صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    14 آذر 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 1827
    ديروز: 3812
    جمع کل: 30595908
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: به انگيزه انتشار مجدد طاعون نوشته آلبر كامو
    به انگيزه انتشار مجدد طاعون نوشته آلبر كامو

    11مرداد 1389

    آلبركامو

    زهراذوالقدري/تهران امروز

    چند دهه است كه آثار كامو در ايران ترجمه و منتشر مي‌شود بعضي از آثارش با چند ترجمه متفاوت به چاپ رسيده است. بيگانه با دست كم پنج ترجمه متفاوت انتشار يافته است. از آل‌احمد گرفته تا جلال‌الدين اعلمي، ليلي گلستان و خشايار ديهيمي در برگردان اين اثر كلاسيك طبع آزمايي كرده‌اند اما به‌نظر مي‌رسد رمان طاعون با ترجمه مترجم برجسته، روانشاد رضا سيدحسيني هنوز بي‌رقيب باشد. آثار غيرداستاني او هم با ترجمه قبلي مرحوم مصطفي رحيمي به‌تازگي چاپ مجدد يافته است. به نظر مي‌رسد در دوراني، آلبر كامو آنقدر جذابيت داشت و بحث روز بود كه حتي آدمي مثل دكتر رضا داوري اردكاني را نيز بر آن داشت تا چند نامه به دوست آلماني‌اش را به فارسي ترجمه كند و مقدمه‌اي طولاني در شناخت كامو بنگارد.
    به‌هر روي امروز ديگر كامو، نويسنده روز نيست. او ديگر كلاسيك شده و كلاسيك شدن وي تقريبا زود هنگام بوده، مثل شهرت زودرس و مرگ زودهنگامش. رمان‌هاي او ماندگارند. از خلال واژه‌ها و نثر استوارش و نيز سكوت حاكم بر اين آثار، دردها و تنهايي‌ انسان و درگيري وي با مرگ و سرنوشت خودنمايي مي‌كند. مقاله زير كه در هفته نامه «ستايـت» منتشر شده است دو وجه شخصيتي كامو را مركز توجه قرار مي‌دهد: وجه پاريسي و اروپايي‌اش و نيز وجه جنوبي‌اش كه در الجزاير شكل گرفته بود.

    آغاز نگارش
    در اولين روزهاي سال 1960 آلبر كامو درگذشت. قدرت ادبياتش نشات گرفته از سادگي است و از تنهايي.
    چهارم ژانويه 1960 دوشنبه‌اي خاكستري و باراني است. آسمان مثل دستكشي سفيد و نمناك روي زمين آويخته است. يك سال مي‌شود كه آلبر كامو ساكن لور ماريسن است. خانه‌اي در روستا! آرزويش از سال‌ها پيش؛ قطعه‌اي از زندگي خودش، در جايي در الجزاير يا پروس.
    او از 18 سالگي شيفته چنين چيزي بود. بايد ابتدا جايزه نوبل نصيبش شود تا بالاخره بتواند به چنين چيزي دست يابد. خانه روستايي در لورمارين در نزديكي منزل دوستش، شاعر بزرگ فرانسوي رنه شار، در واكلوز، 59كيلومتر دورتر از آوينتيون قرار گرفته است.
    آنجا پنگاهگاه اوست، مثل يونان محبوبش اما در ابعاد كوچك‌تر. برايش «زيباترين نقطه دنياست.» از روي تراس خانه‌اش مي‌تواند درختان سرو گورستان روستا را ببيند. در اينجا از چند ماه پيش تنهاي تنها در اتاق كارش كه در طبقه اول قراردارد نشسته و مشغول نوشتن رمان «آدم اول» است. ميلي براي برگشتن به پاريس ندارد اما از تنهايي رنج مي‌برد. الاغ كوچك توي طويله جلوي خانه تنها مصاحب اوست به‌جز هنگام صرف نهار در هتل «اولي يه» كسي را نمي‌بيند.
    روزهاست كه به منظره جلوي پنجره و نيز به كاغذ سفيد روي ميزش خيره شده است. وقتي دوستاني به ديدنش مي‌آيند اين گونه شكوه مي‌كند:
    «من تازه يك سوم آثارم را نوشته‌ام در واقع با اين كتاب آثارم تازه شروع مي‌شوند.»

    ناگهان مرگ
    46 سالش است و تصور مي‌كند كه اكنون در اينجا در اين روستاي واقع در لورمارين، به حقيقتي در زندگيش نايل شده كه در مقايسه با آن زندگي پيشينش در الجزايره، اوران، ليون و پاريس دروغي بيش نبوده است. آزادانه‌تر نفس مي‌كشد؛ در يادداشت‌هاي روزانه‌اش كه قبلا آنقدر خشك و زمخت بوده حالا از گل‌هاي سرخ باغ كه از باران گلايه دارند، اكليل كوهي و زنبق‌هاي فوق‌العاده سخن به ميان مي‌آورد.
    در تعطيلات كريسمس همسرش فرانسيس و دوقلوهايش از او ديدار كردند. خانواده كامو تحويل سال را با دوستان ناشرشان ميشل و ژانين گاليمار و دخترشان در لورمارين جشن گرفتند.
    ميشل گاليمار به تازگي اتومبيل «فانسل وگا»ي سبز زنگي خريده بود. اين ماشين اسپرت كه سفارشي براي آنها ساخته شده بود با 360 اسب بخار قدرت و با طراحي آمريكايي‌اي كه داشت در سال‌هاي
    دهه 50 اوج زيبايي بود. كامو به خاطر دوستش ميشل و «فاسل وگا»يش بليت قراري را كه به مقصد پاريس خريده بود بلااستفاده مي‌گذارد و در اين صبح دوشنبه تيره و تار روي صندلي بغل دست راننده جا مي‌گيرد. ميشل گاليمار راننده است و همسرش ژانين و دخترش «آن» روي صندلي عقب جا مي‌گيرند. حوالي ساعت دو بعدازظهر آنها به «ويلبلوين» شهري كوچك در كنار اتوبان شش مي‌رسند. اتوبان حدود 9 متر عرض دارد، دو طرف جاده درختان چنار كيپ هم سر به آسمان كشيده‌اند. نم نم باراني كه روي آسفالت مي‌نشيند سطح لغزنده‌اي به‌وجود آورده است؛ گويا يكي از لاستيك‌ها هم تركيده است.
    راننده كاميوني كه ميشل گاليمار با سرعت 150 كيلومتر در ساعت از كنارش گذشته بود مي‌گفت ماشين آنها به‌طرز عجيبي روي جاده نوسان داشته. «فاسل وگا» به يكي از درختان چنار برخورد مي‌كند. به هوا پرتاب مي‌شود و به درخت چنار ديگري اصابت مي‌كند. كامو در جا مي‌ميرد. ميشل 10 روز بعد فوت مي‌كند. دو زني كه روي صندلي عقب نشسته‌اند بدون جراحت چنداني جان سالم به در مي‌برند اما سگ آنها گم و گور مي‌شود و ديگر اثري از آن يافت نمي‌شود. دو روز بعد كامو دوباره در خانه‌اش واقع در لورمارين است. درون تابوتي ساده از چوب درخت بلوط. دوستش رنه شار و معلم قديمي‌اش ژان گرينه كنار تابوتش هستند. او را مستقيما از خانه‌اش به گورستاني كه روبه‌روي آنجاست مي‌برند. هيچ كشيشي تابوتش را مشايعت نمي‌كند.
    50 سال است كه او اينجا زير سنگ ساده‌اي آرميده و در سمت راستش فرانسيس كامو دفن شده است.
    ده واژه‌اي كه كامو به عنوان مهم‌ترين واژه‌هاي زندگي‌اش مي‌دانست به قدر كافي معروفند. دنيا، درد، زمين، مادر، بشريت، كوير، شرافت، بدبختي، تابستان و دريا. در ميان اينها واژه «ادبيات» به چشم نمي‌خورد، همچنين واژه‌هاي «داستان»، «شهرت»، «زن»، «نبرد» و «موفقيت»؛ گرچه اين كلمات براي او بسيار اهميت داشتند البته برا ين يمه دوم و فرانسوي وجودش. در نيمه اول وجودش در الجزاير آنچه كه اهميت دارد بيش از همه حقايق كهن و ظاهرا فرازماني اين 10 كلمه است. او بر اين اعتقاد بود كه هر هنرمندي «در عميق‌ترين لايه وجودش به منبع منحصر به فردي دسترسي دارد كه در كل زندگي از آن تغذيه مي‌كند» اين منبع در مورد كامو يك جهت جغرافيايي است: جنوب، درياي مديترانه، جنوب فرانسه، ايتاليا، يونان و مهم‌تر از همه موطنش الجزاير در مقدمه‌اي كه بعدها به اولين كتابش «پشت و رو» - كه در 22 سالگي آن را منتشر كرد – مي‌افزايد، مي‌نويسد: «بي‌عدالتي‌هاي بسياري در اين دنيا وجود دارد، اما درباره يكي از اين بي‌عدالتي‌ها خيلي كم سخن گفته شده است، درباره بي‌عدالتي آب و هوا.» از همين رو كامو علاقه كمي به آلمان داشت. آلمان به نظرش محزون، مه آلود و بدون ملاحت بود، بي‌رحم و با اين همه به‌طور غريبي جذاب. گرماي هوا و نور، روشنايي طبيعي و عريان الجزاير و يونان و فروغ مليح و بي‌آزار طبيعت جنوب ايتاليا و فرانسه نه فقط نشانه‌هايي از سلامتي، بلكه نيروهايي هستند كه باعث يكپارچگي دنيا مي‌‌شوند. به باور كامو در روشنايي جنوب مي‌توان دنيا را يك‌بار ديگر مثل روز اول خلقتش مشاهده كرد، رها از زر ورق‌هايي كه در اروپا دور هر چيز زنده و طبيعي مي‌كشند.
    در روشنايي و سكوت جنوب مي‌توان احساسات كرخت شده در اثر سياست و فرهنگ و مواد لذت‌زا را دوباره هوشيار كرد. جنوب براي كامو پادزهري است براي اروپا، اروپايي كه حس زيبايي شناختي‌اش را فداي افراط كرد، اروپايي كه بر اين باور است كه مي‌توان خوشبختي را بخرد و آن را در گاراژ قرار دهد. در كتابش «تابستان» كه شايد زيباترين اثرش باشد به شكوه مي‌گويد: «ما شاهد عصر كلانشهرها هستيم. بشر داوطلبانه آنچه را كه باعث دوام و بقاي دنيا مي‌شود از آن جدا مي‌كند:‌ طبيعت،‌دريا، تپه‌ها، صلح و صفا و آرامش شب‌ها را.»
    روياي كامو روياي بسياري از روشنفكران اروپاست، روشنفكراني كه چشم‌انداز شاعرانه‌اي از سادگي معنوي و طبيعي در سر مي‌پرورانند تا از شر پيچيدگي مدرنيسم و مادي‌گرايي رها شوند. جنوب براي كامو همان اهميت اسطوره‌وار را دارد كه يونان كهن براي شيلر و هولدرلين داشت؛ همان اهميت اسطوره‌اي كه دنياي غرب براي آرتور رمبو و صربستان براي پيتر هانكه دارد.
    ممكن است از فراموشي تاريخي و ساده‌لوحانه اين اشتياق فاضلانه سرمان را با تاسف تكان دهيم، همانطور كه ژان پل سارتر در حملات شديد و مفصلش به كامو اين كار را كرد. او فقط يك حواري مهربان و تاريك دنياي اخلاق پرهيزگارانه يا نوعي تفكر واپس‌گرايانه و رمانتيك نيست، بلكه نويسنده‌اي است كه بنيادهاي زندگي مدرن‌مان را به لرزه درمي‌آورد. نويسنده‌اي كه عليه زشتي شهرهاي‌مان طغيان مي‌كند، در هشت آگوست 1945 آلبر كامو كه سردبير روزنامه كومباست، تنها سردبير فرانسه است كه وحشتش را از پرتاب بمب اتمي آمريكا بر هيروشيما بيان مي‌كند.

    پشيماني از سال‌هاي بي‌تفاوتي در پاريس
    ما كه از اروپاي اشباع از دي‌اكسيدكربن و غبار الكترونيكي سرخورده شده‌ايم در كامو كه انديشمند آفتاب است الگويي براي خودمان مي‌يابيم. او فيلسوف ساعات است «بايد زندگيت را تغيير دهي» اين عنوان كتاب پرفروش پتراسلوترديك است كه از شعر ريلكه عاريه گرفته شده و در واقع پيامي است از كامو. اسلوترديك از دعوتي كه براي بازگشت مي‌كند تمريني براي صعود مي‌سازد.
    پيشنهادهاي اسلوترديك براي مسئولان نامطمئن آلماني، در همان سالي كه كنفرانس آب و هواي كپنهاگ با شكست مواجه مي‌شود، در متن‌هاي درخشانش شرح و بسط مي‌‌يابد. ديدگاه او كاملا با كامو فرق دارد. كامو نمي‌پرسد كار زندگي چيست، بلكه مي‌پرسد آيا زندگي ارزش زيستن دارد يا نه. سوال او درباره پيشرفت نيست بلكه درباره كيفيت است. او بر اين اعتقاد است كه پيشرفت با كيفيت فرق مي‌كند.

    همگام با ادبيات
    صعود كامو به مرتبه كلاسيك‌هاي فرانسوي معجزه‌اي است كه تا حدودي بايد آن را ناشي از نظام تحصيلي فرانسه و دو معلم استثنايي دانست. او هيچ‌گاه سپاسگزاري از اين دو معلم را فراموش نكرد. كامو در «اسطوره سيزيف» آورده: «هيچ سرنوشتي نيست كه نتوان با تحقير به آنچيره شد.» اسطوره سيزيف مقاله‌اي بلند و فلسفي مشهوري است درباره پوچي كه كامو آن را به همراه رمان بي‌نظير «بيگانه» در 23 سالگي طرح‌ريزي كرده بود. در هر دو اثر با نوعي فلسفه بي‌تفاوتي و تواضع در قبال هستي و سعادت بي‌آلايش درخصوص زندگي زير آفتاب روبه‌رو هستيم. وقتي «بيگانه» در سال 1942 در پاريس اشغالي منتشر شد كامو يك‌شبه به شهرت رسيد. سارتر مقاله‌اي 20 صفحه‌اي در نقد اين رمان نوشت. پس از آن همه چيز به سرعت مي‌گذرد. از اين روزنامه‌نگار الجزايري – فرانسوي كه در «الگر رپوبليكان» گزارش‌هايي در خصوص فقر ملل عربي مي‌نگارد كمي تئاتر دانشجويي اجرا مي‌كند، با بيماري سل دست‌و‌پنجه نرم مي‌كند و يك‌شنبه‌ها به ديدار مادر كم‌حرفش مي‌شتابد، نويسنده‌اي پر ارج سر برمي‌آورد. نويسنده‌اي كه عادت دارد يقه پالتويش را بالا دهد. در سال 1943 كامو ديگر يكي از شناخته‌شده‌ترين روشنفكران فرانسوي است، در انتشارات گاليمار ويراستاري مي‌كند با روزنامه مقاومت و زير زميني كومبا همكاري دارد و گهگاه شب‌هنگام بعد از تئاتر، نامزدش را به خانه مي‌رساند.
    دوران پاريسي كامو، يعني نيمه دوم زندگيش، دوراني كه يقه پالتويش را بالا مي‌زند تا امروزه تصويري از او را شكل مي‌دهد و در واقع تصوير واقعي‌اش را تحريف مي‌كند. مراسم افتتاحيه و نمايشنامه‌ها، كنفرانس‌هاي مطبوعاتي، نشست‌هاي ناشران، جوايز، مسافرت براي سخنراني به آمريكا، آرژانتين، هلند، ايتاليا، دعوت‌هاي مختلف، دوستي با سارتر، دوبوآر، خانواده گاليمار، زنان مختلف و در خانه همسرش كه در افسردگي فرو رفته و دو بچه‌اش اما آن كاموي ديگر كه امروز ارزش آن را دارد كه دوباره كشف شود در 42 سالگي طي سفري به رم در يادداشت‌هاي روزانه‌اش مي‌نويسد: «از سال‌هاي تيره و كسالت‌باري كه در پارس به سر بردم پيشمانم ؛ نوعي منطق قلب وجوددارد كه ديگر نمي‌خواهم سر و كاري با آن داشته باشم، چرا كه اين منطق براي هيچ كس سودي نمي‌آورد و همين منطق بود كه باعث زوالم شده است.» مسلما ما دوكاموي جدا از هم نداريم. آنها از هم جدايي‌ناپذيرند. با اين حال بازگشتش به جنوب در اواخر زندگي برايش شروعي جديد و برگشتن به دنياي سادگي و شادماني‌هاي اصيل بود. آخرين پروژه‌اش، رمان آدم اول كه در چهارم ژانويه درون اتومبيل «فارسل وگا» همراهش بود و بعد از حادثه در گل‌و‌لاي شهر ويلبلوين پيدا شد، اولين كتابش است كه از زرق و برق پرداختن به نظريه و مطرح كردن پيام كاملا چشم مي‌پوشد. «آدم اول» كتابي است درباره كودكي‌اش، كتابي است كه از شكنندگي و گذرا بودن تاريخ سخن مي‌گويد، از آدم‌هاي دوران كودكي‌اش، و اينكه چگونه توفان شن را تحمل مي‌كردند. بادهاي تندي كه ردپاهايشان را محو مي‌كرد. قهرمان اين كتاب مادر نويسنده است. زني كه هميشه سكوت مي‌كرد و نمي‌خواست كسي را اذيت كند، حتي نمي‌خواست افكار خوبي در ذهنش جان بگيرد. اين زن براي كامو مقدس‌تر از تمام قديسين بود. در اصل مي‌خواست طوري زندگي كند كه از نظر سكوت و سادگي با مادرش هم‌تراز باشد. هنگامي كه در چهارم ژانويه 1960 صداي زنگ تلفن در «رود ليون» الجزاير بلند شد – جايي‌كه مادرش هنوز زندگي مي‌كرد – احتمالا او گريه هم نكرد. احتمالا فقط گفت: «خيلي زود بود» بعدش هم با پيشبندش به جلوي خانه رفت تا پنجره‌هاي مغازه را پايين بكشد.

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی