کتاب :: نگاهی كوتاه به كتاب «آقاي پالومار» نوشته ايتا لو كالوينو
نگاهی كوتاه به كتاب «آقاي پالومار» نوشته ايتا لو كالوينو
1مهر 1389
مردي كه زياد فكر ميكرد
كتاب «آقاي پالومار» نوشته ايتا لو كالوينو ترجمه آرزو اقتداري هشتمين كتاب از اين نويسنده ايتاليايي است كه توسط نشر كتاب خورشيد به چاپ رسيده و جزو داستانهاي ايتاليايي قرن 20 ميلادي قرار ميگيرد. اسم آقاي پالومار منسوب به رصدخانه مشهوري است در كاليفرنيا به نام «مونت پالومار». آقاي پالومار گرايش به آسمان، دنياي خارج و اشكال چندگانه جهان دارد و جزئيات زندگي روزمره را با بعدي جهاني ميبيند.او شخصيتي است كه در جهان پر از درد و رنج و فرياد در جستوجوي هماهنگي است و بسيار كمحرف است و از سوي ديگر تمايل دارد جهان را از جنبههاي غير گفتاريش مورد مطالعه دقيق قرار دهد. او داراي ذهن و احساس پوياست. در اين كتاب خواننده با افكار آقاي پالومار ارتباط مستقيم دارد و ميتواند خواننده را با افكارش همراه كند. طرح جلد هم توانسته آقاي پالومار غرق در افكار را به خوبي نمايش دهد. او با اين همه بلند نظري و تفكرات عميق دارد اما با اين حال در بيشتر موارد ترجيح ميدهد سكوت كند.
سكوت آقاي پالومار كه در آغاز كتاب با جاري شدن انبوه جملات صورت ميگيرد در پايان به صورت جملاتي مشوش و مضطرب نمايان ميشود. هنگام خواندن كتاب به نظر ميآيد داستان آقاي پالومار را بتوان در دو جمله خلاصه كرد: « مردي گام به گام براي نيل به آگاهي به راه ميافتد اما هنوز به آن نرسيده. » كتاب داراي سه فصل كلي است: فصل اول آن به توصيف موشكافانه عناصر طبيعت ميپردازد.
آقاي پالومار در كنار ساحل ايستاده و در حال تماشاي امواج دريا و تصويرسازي امواج است. تصوير سازي آقاي پالومار در مورد امواج دريا، آنقدر عميق است كه باعث ميشود خواننده هم با افكار او همراه شود و آنچه را ساخته در ذهن خود مرور كند.
همچنين در برخورد اشعههاي خورشيد بر روي امواج دريا در تفكر آقاي پالومار اينچنين ميگذرد: همه آنهايي كه چشم دارند پرتو خورشيد را ميبينند كه به دنبالش ميآيد. توهم ذهن و احساسات هميشه ما را اسير خود ميكند. انعكاس نور بر سطح دريا زماني شكل ميگيرد كه خورشيد پايين ميآيد. نور خورشيد مانند لكهاي، تلالوهايي مواج را به وجود آورده است.
آقاي پالومار در حالي كه روي صندلي دراز كشيده كار ميكند به عبارتي مشغول كار فرضي مخصوص به خودش است. به تحليل و توصيف صداي پرندگاني است كه ميشنود حتي سكوت هم نزد آقاي پالومار معني تازهاي دارد.
تفكراتي كه با ديدن ماه در ذهنش شكل ميگيرد به نوبه خود بسيار جالب است و خواننده را مشتاق به خواندن ميكند او به ستايش صور فلكي ميپردازد و نقش را روي چيزهاي ساده اطراف متمركز ميكند. ماه متغيرترين سياره منظومه شمسي است و در عين حال قاعدهمندترين سياره، هيچگاه در قرار ملاقاتها غايب نميشود و هميشه ميتواني منتظرش باشي. اگر در جايي رهايش كني هميشه در جاي ديگر ميتواني پيدايش كني و با تعقيب قدم بهقدم ماه نميفهمي با چه ظرافت خاصي از تو ميگريزد. فصل دوم كتاب به انسانشناسي، عناصر فرهنگي، زبان، معناشناسي و نمادها اشاره دارد و به صورت توصيفي است.
آقاي پالومار سعي دارد جهان را از چشم پرندگان نگاه كند. به نظر او چشمانداز از سطح بالا به خودي خود بسيار غني و گوناگون است و به تنهايي ميتواند ذهن انسان را از دانستنيها و معاني سيراب كند. تنها راه شناخت سطح چيزهاست كه ميتوان به شناخت درون آنها رسيد. البته سطح چيزها تمام نشدني است.
آقاي پالومار براي ديدن مارمولك زاويه ديد متفاوتي دارد كه شايد كمتر كسي بتواند به توصيف آنچه او ميگويد برسد. پنج انگشت مارمولك را مانند گلبرگهاي گل يك نقاشي بچگانه ميداند و كبوتران را كودنهاي فضله ريز شهري مينامد.
او خود را به تماشا محدود ميكند. در ريزترين جزئيات در پي چيزي است كه قابل ديدن باشد تا از آنچه ميبينيد به سرعت الهام بگيرد. آقاي پالومار در خريد پنير هم به دنبال يافتن معنا و نمادهاي مختلف ميگردد او مغازه لبنيات فروشي را مانند يك فرهنگ لغت ميداند. زماني كه ميخواهد گوشت بخرد در سراسر وجودش عرفان سرشار از احترامي را نسبت به هر آنچه كه مربوط به گوشت ميشود حس ميكند. تركيبي از شادي پنهان و ترس است. مخلوطي از خواسته واحترام، پيوند ميان نگراني خود خواهانه با عطوفتي جهاني است واين همان حالت روحي است كه ديگران در دعا و نيايش بيان ميكنند.
حركات نامتعادل زرافه در دويدن مانند ذهن آقاي پالومار است كه از طريق حركات ناهماهنگ به جلو رانده ميشود حركاتي كه هيچ كدام ربطي به هم ندارد.
فصل سوم كتاب حالت تحقيقي و فلسفي دارد و به بررسي جهان، زمان، ابديت و ارتباط بين انسان و جهان ميپردازد. از توصيف و تشريح به تفكر دست پيدا ميكند. آقاي پالومار براي اينكه بتواند تعامل با ديگران برقرار كند ابتدا تصميم ميگيرد با ديگران رابطه خوبي داشته باشد، اما ميبينيد كار سختي است و به راحتي نميتواند از پس آن بر بيايد. پس تصميم ميگيرد در شروع ارتباطش آن را با جهان آغاز كند اما در مييابد اين هم راهحل مناسبي نميتواند باشد و در اينجاست كه پي ميبرد در اول كار بايد با خود كنار بيايد و خود را بشناسد تا بتواند با جهان و انسانها رابطه در خوري داشته باشد. او حتي در پايان به اين فكر ميافتد طوري رفتار كند كه گويي مرده است تا ببيند جهان بياو چگونه پيش ميرود.
ترجمه كتاب داراي نثر سادهاي است و كاملا گوياي اين امر است كه مترجم به كتاب، معنا و محتواي آن اشراف كامل دارد و با جملات روان و مناسب آن را به خواننده منتقل كرده است.