کتاب :: يادداشتي بر «يك روز قشنگ باراني» پنج اثر داستاني از امانوئل اشميت فرانسوي
يادداشتي بر «يك روز قشنگ باراني» پنج اثر داستاني از امانوئل اشميت فرانسوي
24شهريور 1389
«يك روز قشنگ باراني» پنج اثر داستاني از امانوئل اشميت فرانسوي را در خود جاي داده؛داستانهايي با طرحهاي بسيار ناب و خارقالعاده كه خواننده در پايان هر كدام، به شيوهاي خاص غافلگير و ذوقزده ميشود. تم اصلي همه داستانها،اميدواري و خوشبيني است و همين موضوعات ساده ولي دلپذير ميتوانند اينروزها و در جهاني كه با سرعت هرچه بيشتر بهسوي تباهي و ناامني و نااميدي پيش ميرود،مايه دلگرمي و آرامش خواننده باشد اما بهترين قصه كتاب، بهنظرم «ادت معمولي» است كه هر خوانندهاي را به وجد ميآورد و حس همذاتپنداري و زندهبودن را در او بيدار ميكند. اين داستان زن خانهدار و سادهدلي است كه در شهري كوچك و با امكانات كم،مشكلات خودش را دارد ولي هرگز در برابر رنجهايش خم به ابرو نميآورد و اتفاقا برعكس، نهتنها به تغيير اين وضعيت اميد دارد،كه ديگران را نيز تشويق به لذتبردن از زندگي و نبرد با مشكلات ميكند. در واقع شايد همانطور كه رسيدن آن نامه به «بالتازار بالزان» مشهور،معجزهاي در زندگي او پديد ميآورد تا موقعيت ممتاز گذشتهاش را به دست آورد،خوانش اين قصه از امانوئلاشميت،ميتواند معجزه كوچكي براي خواننده كتاب قلمداد شود كه حال او را از آنچه هست بهتر ميكند. با اين وجود،كتاب بهرغم ترجمه خوبشـباز هم توسط «شهلا حائري»،كه ديگر دارد به مترجم اختصاصي آثار «اريك امانوئلاشميت» تبديل ميشودـاز نثر چندان محكم و ارزشمندي برخوردار نيست و فقط به لطف برخورداري از سوژههاي نابش و پرداخت داستاني آنهاست كه نويسنده مطالعه آن را به جان ميخرد. البته اين بدان معنا نيست كه كتاب از نثر ضعيفي برخوردار است. داستانهاي اشميت حتي با بسياري از بهترين آثار نويسندگان داخلي رقابت ميكند و به عقب ميراندشان اما آنچه از ارزشمندي كتاب ميكاهد،روايت خطي و سرراست قصهها بدون بهكارگيري ظرافتهاي ضروري ادبي در متن است. در واقع داستانهاي اين كتاب،آنگونه روايت ميشوند كه انگار آنها را از زبان كسي ميشنويم؛ شايد يك قصه راديويي! و بههمين دليل،نويسنده بهجاي استفاده از تصويرسازيهاي كنايي و اشاره و استعاره در شرح داستانها،همهچيز را با لحن محاوره و بهصراحت بيان كرده يا دستكم استعارههاي خود را در قالب گفتوگوها آورده. آنچه ناگفته پيداست اينكه تمام حرف روشن«يك روز قشنگ باراني» در يك جمله خلاصه ميشود: «زندگي را سخت نگير!» اشميت در تلاشي ستودني و نتيجهبخش،موفق شده با روايت چند زندگي معمولي و ساده،اين شعار كلي را تا ابد در مخمان فرو كند و تحقق بخشد تا باور كنيم بايد از تنها فرصتي كه براي زندگيكردن در اختيار داريم، نهايت استفاده و لذت را ببريم.نويسنده نميخواهد زندگي و شيريني خوانش داستانهايش را به كام خواننده تلخ كند.
پس مرگ فاوار در اوج نااميدي را،كليد خوشبختي «كوميكو كروك»،دختر دانشجوي ژاپني بنا مينهد تا او در آينده دور و در حاليكه ثروتمندترين زن دنيا شده،هميشه با صرف بخشي از عايدياش براي مبارزه با گرسنگي در جهان،نام و ياد و خاطرهاي نيكو و تحسينآميز از فاوار بدبين بهجا بگذارد.
آخرين داستان كتاب، با نام«زيباترين كتاب دنيا»،درحقيقت خاطرهاي تاريخي از اسارت زنان شوروي بهدليل فعاليت عليه نظام حكومتي وقت است كه در قالب داستاني به قلم اشميت در اين مجموعه گنجانده شده و متاسفانه لطف و جذابيت داستانهاي ديگر را ندارد، با آنكه به نسبت خوب و دلگرمكننده از كار درآمده. «يك روز قشنگ باراني» گرچه شايد با استناد به نام يكي از قصههايش، زيباترين كتاب دنيا نباشد ولي قطعا داستانهاي گرد آمده در اين مجموعه ميتوانند به چند نمونه از لذتبخشترين و ماندگارترين داستانهايي كه در عمرمان خواندهايم بدل شوند. اين مجموعه را بخوانيد تا دليل اين همه تاييد و تاكيد را دريابيد.