کتاب :: درباره كتاب «پدر خواندهاي براي تاريخ» نوشته فرشيد ابراهيمي
درباره كتاب «پدر خواندهاي براي تاريخ» نوشته فرشيد ابراهيمي
آلايشهاي يكسونگرانه و كينههاي هرودوت به هخامنشيان
26 مهر 1389
هرودوت، تاريخنگار نامدار يوناني، پيرامون سالهاي 480 تا 490 پيش از ميلاد، در شهر «هاليكارناسوس» در جنوب غربي آناتولي بهدنيا آمد و ميان سالهاي 425 تا 430 چشم از جهان فرو بست. نژاد او به «دوريسيها»، يكي از آخرين تيرههايي كه بر سرزمين اصلي يونان دست يافتند، ميرسيد. او بعدها براي نگارش تاريخش دست به سفرهاي طولاني زد.
به نظر ميرسد او نخستين جهانگرد غربي است كه خاورميانه امروزي را از نزديك ديد. تحقيقات هرودوت شامل تاريخ سرزمينهايي بود كه بدانها سفر ميكرد، اما هدف اصلياش روايت جنگهايي بود كه از زمان تشكيل امپراتوري ايران تا زمان خشايارشا بين ايران و يونان واقع شده بود.
كتاب هرودوت، كه به «تواريخ» مشهور است، منبعي مهم براي شناخت رويدادهاي روزگار باستان و به ويژه تاريخ مادها و هخامنشيان بهشمار ميرود. اين اثر شامل 9 كتاب است كه هر كدام از آن كتابها به نام يكي از ارباب انواع يونان كهن ناميده شده است، اما همواره در درستي و حقيقتجويي تاريخنگاري هرودوت گمانههايي وجود دارد و بسياري از نويسندگان پيشين و پژوهندگان امروز، او را متهم به افسانهپردازي، زيادهگويي و جانبداري در نگارش تاريخ ميكنند و مينويسند كه آگاهيهاي او درباره بابل و آشور، رنگ افسانهاي دارد.
به هر روي، هرودوت كتاب تاريخ خود را در عهد حكمراني «پريكلس»، سياستمدار و سخنران بزرگ يوناني (مرگ در 429 پ.م) در آتن به نگارش درآورد. او ساليان پايان زندگي را در يكي از مستعمرههاي تازه سازمان يافته پريكلس در جنوب ايتاليا سپري كرد و تا آخرين روزهاي حيات، سرگرم ويرايش و بازنويسي كتاب خود بود. «تاريخ هرودوت» را سرآغاز تاريخنويسي در جهان غرب ميدانند.
فرشيد ابراهيمي در كتاب تازه خود «پدر خواندهاي براي تاريخ» به نقد و بررسي آن بخش از تاريخ هرودوت ميپردازد كه درباره ايرانيان است. او پژوهش خود را فراخواني براي بازنگري تاريخ هخامنشيان «از آلايشهاي يكسونگرانه و پيرايش آن از بغضها و كينههايي» ميداند كه از كتاب هرودوت سرچشمه ميگيرد. اين اشاره و فراخوان از آن روست كه بسياري از محققان، روايت هرودوت درباره ايرانيان را آلوده به غرضورزي و ناراستي ميدانند.
«پدر خواندهاي براي تاريخ» داراي يك پيشگفتار و هشت بخش است. نويسنده در پيشگفتار كتاب، از اوهام و افسانههايي ياد ميكند كه تاريخ هخامنشيان را فرا گرفته است. لزوم پيرايش آن خيالپردازيها از تاريخ باستاني ايران، نگرش شيفتهوار اروپاييان به هرودوت و ديدگاه برخي از پژوهندگان ايراني كه همانند غربيها يكسره ستايشگر هرودوت هستند، از ديگر موضوعاتي است كه با خواننده در ميان گذاشته ميشود.
بخش نخست كتاب، «تاريخنويسي در يونان باستان» نام دارد. ابراهيمي به كندوكاو درباره شيوه رويدادنگاري يونانيان ميپردازد و از «انگيزههاي رواني و آرمان برتريجويي» سخن ميگويد كه انديشه يوناني را فراگرفته بود. او به پارهاي از مقالاتي توجه ميكند كه در «مجموعه تاريخ هخامنشي دانشگاه كرونيگن» منتشر شده است و نتيجه كوشش چندين ساله هخامنشيشناسان دنياست.
آنها، در مجموع، تكيه بيش از حد به روايت يونانيان براي شناخت امپراتوري هخامنشي را نادرست ميدانند و از داستانهاي ساختگي و عدم دسترسي يونانيان به منابع ايراني، ياد ميكنند. پيداست كه اين مساله سبب نادرست فهميده شدن تاريخ هخامنشيان شده است.
«هرودوت كيست؟» عنوان بخش دوم است. در اين بخش، آگاهيهاي تاريخي درباره سرگذشت هرودوت و ارتباط او با پارهاي رويدادهاي سياسي روزگارش بهدست داده ميشود. شيوه گردآوري منابع توسط هرودوت، از ديگر موضوعاتي است كه در اين بخش ديده ميشود. ابراهيمي اشاره ميكند كه براي نخستينبار «سيسرون»، سياستمدار و سخنور نامي روم، بود كه هرودوت را «پدر تاريخ» لقب داد.
اين عنوان كه از آن پس تا به امروز بارها و بارها تكرار شده است، او را تا مرز مورخي بزرگ بركشيد. نكته درخور توجهي كه نويسنده بدان اشاره ميكند، اين است كه «هاليكارناسوس»، شهر زادگاه هرودوت، بخشي از قلمرو امپراتوري هخامنشي بود، بنابراين هرودوت را بايد «شهروندي ايراني» دانست.
در بخش سوم به «نگرش نويسندگان همتبار هرودوت به او» پرداخته شده و از داوري و قضاوت كساني چون توسيديد، پلوتارك، استرابون، ديودوروس، كتزياس و ارسطو ياد شده است كه در پايبندي هرودوت به حقيقتگويي، ترديد كردهاند. توسيديد در بي ارزش بودن تاريخ هرودوت سخن گفته و پلوتارك كتابي درباره «بدنهادي هرودوت» نوشته است.
به همين سان ديگر مورخان نامدار باستان، به نقد هرودوت و كتاب او پرداختهاند. ديودوروس آنچه را كه هرودوت درباره تاريخ مصر گفته است، «اختراعات و افسانههاي» او ميداند و مينويسد ترجيح ميدهد كه درباره آنها سكوت كند. ابراهيمي نشان ميدهد كه در زمانهاي پيشين، كتاب هرودوت در نزد تاريخنويسان، بي اعتبار و در پارهاي بخشها، بيارزش بوده است. بنابراين خردهگيري از كتاب او بازتاب نگاه امروزي ما به تاريخ باستان نيست و سابقهاي طولاني دارد. در بخشي ديگر، نويسنده مناسب ديده است كه پارهاي از مندرجات تاريخ هرودوت را نقل كند تا خواننده دريابد كه اين رويدادنگار يوناني تا كجا گرايش به افسانهپردازي و داستانگويي دارد. اين بخش كه «شگفتيها و ويژگيهاي تاريخ هرودوت» نام گرفته، نقد مستندي درباره روش تاريخنگاري هرودوت است.
ابراهيمي، گرايش هرودوت به گفتارهاي ناراست و بركشيدن يونان در برابر هخامنشيان را بدان سبب ميداند كه او ميخواست «سخنگوي وجدان دردمند آتن» باشد. شگفت است كه خود هرودوت هم، گاه به نوشتههاي كتابش اعتماد نميكند و مينويسد «من بايد آنچه را كه روايت شده است، بازگويم. اما خود به باور داشتن آن وادار نميشوم و شما اين سخن را درباره تمامي اين تاريخ روا بدانيد!»
بخش پنجم كه آگاهيهاي افزونتري درباره تلقي هرودوت از ايران روزگارش دارد، «نگاه هرودوت به ايرانيان» عنوان گرفته است. نويسنده به ويژه بر جنبههاي داستاني و خيالبافانه هرودوت درباره زاده شدن كوروش تاكيد ميكند و مخصوصا از اين جهت كه نوشته هرودوت سرمشق ديگران براي تكرار همان پندارها شده است، نيازمند نقد ميداند.
اين هم كه گفتهاند هرودوت به ايران آمده بود و به منابع ايراني دسترسي داشت، از ديد نويسنده كتاب، مستند به هيچ سندي نيست و تنها يك ادعاست. اين نكته هم كه هرودوت از اشو زرتشت ياد نميكند در حالي كه ديگر نويسندگان يوناني و به ويژه افلاطون بارها از او نام بردهاند، دليل بر آن است كه هرودوت گاه به عمد، بخشهايي از تاريخ ايران را حذف كرده است.
بخش ششم «پاسخ باستانشناسي به هرودوت» است. اين بخش، توضيح مفصلي درباره گزارش غلط هرودوت از مردن گاو مقدس مصريان «آپيس» است. هرودوت مدعي است كه كمبوجيه دستور داد اين گاو را بكشند در حالي كه اسناد بدست آمده نشان ميدهد كه گاو آپيس پيش از سفر كمبوجيه به مصر مرده بود.
كمبوجيه هم بر خلاف ادعاي هرودوت، نه تنها مقدسات و باورهاي مصريان را ناديده نگرفت، بلكه كوشيد چيزي بر خلاف معتقدات ديني آنها انجام ندهد. اين بخش از كتاب، همراه با اشارههاي بسيار به اسناد است و روشنگر نكتههاي قابل تاملي درباره چيرگي هخامنشيان بر مصر و سياست مسالمتجويانه آنهاست.
جنگهاي «ماراتون» و «سالاميس» كه به ترتيب در زمان داريوش اول و خشايارشاي هخامنشي با يونانيان درگرفت، همواره بحثهاي بسياري را برانگيخته است. هرودوت در تاريخش ميكوشد كه يونانيان را فاتح آن دو نبرد نشان دهد و از داريوش يك شكست خورده و از خشايارشا فرماندهي تحقير شده بسازد.
اما پرسش اين است كه اين سخنها تا چه حد برگرفته از واقعيتهاي تاريخي است؟ و چه مقدار ساخته خيالپردازيهاي هرودوت؟ ابراهيمي در بخشي ديگر از كتاب «پدر خواندهاي براي تاريخ»، به «افسانه جنگهاي مادي (ماراتون و سالاميس) در تاريخنگاري غربي» ميپردازد و ميگويد كه اين دو جنگ، تنها نبردهايي مربوط به روزگاران سپري شده باستاني نيستند و «تا به امروز نيز بر پيوندهاي ديپلماتيك و سياسي جهان ريشه دوانده است». او سير تاريخنگاري غربي درباره دو نبرد ياد شده را ميكاود و به داستانپردازي يونانيان، به ويژه هرودوت و «آيسخولوس» (در نمايشنامه معروف «ايرانيان») توجه ميدهد.
بخش هفتم و پاياني كتاب «نسخه امروزين تواريخ، پرداخته نويسندگان بيزانسي» عنوان دارد. نويسندگان بيزانسي دلبستگي فراوان به تاريخسازي و كتابپردازي داشتند و از اين راه كتابهاي تمدن هلني را دست كاري ميكردند. كتاب هرودوت نيز از اين آسيب به دور نماند و بنا به شواهدي كه نويسنده در اين بخش برميشمارد، دچار تحريف و دگرگوني شد. كمبودها و كاستيهايي كه در كتاب هرودوت ديده ميشود، به همان دست كاريهاي بازميگردد كه نويسندگان بيزانسي انجام دادهاند. صفحات انتهايي كتاب نيز شامل فهرستي از منابع كتاب است.
چاپ نخست كتاب «پدر خواندهاي براي تاريخ» نوشته فرشيد ابراهيمي، با عنوان فرعي «فراخواني بر بازنويسي تاريخ هخامنشيان»، با شمارگان 2 هزار نسخه، در 156 صفحه و با بهاي 2700 تومان، بهدستياري انتشارات ابريشميفر چاپ و پخش شده است.