کتاب :: نگاهي به رمان «هرگز رهايم مكن» اثر كازئو ايشي گورو
نگاهي به رمان «هرگز رهايم مكن» اثر كازئو ايشي گورو
1 شهريور 1389
كازئو ايشي گورو در سال ۱۹۵۴ در خانواده اي ژاپني در شهر ناگازاكي ژاپن به دنيا آمد ولي در ۵ سالگي به همراه خانواده به انگلستان مهاجرت كردند. وي تاكنون ۶رمان نوشته است و همگي به زبان انگليسي. گورو در سال ۱۹۸۹ به خاطر نگارش «بازمانده روز» جايزه بوكر را از آن خود كرد و در چند سال اخير از وي به عنوان يكي از بزرگ ترين نويسندگان معاصر ياد مي شود. نجف دريابندري در مقدمه ترجمه اي كه از «بازمانده روز» انجام داده درباره توانايي گورو مي نويسد: «در قرن بيستم نويسندگان فراواني از بيرون به فرهنگ انگليسي پيوسته اند و برخي از شيرين كارترين نثرنويسان انگليسي از اين جمله بوده اند، مانند جوزف كنراد لهستاني، ولاديمير نابوكوف روس، آرتور كستلر مجار و نايپل هندي. بعضي از منتقدان ادبي عقيده دارند كه راز شيوايي نثر اين نويسندگان همان خارجي بودن آن ها ست؛ اين ها توانسته اند از بيرون به زبان انگليسي نگاه كنند و آن را به صورت يك ابزار ظريف به كار برند. به هر صورت ايشي گورو را بايد آخرين فرد اين سلسله به شمار آورد.»رمان هاي گورو عبارتند از؛ منظره كم رنگ تپه ها، نقاش جهان شناور، بازمانده روز، تسلي ناپذير، وقتي يتيم بوديم و هرگز رهايم مكن. اغلب اين رمان ها و يك مجموعه داستان به نام «شبانه ها، پنج داستان درباره موسيقي و شب» به فارسي ترجمه شده اند كه درخشان ترين آن ها در ترجمه همان «بازمانده روز» است كه نجف دريابندري آن را به فارسي برگردانده و نشر كارنامه آن را در سري كتاب هاي بي بي به بهترين شكل منتشر كرده است. اما رمان آخر گورو؛ «هرگز رهايم مكن» را اولين بار سهيل سمي ترجمه كرد كه توسط انتشارات ققنوس منتشر شد و تاكنون به چاپ سوم رسيده است، اما اخيرا نيز مهدي غبرايي اين اثر را تحت عنوان «هرگز تركم مكن» ترجمه و توسط نشر افق منتشر شد.«هرگز رهايم مكن» در فهرست هاي مختلف منتقدان جزو برترين كتاب هاي چند سال اخير قرار گرفته است و حتي در فهرست سايت آمازون در بين ۱۰۰۱ كتابي كه پيش از مرگ بايد خواند در رتبه اول قرار دارد. همچنين اقتباس سينمايي آن نيز به زودي اكران خواهد شد. «هرگز رهايم مكن» را كتي اچ ۳۱ ساله پرستار روايت مي كند، داستان از دوران كودكي و تحصيل او در مدرسه هيلشم آغاز مي شود و كم كم با روت و تومي آشنا مي شويم.داستان به آرامي و سادگي پيش مي رود، اين آرامش حتي ممكن است خواننده را خسته كند اما ضربه مهلك آنجايي وارد مي شود كه متوجه مي شويم كتي و دوستانش انسان هايي واقعي نيستند و در واقع براي هدفي خاص شبيه سازي شده اند! اين كلون ها قرار است بعد از پرورش اعضاي بدن خود را بي هيچ پرسشي اهدا كنند. در ابتدا انگار كتي اچ راوي و تصويرگر يك مدرسه عادي است، اما اين مدرسه يا بهتر بگوييم مركز، نكات عجيبي دارد كه به تدريج خواننده متوجه آنان مي شود. دانش آموزان اسامي خاص دارند و هيچ يك از نام خانوادگي استفاده نمي كنند، معلمان بيشتر شبيه خواهران كليسا رفتار مي كنند و مقررات خاصي در هيلشم برقرار است. آدم هاي هيلشم، افرادي عادي هستند، دوستاني دارند، عواطف انساني را به خوبي درك مي كنند و مثل انسان ها زندگي مي كنند. همين نكته است كه «هرگز رهايم مكن» را مبدل به كتابي هولناك كرده است. هولناك نه به معناي ترس و خوف بلكه يك هراس انساني و دردآور. آنچه كتاب داستان را وهم آلودتر مي كند خود كتي اچ است، كتي در طول داستان با ما صحبت مي كند اما حتي يك بار هم به آينده تاريك خود اشاره نمي كند و شكايتي هم ندارد. انگار در برابر آنچه برايش مقدر شده تسليم محض است؛ مجبور به زندگي است براي اهداي اعضايش و بعد مرگ. در اين بين ما فقط يك خواننده ايم و بايد با كتي در داستان سير كنيم، كتاب را به دست مي گيريم و سعي مي كنيم از بين خطوطي كه مي خوانيم جوابي براي سوال ها كه هيچ، جوابي براي زندگي كتي پيدا كنيم، ورق مي زنيم، صفحات بعدي، سوالات بيشتري مطرح مي شود، ديگر كلمات را نمي خوانيم بلكه تنها نگاهمان به دنبال جواب است، از نويسنده كينه اي عجيب به دل مي گيريم، ورق مي زنيم، كمر كتاب ۳۵۰ صفحه اي شكسته و صفحات رو به سرازيري است.به دنبال جواب نيستيم، هر چه زودتر منتظر پاياني بي پاسخ مي گرديم تا شايد يقه نويسنده را بگيريم و صفاتي ناپسند به او و كتابش نسبت دهيم اما... اما «هرگز رهايم مكن» واقعا درباره چيست؟ ايشي گورو درباره زندگي مي گويد، از سركوبي آنچه مي دانيم، اين كه زندگي آدميان به پايان مي رسد، پير شدن و مرگ. چيزي كه مي دانيم و بايد آن را بپذيريم اما به زعم كتي و تومي شايد هنر و عشق آن را به تعويق بيندازند و حتي جاودانه كنند. مارگارت آتوود، نويسنده و ديگر برنده جايزه ادبي بوكر درباره اين كتاب مي نويسد:«هرگز رهايم مكن كتاب مورد علاقه هر كسي نيست، شخصيت هاي آن قهرمان نيستند و انتهاي آن خوشايند نيست. كتابي است درخشان كه نويسنده برجسته آن موضوع پيچيده اي را مطرح مي كند؛ خودمان، نگاهي تاريك از پشت شيشه.»