود. البته بگويم كه تصوير پازلها، سادهنماست، اما عمق دارد و چندبعدي است و تماشايش، ما را ميبرد به مسيرهايي دور و سايه- روشن، دور از صراحت و حتي نزديك به خاطرات پنهان در ضمير ناخودآگاه آدمي مثل گم شدني لذتبخش در كوچههايي كمنور، به شوق كشف و هيجان.
ساختار به هم بافته اين شعرها، يعني زبان و نگاهشان، دستاورد همزمان غرق شدن در هستي و نيز فاصله گرفتن از آن است، كه ميشود تبحر شاعر در شناوري، كه ميشود رنگ نباختن عمق و برد هستيشناختي آثار به بهانه غلبه امر زيبا، كه ميشود عبور از شهر خاموش و بيراه و نقشه زبان و استعاره، و رسيدن به مقصد نهايي «شعر».
اينها كه گفتم، نتيجهاي است كه شماي خواننده، البته پس از مشاهده تصوير كلي پازل- شعرها و با دست ادراك خود مييابيد و ميبينيد. اما در سطح برگههاي كتاب، همه چيز به ظاهر آرام و بيسر و صدا ميگذرد و اتفاق، منتظر همه ماست در پايان هر يك از شعرهاي بسيار كوتاه اين كتاب. گاه جا ميخوريم از جهاني اينچنين اعجاببرانگيز كه پيش روي همه ما گسترده بوده است و هيچ منظره يكهآوري نداشته. از خود ميپرسيم: آيا اينجا، يعني همان روايت زندگي هر روزين ماست؟ پس چرا چنين ذوق ما را به بازي ميگيرد و حال آنكه نشاني از «ديگربودگي» ندارد؟
ميتوان گفت شمسلنگرودي، فاصله ذهن و زبان و جنون و عقل را در مقام شاعري از ميان برداشته است. مانند همه سطرهاي طولاني و خستهكنندهاي كه از وسط اين سطرها گويا حذف كرده و همه شعرها را اينگونه كمينگرا ساخته است. او به ورطه جدايي از تصوير ناب به سبب جديت پيام يا زبان، يا اصالت روايت نيفتاده، و از آسمانخراش اسطورهاي مقام و لحن ملكالشعرايي و شعر براي شاعران خارج شده و در يكي از همين خانههاي معمولي شهر، روستايي ساخته از حيرت در برابر طبيعت و حوادث زيست آدمي. كارها هايكوست يا شعر سپيد كوتاه؟ هر دو. جهانبينياش عرفاني است مثل تذكرهالاوليا، يا مدرن است؟ پاسخ اين سوال را شماي خواننده بهتر ميدانيد چون شمس شاعر، توانسته است مرز زبان شعرها با ذهن و زبان مخاطب را نيز بردارد. يكي از دلايل شعر شدنها در اين دفتر، ساخت و پرداخت مقولات عميقاً كلان و داراي ماهيت فلسفي- انسانشناختي است، با استفاده از اشخاص و اشيا و پديدههاي بسيار معمولي، كه گويا استعارههايي از خود ماهايند: آدمبرفي، جرقه، كسي در حال غرقگي، باد، آبشار، دريا، صبح، استاد، فرماندهي گم كرده لشگر، سيل، گردباد، شبتابها، شب، سكوت، باران. اين شيوه، خود بزرگترين تضاد را در ذات شعرها خلق ميكند و منشاء گيج شدن خواننده ميشود. انگار روزي در كتابخانه خود نشسته باشيم، و ناگهان ببينيم گربهاي دارد كنارمان رمان ميخواند. آيا اين شعرها دستاورد مشاهده دقيق طبيعت و جهاناند يا فرآورده انديشه ژرف شاعرشان؟ راستش ارسطو كه نظريه محاكات را با ما در ميان گذاشت، پاسخش به اين سوال بود: هر دو. چشماني تيز و روشنبين، كه سراسر هستي ويژه و پيرامون فرديت خويش را ميبيند، يعني «ميشناسد»، اما در اندازه يك انسان و تكتك صفحات يك كتاب، ميتواند آنها را كوچك كند. حتي ويژگي چند شعري از كتاب مانند همين شعر، كه به نظر ميرسد جنبه فرمال و صناعي آن بر جنبههاي حسي و عاطفياش چربيده، شايد به سبب ماهيت فكري آن باشد و شايد هم برگردد به اينكه واقعاً شاعر، بيش از تفكر تصويري خود، از تفكر مفهومياش در سرودن آنها بهره گرفته باشد. در اين مجموعه شعر، همچنان مانند بسياري مجموعههاي پيشين شاعر، از شمس سوررئاليست، آثار و نشانهايي هست، تعابيري مثل گله گرگ عظيم آتش، تكهتكه فروريختن باد، لشگري از برف؛ و نيز نشانهايي هست از شمس رنگين كلمات و شمس تلميحگرا (به موسي، يهودا، شام آخر)؛ در كنار شمسي جديد كه گاه علاقه نشان داده به ور رفتن و دستكاري با زبان در حد حروف يا افعال (مانند اين موارد: و سرانجام را/ برخاسته و بر خرابهها به كجا خواهد رفت! (ص 29)؛ ميميرم به جرم آنكه هنوز زنده بودم. (ص 63)) و مژده اينكه اين شمس تازه اين بار اندوهها و تلخيهايش را بسيار پيچيده است در زيبايي نگاه خوشبينش به چيزها، نگاه سازگار و اينكه سادهنويستر شده است از بسياري آثار پيشين خود، از اين لحاظ كه پرت كردن خوشايند حواس خواننده را با ظاهر بيسروصدا، ظاهر رسا و فهمپذير شعر همراه كرده، نه با استعارههاي تودرتو و شبيه مكتب هندي، هر چند پژواك معاني در ما پايانناپذير است و تا بينهايت ادامه مييابد.