لذتي كه مخاطب از يك مجموعه شعر كسب ميكند. به دليل گزارههاي عاطفي شاعر است كه در يك ساخت به هم پيوسته عرضه ميشود. كميتي كه موجب تعالي تفكر ميشود. اين امر زماني محقق ميشود كه شاعر تفنني با شعر برخورد نكند. و آگاهانه خود را گرفتار قواعد دست و پا گير نكند. ابراز احساسي اگر در كار ديده شود بهگونهاي حامل پيام باشد. و نشانههاي آن پيام درك درست از كاربرد زبان شعر باشد كه در زبان فارسي معيار، مورد قبول منتقدان ادبيات فارسي قرار بگيرد. بازيهاي كلامي اگرچه گاهي دلپذير هستند. احساس ميشود كه بازيهاي زباني داراي چنين قدرتي نيستند. بازي با زبان و زبانبازي در عرصه ادبيات بهويژه شعر جايگاه مناسبي ندارد. شاعر در زبان شعر بايد شبكهاي از ارتباطهاي كلامي را در ساختار واحد با ابعاد زيباشناسانه برابر مخاطب قرار دهد. تا از نظر بيان و كاركرد زبان مورد ارزيابي قرار بگيرد. و از ديدگاه معناشناسي هم زمينه درك آن را براي خواننده شعر فراهم كند. با اين مقدمه وارد سه مجموعه شعر پژمان الماسينيا ميشوم.
1 - ديگر همبازيات نميشوم، 2 – عاشقانههاي برف به اسم كوچك، 3 – تقويم عقربهدار ماههاي بهار
شاعر در اين سه مجموعه به شكلي پلهاي رابطه را با مخاطبان خود حفظ كرده است. با لهجهاي كه عطر كيلومترها جنوب دارد و هميشه در انتظار آن كسي كه هر لحظه، با آمدنش شاعر را غافلگير كند.
«هياهوي يك/ نوار خالي/ جراحت دردناك فاصلهمان را/ مرهم/ ميگذاشت...»روايتي آگاهانه از دلدادگيهاي دور و نزديك را صادقانه در بيان الماسينيا ميخوانيم.
«خوب كه فكر ميكنم/ انتظار بازآمدنت را/ در ايستگاه جا گذاشتم... » بيشتر شعرهاي شاعر با سه نقطه باز ميماند. رابطهها بسته نيست. حرفهاي نگفته را براي ديدارهاي بعدي آماده ميكند. «چند سالي ميشود/ كه شكوفههاي نيمهباز پيراهنت را نبوييدهام/ كه حتّي رنگ روسريات را از خاطر بردهام» احساس من اين است كه شاعر در نخستين مجموعه چندان توفيقي در كار نداشته است. اين از عوارض اولينها است. اين مجموعه كوچك عاشقانه و نه رمانتيك ميتوانست به نثر نوشته شود. قطعات ادبي بسيار درخشاني برابر خواننده قرار ميگرفت. حال كه با زبان شعر ارائه شده، بايد اصول حاكم بر قواعد شعر را در درون خود داشته باشد.
غايت تكوين زبان در شعر هنرمندانهتر از نثر ويژگيهاي خود را نشان ميدهد. تدارك بيان در شعر ابزار قويتري دارد. شايد به اين دليل شاعر زبان شعر را براي اين مجموعه و بعد آن انتخاب كرده است. گاهي به تشبيه برميخوريم و گاه به استعاره: «چشمانت/ قاره سياه / آفريقا!/ تنت/ جنگلي ناشناخته،/ زيبا» «خاكستر خيالت را/ به دست زخمي باد/ سپردم» مراعات نظيرها در جاي خود با تناسب و هماهنگي واژگان در مصراع آمدهاند. كه خواندني است.
«تو/ در آفتابگردانهاي خانه كوچكمان/ تكثير شدي»
«گم ميشوم/ در گرگ و ميش چشمهايت»
«حيف!/ نميداني/ طرحي دور/ از لبخند آن روزهايم/ از منحنيهاي چهرهات/ پيداست» پس از دهه هفتاد، شعر امروز بيشتر سويههاي گفتاري دارد. و اين مجموعه نيز از همين زاويه سود برده است. يك نوع مكالمه طبيعي كه شاعر خطاب به كسي كه به او دلبستگي دارد. احساسات خود را بيان ميكند و سعي دارد كه آن را گسترش دهد، چون شاعر به نقش پيام رغبت بيشتري براي ابراز انديشههاي خود نشان ميدهد. تا در گذر از سطح به عمق پيام راه پيدا كند. در اين شرايط رسيدن به پيكره يا ساختمان شعر امكانپذير نيست. يك پديده سبكي ويژگيهاي خود را دارد. اين بيان عاشقانه را در مجموعه شعر دوم به نام «عاشقانههاي برف به اسم كوچك» بيشتر احساس ميكنيم. در اين نوع از بيان شاعر بهعنوان راوي به بيان رابطههاي معنوي خود ميپردازد. پژمان، تجربه برخوردهاي ديداري خود را در روابط معمول اجتماعي با فرد مورد نظر بهصورت منظوم بيان ميكند. تا اثر را ملموس و خواندنيتر كند. اين نيروي حسي و ادراكي با ارائههاي ادبي در جاي جاي شعر موجب قدرت بيان شاعر ميشود. شعرهاي كوتاه و گاه بلند كه براي منظور واحد سروده شدهاند. «چه آرام و دلپذير/ به چمنهاي آغشته به آفتاب آخرين ماه بهار/ چشم دوختي تا/ با زيبائي بيست دقيقه به شش عصر دوشنبهات/ بماني» حرف و حس اگر با بصيرت ادغام شود گستردهترين تصوير شاعرانه در خيال شاعر شكل ميگيرد.
«بانوي سپيد شعرهاي هميشهكال!/ كجاي جهان خانه داري»/«در اين بهار كه تو رفتهاي/ گلهاي باغچه همه اطلسي شدند/ اطلسيهاي سفيد» خيال در شعر معيار شناخت به اشيا و پديدههاي اطراف ميشود. تا در ذهن و زبان شاعر تجلي پيدا كند. و قدرت تصويرسازي در شعر بستگي به قدرت شاعر در كاركرد با كلمه دارد. قلب تو پوشيده از شببوها در خانه انتظارم را ميكشد/ دستان انبوه از سپيدي نرگسهايت را به استقبالم گشودهاي/ در كه برايم باز كردي تو را نديدم/ پنهان در ياس و ارغوان بودي/ پيش آمدي/ ميان چارچوب مثل لادنها طلوع كردي . صورتهاي پيدا و گاه نهان در تخيل شاعر تكوين پيدا ميكند. تا در يك فضاي مأنوس به فرايند خلق شعر تبديل شود. كاركرد خيال در اين قلمرو شكل دادن به اشيا و متحول كردن آنها و تشخص بخشيدن به عناصر بيجان در طبيعت پيرامون خواهد شد. از خانه بيرون ميروم/ تا عصر كه با گلدان آكنده از شمعدانيهاي صورتي بازگردم/ تمام گلهاي سپيد اقاقيا را به تن ميكني . با همين ذهنيت وارد دفتر سوم با نام تقويم عقربهدار ماههاي بهار ميشويم. همان نگاه همان زاويه ديد و همان روايت آگاهانه از دوستي و عشق در اين دفتر مستتر است. اندك تغييري در كاربرد واژهها به دليل چند سال تجربه و كار ديده ميشود كه چندان برجسته هم نيستند. اما اعتبار بيشتري از دو مجموعه پيشين دارد. اين دفتر با چهار آيتم و هركدام با چند شعر تنظيم شده است. الف: محاط حريق بنفشه، از صفحه 11 تا 44/ب: به خودم برميگردم، از صفحه 47 تا 56/ج: گزارش سايههاي گمشده، از صفحه 59 تا 67/د: تسلاي آويشن، از صفحه 71 تا 100. يك نمونه از شباهت دفتر اول و سوم را ميآورم تا خوانندههاي اين دفاتر به وجه اشتراك و نه تفاوتهاي آن برسند. دفتر اول: بيتو/ هواي خانه/ ابري ميشود/ باران ميگيرد
دفتر سوم: از وقتي آفتاب/ عاشق آدمبرفي كوچك حياط ما شده/ آسمان خانهمان/ ابريست . تفاوتها نيز ريشه در دفتر اول و دوم دارد. چون محتواي شعر با همان كاركرد و با همان بيان اما به شكل نوتري در يك قطعه آمدهاند. در هر سه دفتر حاكميت رنگها و انواع گلها و برف و سرماي بههنگام و نابههنگام را شاهد هستيم. كار شاعر خلق چشماندازهايي است. كه تاكنون با آن پديده برخورد ذهني نداشته است. و كوشش براي عميقتر كردن آگاهي مخاطب در رسيدن به معناهاي جديد. كار شاعر املاي انديشه در غياب هرگونه نظارت عقلي در رسيدن به واقعيت برتر است. منصورخورشيدي / تهران امروز