کتاب :: درباره روي پلههاي كنسرواتوار، برگزيده داستانهاي كوتاه دونالد بارتلمي
درباره روي پلههاي كنسرواتوار، برگزيده داستانهاي كوتاه دونالد بارتلمي
6 شهريور 1389
دورريختنيهاي بازيگوش و دوست داشتني
اين كتاب شامل 9 داستان كوتاه از دونالد بارتلمي (1989- 1931)، نويسندهي برجستهي پست مدرنيست آمريكايي است كه شيوا مقانلو مترجم دو كتاب ديگر از اين نويسنده، آنها را از ميان 60 داستان كوتاه برگزيدهي نويسنده انتخاب و به فارسي ترجمهكردهاست. بنابراين روي پلههاي كنسرواتوار مجال مناسبي براي خوانندهي ايراني است كه بارتلمي بزرگ را بهتر و دقيقتر بشناسند. داستانهاي بارتلمي از اندازهي معمول داستان كوتاه به شكل متعارف و آمريكايي آن كوتاهترند و اغلب بر محور يك اتفاق نوشته شدهاند. البته بارتلمي داستانهاي بلندتري هم نوشته است كه جزو آثار شاخص او به شمار نميآيند. مثل ديگر نويسندگان پستمدرن، بارتملي هم روايتگر وضعيتهاي وارونه، معوج و گاه طنزآلود است اما طنز او گاهي حالت ريشخندآميز و هولناكي مييابد. مثل داستان كوتاه بينظيري در همين مجموعه كه در آن راوي تعريف ميكند تصميم گرفتهاند در جمع دوستان يكي را اعدام كنند. اين تصميم را به او ابلاغ ميكنند و بياعتنا به اعتراض او شروع به ايدهپردازي و مشورت در مورد نحوهي اجراي حكم ميكنند. سرانجام دارزدن در جنگل در نظر گرفته ميشود. تشريفات كامل مراسم از قبيل يك اركستر كلاسيك هم تدارك ديده ميشود. اين داستان با ريتم سريع حوادث و لحن خونسرد و به ظاهر منطقي راوي، خواننده را شوكه ميكند و در موقعيت انفعال قرار ميدهد. اما نه انفعالي از دست آثار عامهپسند بلكه بيشتر شوكزدگي كه به كشف ناهنجاري ميانجامد. در داستانهاي ديگر مجموعه هم بارتلمي را در جايگاه يك هزلپرداز مفاهيم بزرگ و كلان ميبينيم. چنان كه او جنگ را با تيزبيني و ظرافت به سخره ميگيرد و هجو ميكند. موقعيتهايي كه او از جنگ يا حاشيهي آن باز ميگويد مثل چيزهاي فراموش شده، خرتوپرتهاي روايي است كه از نظر ديگر نويسندگان با ايدههاي بزرگ حماسي يا نظرگاههاي ايدلوژيك و تبليغاتي دور مانده است. بارتلمي به سراغ پسماندهها و سوژههاي جزيي ناديدني ميرود. مثل ذهن مبتكري، از وسايل دورريختني و از كار افتاده، ابزار تازه و به درد بخور ميسازد. بارتلمي هم استاد دوريختنيهاي داستان است. داستان روي پلههاي كنسرواتوار نمونهي ديگري از اين تكنيك عالي بارتلمي است. او موقعيت مضحكي از گفتوگوي دو دوست درباره صلاحيت پذيرفته شدن روي كنسرواتوار ميآفريند. گفتوگوي عبث دربارهي معيارهايي بيهوده كه براي تمام مردم روزگار ما در جايي بروز مييابد و شمايل جدي و ترسناك پيدا ميكند هرچند كه در حقيقت به اندازهي چيزهاي ديگر بيمعناست. خواندن آثار بارتلمي، تجربهي ديگري از مواجه شدن با ادبيات است. داستانهايي كه انگار لباس رسمي خود را دور انداختهاند و هيچ تمايلي به جدي بودن و عظيم بودن و دردناك بودن ندارند هرچند كه گوياي واقعيتهاي تلخ و حقيقي هستند اما بازيگوشانه از زير بار نقشهاي جدي و متظاهرانه شانه خالي ميكنند، مثل كسي كه از پشت ميز خطابه پايين بيايد، كنارمان بنشيند و جوك خندهداري را زير گوشمان بگويد كه شنيدنش بيشتر از هرچيزي خوشحالمان ميكند.