مروري هــر چند كوتاه بر تازهتريــن مجموعه داستان منتشر شده از «چيستا يثربي» نويسنده و نمايشنامهنويس كشور پيش ازهرچيز ذهن منتقد و مخاطب را با اين سوال روبهرو ميكند كه نگاه يثربي به داستان نويسي و بيان روايت داستاني اساسا مبتني بر خلق داستان به معني ذاتي آن است ويا اينكه از زاويه پيوند ميان نمايشنامه نويسي وكشف فضاهاي داستاني او به خلق موقعيتها و شخصيتهاي داستاني خود دست مييابد.
اسرار انجمن ارواح كتاب سر راستي است. كتابي است كه از همان ابتدا به روشني ميتوان تكليف خود را با آن روشن كرد. كافي است تنها كمي درباره نويسنده آن دانست. به عنوان مثال بدانيم كه او نمايشنامه نويس است و در سالهاي اخير عمده نگاه او در نمايشنامه نويسي از منظر روايي زنانه اتفاق افتاده است. اينكه بدانيم رنج و محروميت از نوع به زعم يثربي زنانه بيشترين دغدغه او در داستانهايش بوده است كه در اين مجموعه نيز از نگاه و قلم او خارج نمانده است و پارهاي از اين دست اطلاعات....همه اين دست اطلاعات را كه كنار هم بگذاريم از روبهرو شدن با داستانهاي او كمتر جا ميخوريم و انگشت حيرتمان نيز كمتر به دهانمان ميماند كه «خب حالا كه چي؟» و خيلي راحت ميفهميم كه اين داستانها را چگونه بايد ديد و خواند وهضم كرد.
داستانهاي اسرار انجمن ارواح پيش از آنكه بتوانيم به عنوان داستان از آنها نام ببريم، مجموعهاي از طرح وارههاي داستاني است. مجموعهاي از قطعات يك پازل كه در كنار هم قرار گرفتن آنها ميتوانست يك فضاي دراماتيك ايجاد كند اما هر كدام به تنهايي فاقد منطق روايي است. شايد بتوان با نگاهي خوش بينانه گفت كه اين داستانها را روان و صميم و خوشخوان و حتي با نگاه دقيق برخاسته از اجتماع گذشته از نگاه نويسنده است اما در نگاهي دقيق تر خواننده بهطور روشن تكليف خود را با متن روشن نميداند.
كمتر شخصيتي را ميتوان در داستاهاي يثربي ديد كه به درستي پرداخت شده باشد و در كنار خود ارتباط موثر و قابل اعتنايي را با حوادث و شخصيتهاي جانبي ايجاد كرده باشد. زماني كه نويسنده رو به ديالوگ نويسي ميآورد اين ديالوگها به جاي در خدمت داستان بودن تنها به سطح واگويههاي فردي شخصيت و در واقع نويسنده تنزل پيدا ميكند و زماني كه يثربي عطاي ديالوگ در داستان را به لقايش ميبخشد، تنها با موقعيتها مكاني و زماني روبهرو ميشويم كه او سعي دارد با خلق آنها داستان بگويد اما همه اينها را بايد جزو داستان نويسي آورد و داستان را نيز تنها همين ندانست. بد نيست اين نكته را بار ديگر مرور كنيم كه نويسنده براي ورورد به ساحت داستان ميتواند هر نوع شيوه و نگاهي را بر خود حاكم كند. با هر كلام و نگاهي به داستان وارد شود و در ساحت داستان هر آنگونه كه دوست دارد بيانديشد اما از اين همه بودنها هر خروجي ممكني را نميتوان داستان ناميد. داستان حتي در مدرن ترين ساحتهاي وجودي خود اعم از داستان مدرن و پست مدرن مبتني بر ساختاري تعريف شده است. يعني بيساختارترين شكل داستان نويسي نيز در پس خود منطقي دارد كه با شناخت آن ميتوان يك اثر را در موقعيت داستان به قضاوت گذاشت و ازاين رو با همه احترام و دركي كه ميتوان نسبت به خلق داستان از سوي نويسنده به خرج داد بايد گفت كه هر چه او بنويسد داستان نيست و اين اتفاق به نظر ميرسد كه در مجموعه اسرار انجمن ارواح به روشني محقق شده است.
نويسنده در اين مجموعه نتوانسته ذهنيت خود را از فضاي نمايشنامه نويسي و خلق موقعيتهاي صحنهاي كه درك آنها بجز فضا و زمان نياز به صحنه دارد دور كند و لذا در بسياري از داستانها تأثير كلام به اندازهاي كه خواننده داستان ازآنها انتظار دارد نيست و حتي احساس ميشود كه بايد تلفيقي از اين متون داستاني با حركت و صدا همراه ميشد تا نگاه نويسنده براي مخاطب به خود شكل جدي ميگرفت و آنگاه به قضاوت آن مينشستيم كه او و كلامش در صدد ارائه چيست. جان كلام اينكه يثربي بدون شك براي خلق داستانهاي اين مجموعه حسي دروني مانند ساير آثار مكتوبش را بر سر در داستان واره هايش نصب كرده است و با تابلويي مشخص داستانهايش را به خواننده معرفي كرده است اما اين همه هزينه مادي و معنوي براي قبولاندن اين متون به عنوان داستان به مخاطب تنها چيزي كه براي او به ارمغان خواهد آورد از كف رفتن نام و اعتبار او در ساير حوزههاي قلم زدن به غير از داستان نويسي است.