کتاب :: درباره رمان « چهل سالگي» اثر ناهید طباطبایی
درباره رمان « چهل سالگي» اثر ناهید طباطبایی
15مهر 1389
ميلان كوندرا در يكي از مقالات خود با اشاره به نظريات هنري فيلدينگ در باب رمان، توضيح ميدهد كه چگونه با فاصله گرفتن از ساختارهاي كلاسيك، رماننويس با خلق اثر خود جنبههاي شگفتانگيزي از «طبيعت انسان» را به نمايش ميگذارد. جنبههايي از طبيعت انسان كه غالبا پوشيده و پنهان باقي ميماند. به اين ترتيب است كه رمان در مفهوم مدرن آن عاري از جنبههاي سرگرمكننده و پندآموز ميشود و به «كنكاشي سريع و واقعبينانه در جوهر حقيقي» انسان و پديدهها بدل ميشود. رمان «چهل سالگي» هم با چنين نگرشي، ضمن داشتن داستاني جذاب كه محتواي آن عشق است، ميكوشد تا به پرداختي تحليلگونه از شخصيتها و به خصوص شخصيت بحرانزده آلاله دست يابد. در «چهل سالگي» با شخصيت زني روبهرو هستيم كه در حال گذر از مرز جواني به ميانسالي است.
اين زن به لحاظ دروني، سرگشته و آشفته و به لحاظ شخصيتي متزلزل و مردد است. داستان با خواب آشفته و نمادين اين زن آغاز ميشود. آغازي كه به زعم من، به خوبي خواننده را در فضاي داستان قرار ميدهد و با حال و هواي آلاله درگير مينمايد.
در همان آغاز درمييابيم كه آلاله گمگشتهاي دارد. گمگشته او چيست؟ آلاله خودش را فراموش كرده است؟ يا بخشي از وجودش را در مرحلهاي از زندگي گم كرده است و با اين خواب، قرار است بيدار شود؟
روياي ابتداي داستان، به ما ميگويد كه آلاله، در حقيقت دوست داشتن و عشق به خود را فراموش كرده است و از اين روست كه عشق در زندگي او به عنصري غايب و حسرتآلود بدل شده و باز از همين روست كه تحول اساسي اين زن، محور اصلي رمان است.
اين خواب نمادين، عصارهاي از مضمون و درونمايه كل اثر را نيز دربردارد؛ شروعي كه در اوج است.
اما گرهافكني حقيقي از لحظه ورود «هرمز» به روايت صورت ميگيرد كه آلاله را در موقعيتي ويژه قرار ميدهد. شايد به نظر برسد كه اين ورود و بازگشت هرمز است كه آلاله را با ترديدهايش روبهرو ميكند.
اما در واقع، وجود همان ترديدهاست كه مجوز بازگشت هرمز به زندگي آلاله است. به اين ترتيب آلاله در موقعيتي قرار ميگيرد كه موجب بازنماياندن همه ترديدها و بحرانهاي درونياش ميشود.
به نظر ميرسد كه همه چيز در رمان «چهل سالگي» سر جاي خود قرار دارد، جز انفعال شديد آلاله و تلاش بياندازه آدمهايي كه دور و بر او هستند و بيآنكه بدانند در حال كمك به او. از اين رو، تنهايي و فقدان عشق در آلاله چندان باورپذير و منطبق بر منطق روابط ميان شخصيتها نيست يا اگر هم باشد، مصداق عيني و بيروني ندارد و فقط در ذهن آلاله اتفاق ميافتد. از اين منظر، ايراداتي به شخصيتپردازي در رمان «چهل سالگي» وارد است و اين ضعف گاه تا به آنجا پيش ميرود كه بافاصلهگرفتن از متر و معيارهاي واقعي، به نوع رابطه بين شخصيتها، رنگ و بويي سانتيمانتال ميبخشد.
يك نكته هم خوب است درباره اين رمان گفته شود و آن تلفيق صدا، موسيقي و تصوير در اثر است كه همخواني شديدي با داستان و حال و هواي شخصيتها دارد؛ چيزي كه در يك اثر ادبي، ميتواند نشانه توانايي بالاي نويسنده در بهرهگيري بهجا از توصيف باشد ضمن آنكه ميتواند امتيازي باشد به نفع اقتباس ادبي - سينمايي.
و كوتاه سخن اينكه:
رمان «چهل سالگي» يك امتياز بسيار مهم دارد؛ چيزي كه شايد بتواند همه ضعفهاي كوچك آن را همپوشاني كند و آن اينكه در توصيف ترديدها، آشفتگيها و درگيريهاي دروني يك زن امروزي و در «كنكاش در جوهر حقيقي» ذهنيات و اعمال اين زن بسيار موفق عمل كرده است.