مصطفي عزيزي چهره شناختهشدهاي در بين اهل سينما است. او تهيهكننده و فيلمنامهنويس است. فيلمنامه سريالهاي موفقي از جمله «راه بيپايان»، «مسافر» و «گاوصندوق» نوشته اوست. در سالهاي اخير خيلي از هنرمندان سينما به رشتههاي ديگر علاقه نشان دادهاند، نمايشگاههايي برگزار كردهاند و كتابهايشان منتشر شدهاند اما مهمترين تفاوت مجموعه داستان
من ريموند كارور هستم با اين آثار، اين است كه نويسنده، داستاننويسي را يك تفنن و فعاليت فرعي نميداند. همان طور كه از اسم مجموعه برميآيد، عزيزي هم مثل بسياري از داستان كوتاهنويسان يك دهه گذشته به سبك داستان كوتاهنويسي امريكايي تعلق خاطر دارد چنانكه در اين مجموعه روايت ايرانيشدهاي از داستان كوتاه معروف «تپههايي همچون فيلهاي سفيد» شاهكار ارنست همينگوي نيز آمده است.
ترجمه اين داستان را ميتوانيد در مجموعه داستان مردان بدون زنان كه به تازگي با ترجمه اسدالله امرايي منتشر شده، بخوانيد. مصطفي عزيزي در داستان رودخانهاي بيپيچ و تاب نسخهاي از اين داستان را با حال و هوا و شخصيت ايراني نوشته است كه البته بيشتر به تجربه كارگاهي شبيه است. جالبترين جايگزين عزيزي در اين داستان دوغ محلي به جاي نوشيدني است كه شخصيتهاي داستان همينگوي مينوشند. داستان من ريموند كارور هستم ماجراي مردي است كه بعد از حادثه تصادفي كه به مرگ همسرش انجاميده، دچار آشفتگي رواني شده و خود را ريموند كارور ميپندارد.
عزيزي در اين داستان با ظرافت ريشه بيماري خودديگرپنداري را در ميان تمام شخصيتهاي داستان تصوير ميكند؛ آدمهاي سالم و بيمار در كنار هم. پرسش اصلي كه اين داستان در ذهن خواننده پديده ميآورد اين است: ما خودمان را به جاي چه كسي تصور ميكنيم؟ آيا ديگران با تصوري كه ما از خودمان داريم موافقند؟
داستان «چهارشنبهسوري»، روايتي است از وقتگذراني گروهي روشنفكر ميانسال در يك مهماني دوستانه كه به نزديك شدن رابطه راوي و زن جذابي در جمع ميانجامد. در چنين داستانهايي چالش اصلي نويسنده آشكار كردن خردهرفتارها و جزييات يك طبقه است؛ چيزي كه داستان را از حد يك گزارش كوتاه و سرسري محفلي فراتر ببرد و شعاعي از دقت و نكتهسنجي نويسنده را بنماياند. روايت عزيزي از يك محفل روشنفكرانه ايراني از سايه متظاهرانه بودن بيرون ميآيد و به نوعي صميمي و واقعگرا ميشود، هرچند شايد به نظر برسد كه به حيطه شخصينويسي نزديك شده است. تكيهكلامها و گفتوگوها هم از ظرافت بيبهره نيستند هرچند لحن راوي را، مرد ميانسال تنها و خوشگذراني كه رسم زمانه را دريافته و از احساساتگرايي جوانانه دور شده، تاكنون در آثار بسياري از نويسندگان ايراني تجربه كردهايم كه بهترين نمونهاش شخصيت جلال آريان اسماعيل فصيح است به ويژه در رمان ثريا در اغما كه بخش زيادي از آن شرح معاشرتهاي دوستانه در محافل روشنفكرانه است. مجموعه داستان من ريموند كارور هستم اثري قابل توجه براي خوانندگاني است كه داستاننويسي فارسي را دنبال ميكنند و نسبت به تجربهها و جستوجوهاي تازه حساسند. اين مجموعه از طرف
نشر افق منتشر شده است.