کتاب :: درباره كتاب «گوهر گمشده، درنگي در ديدگاههاي عرفاني مولوي درباره انسان و عشق»
درباره كتاب «گوهر گمشده، درنگي در ديدگاههاي عرفاني مولوي درباره انسان و عشق»
9 آبان 1389
چاپ نخست كتاب «گوهر گمشده، درنگي در ديدگاههاي عرفاني مولوي درباره انسان و عشق» نوشته دكتر ابراهيم كلانتري از سوي دفتر نشر معارف منتشر و روانه بازار كتاب شد.
اين اثر كه دفتر نهم از مجموعه آثار موسوم به سير و سلوك پاكانبه حساب ميآيد، با تكيه بر منابع اصيل قرآني و حياتي، به معرفي و عرضه بهتر و بيشتر بعد معنوي، اخلاقي، عرفاني اسلام ناب محمدي(ص) برخاسته است.
ژاگر گمشده اصلي انسان عصر فضا در اموري از اين دست خلاصه ميشد، اينك نبايد شاهد پوچگرايي و سرگشتگي آدميان در جوامع پيشرفتهاي باشيم كه همت اصلي خود را مصروف فراهم كردن رفاه مادي و رشد تكنولوژي ساختهاند. دريغ و درد كه واقعيت موجود خلاف اين را نشان ميدهد؛ زيرا در جوامع پيشرفته، همپاي تامين زندگي مادي و پيشرفت فنآوري، غربت معنوي انسان وسعت و عمقي دوچندان يافته است.
شايد پاسخ به اين سوال اساسي چندان نيازمند درنگ نباشد، از آن جهت كه انديشمندان عصر حاضر بر اين نكته اتفاقنظر دارند كه اصليترين گمشده انسان «خود انسان» است؛ يعني اكسير آدميت و كيمياي انسانيت.
«استانسيلاولم» نويسنده معاصر لهستاني بر اين حقيقت سهمگين اينگونه صحه ميگذارد: «سقوط ارزشهاي اخلاقي، فرهنگي و زيباشناسي، پيامد ويرانگرانه تكنولوژي در اين عصر است. ... انسان عصر فضا همانقدر از شناخت هستي خود طفره ميرود كه انسان غربي در قرون وسطي يا شايد انسان بدوي در آغاز زندگي از اين شناخت ناتوان بود».
گمشدن گوهر گران انساني در هزارتوي زندگي طبيعي، در حقيقت همان مصيبت دردناكي است كه نه تنها انسان اين عصر كه آدميان در همه عصرها و نسلها بهگونهاي با آن دست به گريبان بوده و هستند. قرنها پيش، عارف به حق پيوستهاي هم چون مولوي، آرزوي خود را يافتن همين گمشده ميداند و اين آرزوي بلند و دست نيافتني خود را اينگونه به نظم ميآورد: دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتم كه يافت مينشود جستهايم ما گفت آنكه يافت مينشود آنم آرزوست
سرحلقه عرفان راستين، امام علي(ع)، قرنها پيش بر مصيبت گمشدن انسان، انگشت تحير گذاشته و آدميان را بر آن آگاه كرده است: «در شگفتم از كسي كه گمشدهاش را ميجويد، در حالي كه خودش را گم كرده و در جستوجوي آن نيست».
انسانشناسي در مكتب عرفاني مولوي انسانشناسي عارف و سالك الهي، مولانا جلالالدين محمدبن محمدبن الحسينالبلخي در مثنوي معنوي الهام گرفته از انسانشناسي قرآن كريم است كه در قالب اشعاري دلانگيز و ژرف، تجلي يافته و توجه هزاران پژوهشگر را در شرق و غرب جهان به خود معطوف داشته است. «استشهاد و تفسير و استدلال به 2200 آيه قرآن كه كلمه يا جملهاي از آن، يا همه آيه، با صراحت در بيت مثنوي آمده است و دو ثلث آيات قرآني كه قابل استخراج از ابيات مثنوي است» دليل محكمي بر اين ادعاست. به حق بايد اعتراف كرد كه مولوي با بهرهگيري از آيات بلند قرآن و روايات معصومان(عليهمالسلام) و با نبوغ علمي و عرفاني خود در موضوع انسانشناسي، داد سخن داده و آنگونه كه در خور شان والاي او بوده، پرده از حقيقت مرموزترين موجود هستي برداشته و آديمان فراموش شده و گرفتار آمده در دام هوسهاي شيطاني را به گوهر راستينشان رهنمون شده است.
مثنوي معنوي كه قرنها پيش از نفس رباني و همت بلند آن سالك خداجوي و عارف دلسوخته تولد يافته، اگرچه در مقطع كوتاه و معيني از تاريخ بلند بشريت شكل گرفته، ليكن هرگز غبار ايام بر رخسار زيباي آن ننشسته و تازگي و طراوت آن را به كهنگي و پژمردگي نكشانده است. مروري بر مباحث كتاب مولوي پيش از هرچيز روزنهاي به سوي جهان بر ديدگان آدمي ميگشايد كه در اين چشمانداز تصويري بس خردمندانه، موزون از هستي در اختيار انسان قرار ميگيرد. در اين نگاه، جهان با همه عظمت، تكثر و تنوعش نظامي يگانه و پوياست كه به منظور به بار نشاندن اهدافي معين، مسير خود را از نقطهاي (مبدا) آغاز ميكند و در نقطهاي ديگر (معاد) به پايان ميرساند.
مولوي نقش انسان در هستي را، به زيبايي به نمايش ميگذارد. در نگاه عارف بلخ، انسان اگرچه از جنبه جسماني، خود بخشي از جهان مادي به شمار ميآيد، گوهر گران انسانيت او و روح بلند خدا داديش، او را در جايگاهي به مراتب برتر از جهان طبيعت نشانده است.
همنشيني جسم و جان در اين موجود برتر، نكته بسيار ظريف و دقيقي است كه مولوي با لطافت به تبيين آن پرداخته و خاستگاه، مرزها، ميلها، كششها و قوت و غذا و فربهي هركدام را به نيكي بيان داشته است.
دردناكترين صحنهاي كه انسان در زندگي خود با آن روبهرو ميشود، آنجاست كه جسم و جان به جدال و ستيزه برميخيزند. سقوط انسان از جايگاه بلند خود و گرفتار آمدنش در دام هوسهاي شيطاني و در پي آن فراموش شدن «خود راستين آدمي» در همين صحنه رخ ميدهد. مولوي اين نزاع را با ظرافت به تصوير ميكشد و با تمثيل نزاع مجنون و ناقه، تصويري به يادماني ميآفريند و آدمي را بر مصيبت بزرگي كه با آن دست به گريبان است، واقف ميسازد.
بازگشت به خويشتن راستين و درآمدن به جاده كمال، و سلوك در اين راه پرخطر از جمله اموري است كه همواره آدميان به آن توصيه شدهاند. در اين عرصه، مولوي تنها به پند و اندرز بسنده نكرده بلكه با زباني گويا و دقيق، فراز و نشيبها و نشانهها و رمزها را يكي پس از ديگري نشان داده و همچون راهبري راهآشنا دست سالك حقجو را گرفته و او را به قلههاي كمال رهنمون ميشود.
و اما عشق رباني كه ثمره تلاش و نهايت سير سالك خدا جوست، در مسلك عرفاني مولوي جايگاهي ممتاز و منحصر به خود دارد. او كه سالهاي طولاني از عمر شريف خود را در ديار عشق و عاشقي سپري كرده و كام تشنه خود را با شراب آسماني آن سيراب، هرگاه به شرح و توصيف آن موهبت الهي ميپردازد با بيان سحرآميز خود، سالك حقجو را يكسره ميربايد و او را به امواج خروشان درياي عشق ميسپارد. حضرت مولوي هم در بيان حقيقت عشق و هم در ذكر شرايط و آثار ارزشمند آن به گونهاي بسيار نغز و دلربا سخن رانده و راه را بر سالك طريق كمال به نيكي هموار ساخته است.
هرگاه آدمي با سوز و گداز عشق رباني به درمان دردهاي بيشمار اخلاقي و روحي خود همت گمارد و از بند تعلقهاي مادي و هوسهاي نفساني و خودپرستيهاي شيطاني رهايي يابد، به مقام بلند «انسان كامل» ارتقا مييابد. در چشم خدابين مولوي، انسان كامل، ولي حق و آينه تجلي خداوند مهربان در زمين است و جهان در هيچ عصري از حضور و هدايت انسان كامل بينصيب نميگردد، بر سالك طريق حق فرض است كه در راه شناخت انسان كامل در هر دوره و عصري تلاش كند و خود را از فيض وجود و نفس رباني او بهرهمند سازد.
در اين متن، كه نام «گوهر گمشده» را بر پيشاني دارد، تلاش شده است، ديدگاههاي بلند حضرت مولوي درباره انسان و جايگاه رفيع او در هستي، كه از خطوط كلي آن ياد شد، به گونهاي منطقي و منسجم بررسي و تحليل شود. بناي اين نوشتار از ابتدا تا انتها بر اختصار و ايجاز، سامان يافته، از اينرو تامل جدي بهويژه در اشعار مولوي را از خواننده ميطلبد.
ناگفته نماند كه نگاه نگارنده در اين متن، تنها بر مثنوي متمركز بوده است.
چاپ نخست كتاب «گوهر گمشده، درنگي در ديدگاههاي عرفاني مولوي درباره انسان و عشق» در شمارگان 3000 نسخه، 159 صفحه و بهاي 9000 ريال راهي بازار نشر شد.