کتاب :: نگاهي به مجموعه شعر«سبزها قرمز ها» سروده صادق رحماني
نگاهي به مجموعه شعر«سبزها قرمز ها» سروده صادق رحماني
23 شهريور 1389
شعرهاي روان و ساده
نگاهي به مجموعه شعر«سبزها قرمز ها» سروده صادق رحماني شعرهاي روان و ساده مجموعه سبزها قرمزها حاوي 100 رباعي نيمايي است كه در نوع خود قابل توجه اند،اين مجموعه كه ششمين كتاب از شعرهاي رحماني است به دلايل گوناگون با آثار قبلي او متفاوت است. آنچه مجموعه مورد بحث را از ديگر كارهاي اين شاعر متمايز ميكند در درجه اول نوع نگاه او به عناصر بومي و ارائه آنها به زباني مدرن است،رحماني با اين كار به نوعي، در هم آميزي دو احساس را تجربه كرده كه تا حدودي هم موفق از آب درآمده است. اغلب سرودههاي مجموعه سبزها و قرمزها ساده و روانند و شاعر در پي آن نبوده كه با استفاده از واژگان و تصاوير دور از ذهن،مخاطبش را دچار پريشان حالي كند،به تعبير بهتر ميتوان گفت كه شعرهاي اين مجموعه بدون هيچ ادعايي راه خود را براي رسيدن به اعماق ذهنيت مخاطب پيدا ميكنند و هر علاقهمند به حوزه شعر بنا به سطح سليقه و مطالعه ميتواند از خواندن آنها لذت ببرد. يكي از نكاتي كه در مواجهه اوليه با اين مجموعه حضور خود را اعلام ميكند دلبستگيهاي شاعر به عناصر بومي سرزمين خود است،نكتهاي كه ميتوان از آن به عنوان يك برگ برنده در رسوخ روح اشعار به ذهن خواننده از آنها ياد كرد.
نكته قابل اعتنا در اين مجموعه عدم داوريهاي مثبت و منفي در مواجهه با شخصيتها و وقايع گذشته است.رحماني وقتي قرار است از گذشته پراحساس بگويد همه بد و خوبها را در كنار هم قرار ميدهد:«خانه كهنه رستم خاني/روزگاري نو بود/روي اين طاقچهاش برنو بود.» رباعيهاي نيمايي صادق رحماني گرچه در بعضي موارد به لحاظ حفظ موضوع و استفاده از كلمات و درون مايه به ورطه تكرار افتادهاند و بهطور كل روح اصلي بسياري از شعرها شبيه به هم است اما راز وارگي آنها را نبايد ناديده گرفت،موضوعي كه ريشه در رباعيهاي كلاسيك دارد و به زيبايي به حوزه شعر نيمايي وارد شده است:«در خانه قديمي ما روي طاقچه/يك عطر بيحواس/يك عكس ناشناس» يا «غنچهاي از فردوس/در هياهوها گم/چه كسي ساخته است/گنبد مسجد اعظم در قم»
در اين دو نمونه شعر مخاطب صرفا با طرح سوال از سوي شاعر مواجه است. سوالهايي كه او در درجه اول از خودش ميپرسد و ممكن است كه جوابي هم برايشان نداشته باشد،يعني همان كاري كه خيام در شاهكارهاي خود از آن استفاده كرده است. شاعر در بيشتر كارهاي اين مجموعه در حال پرسشهاي ازلي و ابدي است،سوالهايي كه به طرق گوناگون ذهنيت بسياري ديگر از شاعران را در طول تاريخ به خود جلب كرده است:«پر پيچ و خم است/سنگلاخ است/كجاست؟/آن كوچه كه ميبرد مرا خانه دوست؟» يا «دنبال چه ميدود در اين آبادي/اين رود پريده رنگ/با اين عجله؟» يكي از نكات مثبت اين مجموعه، مسئله استفاده بهجا از عنصر تصوير است،نكتهاي كه باعث شده است بعضي شعرها در همان خوانش اوليه در ذهن مخاطب حك شوند. تصويرهاي زيبا و جانداري كه توسط شاعر ساخته و پرداخته شدهاند بعضي از سرودهها را به تابلوهايي براي ديدن مبدل كرده است و مخاطب به يك باره خود را در برابر يك نقاشي بزرگ ميبيند و عنصر كلمه را براي چند لحظه فراموش ميكند:«در دست فرشتهاي كه سر گردان است/فانوس قديم ماه/ سر گردان است.» يا «باد آمد و خاك آمد و آتش شد و/ آه/شد لك لك ابر ناگهان زاغ سياه.» و «گيسوي بلند نخل/بر شانه آب/مثل پر طاووس كه در آب افتاد»
به جرات ميتوان گفت كه اغلب فضاهاي موجود در اين مجموعه و ساخت و ساز مجدد دنياي پيرامون و عرضه آنها در قالب شعر مسائلي است كه منحصر به ذهنيت رحماني است. اما او در بعضي موارد به بازسازي ناموفق انديشه ديگران كه امروزه داراي جايگاهي مثال زدني هستند دست زده و نتوانسته كه چيزي فراتر از آن بگويد و به همين دليل يك شعر ضعيف را جايگزين يك شاهكار كرده است:«چون كهنه رباطي است /جهان گذران/وين خانه كاگلي از آن دگران» اين شعر را كه وامي از يك رباعي مشهور خيام است، گرچه ميتوان بهعنوان يك استقبال پذير فت، اما اين نكته را هم بايد ياد آور شويم كه اينگونه سرودهها خواننده سخت گير امروز ادبيات را قانع نميكند. رحماني در مجموعه«سبزها قرمزها»توقع خواننده را از خود بالا برده و او را واداشته است كه بسيار جدي به حوزه شعر وارد شود و بر همين اساس هر مخاطبي انتظار دارد كه در سراسر مجموعه با شعرهاي غافلگير كنندهاي مواجه شود كه نمونه شان را بسيار ديده است،شعرهاي درخشاني چون اين شعر:«از پلههاي خسته چندين و چند سالگي/در كوچه ميروم/اين من نيستم/كه در جامههاي پير خودم راه ميروم/لبخند من بر لب رفتار ديگري است/اندوه ديگران/در كنج خانه دل من رخنه كرده است/اي كاش ميشد كس ديگري به جاي من/چشم از ديدن فردا فرو ميبست.» يكي از نكاتي كه كهاي كاش رحماني در چاپهاي بعد انجام دهد حذف اظهار نظرهاي چاپ شده در آخر كتاب است،اظهار نظرهايي كه بيشتر به تعارفات دوستانه شبيهاند و خواندن آنها هيچ كمكي به فهم خواننده در مواجهه با سرودهها نميكند،اي كاش اين نوشتهها در جاهاي ديگري چاپ ميشد ند و نويسندگان آنها كه اغلب از اهالي ادبيات جدي كشور هستند خود را از دام تعارفات معمول رها ميكردند و شعر رحماني را آن گونه كه هست ميديدند تا چيزي هم براي آيندگان به يادگار بماند.