علي اسفندياري (نيما يوشيج) امروزه در سطح جهان چهرهاي شناخته شده است،چهرهاي كه با رنج زياد كوشيد تا شعر فارسي را از بن بست تكرار بيرون بياورد و سمت و سويي تازه به آن ببخشد. گرچه حركت نوي نيما در بدو امر با سوءتفاهمهايي همراه بود و تا حدودي از مسير اصلي خود دور افتاد اما سالها بعد چهرههايي ظهور كردند كه ميتوان از آنها بهعنوان شاگردان خلف او ياد كرد، شاعراني كه هم اكنون در رديف قلههاي ادبيات معاصر قرار ميگيرند. كاري كه چند تن از شاگردان نيما انجام دادند به گونهاي تثبيت موقعيت شعرمعاصر بود،آرزويي كه نيما نتوانست در دوران حيات خود شاهدش باشد زيرا توان جامعه عصر او قدرت تجزيه و تحليل ذهنيت و اهداف او را نداشت و اين امر نشان دهنده اين واقعيت بود كه حركتي بنيادين از اين دست يك تنه امكان پذير نيست و هنوز هم نميتوان ادعا كرد كه نيما به تمام اهداف خود در اين رهگذر دست يافته است به اين دليل كه شعر معاصر بجز چند چهره معدود و مشهور به بن بستي از تفكر رسيده و نوعي توهم گريبان بسياري از شاعران پيشكسوت نماي امروز را گرفته،مسئلهاي كه هم نيما و هم شاگردان مستقيم و غيرمستقيمش همواره وقوع آن را هشدار داده بودند. بر هيچ كس پوشيده نيست كه بعد از بزرگان دنباله روي نيما شعر ما به يك ركود دچار شده و برون رفت از اين ركود نيازمند وضعيتي نو و ديگر سان است،ركودي كه به هيچ عنوان به تفكر نيما و شاگردان اصلياش ارتباطي ندارد بلكه ريشه در يك سري بد فهميها در روند شعر امروز دارد. شناخت ابعاد گسترده ذهنيت نيما مسئلهاي است كه همواره نويسندگان و پژوهشگران مختلفي را به سوي خود كشانده به گونهاي كه هر ساله شاهد انتشار كتابهايي در اين ارتباط هستيم،پژوهشگراني كه وظيفه معرفي ذهنيتهاي نيما را بردوش خود احساس ميكنند معمولا از چهرههاي بيادعايي هستند كه دور افتادن شعر نيمايي و زير شاخههاي آن از مسير اصلي و اصولي خود را بهعنوان يك دغدغه با خود يدك ميكشند. به باور بسياري از اين پژوهشگران مشكلي كه امروزه در روند شعر معاصر با آن روبهروييم در نيافتن پيام اصلي نيما در دگرگوني شعر معاصر است. با نگاهي دقيق به مجموعه شعرهاي پيشكسوتان امروزو جوان ترها در خواهيم يافت كه مسير انحرافي شعرچند سالي است كه آغاز شده است، نكتهاي كه ميتوان از آن بهعنوان شكست شناخت يك ذهنيت نام برد،شكستي كه مستقيما از سوي شاعرنماهايي بدون مطالعه برپيكر شعرهجوم آورده و رسيدن به نقطه مطلوب مورد نظر نيما و شاگردانش را تا مدتها عقب انداخته. كتاب در تمام طول شب نوشته احمد رضا بهرام پورعمران تلاش ديگري است براي ياد آوري آن چه كه امروزه بهعنوان ميراث نيما ميشناسيم، ميراثي كه اوبا تحمل مصايب بسياربراي آيندگان به يادگار گذاشت اما عدم شناخت آن امروزه بدنه شعر را دچار مشكل كرده است. اين كتاب به نوبه خود تلاش كرده كه سايه روشنهاي ذهنيت شعري نيما را يك بار ديگر يادآوري كند،كتابي كه گرچه نميتوان آن را كتابي كاشفانه به حساب آورد اما وجه يادآوري آن را ميتوان بهعنوان يكي از نيازهاي جامعه امروز به رسميت شناخت. همانگونه كه در بخشي از مقدمه اين كتاب هم آمده امروزه ديگر اين پرسش كه آيا نيما شاعر بزرگي بوده و يا آثار نيما آثار ماندگاري است پرسش بيهودهاي است،چرا كه شعر نيما و برخي از پيروان او در زمره آثار كلاسيك شعر فارسي در آمده است پس با اين حساب حالا ديگر نوبت آن رسيده كه به كشف ابعادي تازه در روند شعري او بپردازيم و كتاب ياد شده تا حدودي به دنبال رسيدن به اين هدف است،پرداختن به آثار منثور نيما ومعرفي همه جانبه تفكر و شعر اودر اين كتاب از زاويهاي ديگر مورد بررسي قرار گرفته كه بسيار موفق است. دربخشي ازفصل نيما و نظريه شعرآمده است كه نيما شاعري است انسان گرا و باورمن به نظريه تغيير و تبدل دائمي حيات و مجهز عقل انتقادي،به همين سبب در سطرهايي از افسانه تنها معشوق ثابت و ازلي _ابدي شعر حافظ را انكار ميكند،يعني عنصري از جهان بيني و انديشه شعري حافظ كه به نظام انديشگي او همخواني ندارد، نه كليت و ارزشهاي شكلي شعر اورا.در نگاه نيما انتقاد از جنبههاي شهر يك شاعر به معناي ناديده گرفتن همه ارزشهاي هنري و انساني شعر آن شاعر نيست گو اين كه با همه ارادتي كه به نظامي دارد از ناهماهنگي محتواي اخلاقي در مخزن الاسرار با وزن تند و ريتميك ان انتقاد ميكند... به هر شكل كتاب در تمام طول شب را ميتوان بهعنوان كتابي به موقع معرفي كرد كه حاوي دغدغههاي ذهني يك منتقد براي سوالات متعدد درباره شعر معاصر است،كتابي كه هم قابليت ارتباط با قشر دانشگاهي را دارد و هم ارتباط با خواننده آزاد.
درباره نيما
علي اسفندياري، مردي كه بعدها به «نيما يوشيج» معروف شد، در بيستويكم آبانماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در يكي از مناطق كوه البرز در منطقهاي بهنام يوش، از توابع نور مازندران، ديده به جهان گشود.او 62 سال زندگي كرد و اگرچه سراسر عمرش در سايه مرگ مدام و سختي سپري شد؛ اما توانست معيارهاي هزارساله شعر فارسي را كه تغييرناپذير و مقدس و ابدي مينمود، با شعرها و رايهاي محكم و مستدلش، تحول بخشد..در همان دهكده كه متولد شد، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفت. نيما 11 ساله بوده كه به تهران كوچ ميكند و روبهروي مسجد شاه كه يكي از مراكز فعاليت مشروطهخواهان بوده است؛ در خانهاي استيجاري، مجاور مدرسه دارالشفاء مسكن ميگزيند. او ابتدا به دبستان «حيات جاويد» ميرود و پس از چندي، به يك مدرسه كاتوليك كه آن وقت در تهران به مدرسه «سنلويي» شهرت داشته، فرستاده ميشود بعدها در مدرسه، مراقبت و تشويق يك معلم خوشرفتار كه «نظام وفا» ـ شاعر بنام امروز ـ باشد، او را به شعر گفتن مياندازد. و نظام وفا استادي است كه نيما، شعر بلند «افسانه» كه بهقولي، سنگ بناي شعر نو در زبان فارسي است را به او تقديم كرده است. او نخستين شعرش را در 23 سالگي مينويسد يعني همان مثنوي بلند «قصه رنگ پريده» كه خودش آنرا يك اثر بچگانه معرفي كرده است. نيما در سال 1298 به استخدام وزارت ماليه درميآيد و دو سال بعد، با گرايش به مبارزه مسلحانه عليه حكومت قاجار و اقدام به تهيه اسلحه ميكند. در همين سالهاست كه ميخواهد به نهضت مبارزان جنگلي بپيوندد؛ اما بعدا منصرف ميشود. نيما در دي ماه 1301 «افسانه» را ميسرايد و بخشهايي از آن را در مجله قرن بيستم به سردبيري «ميرزاده عشقي» به چاپ ميرساند. در 1305 با عاليه جهانگيري ـ خواهرزاده جهانگيرخان صوراسرافيل ـ ازدواج ميكند. در سال 1317 به عضويت در هيات تحريريه مجله موسيقي درميآيد و در كنار «صادق هدايت»، «عبدالحسين نوشين» و «محمدضياء هشترودي»، به كار مطبوعاتي ميپردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله بلند «ارزش احساسات در زندگي هنرپيشگان» را به چاپ ميرساند. در سال 1321 فرزندش شراگيم بهدنيا ميآيد - كه بعد از فوت او، با كمك برخي دوستان پدر- به گردآوري و چاپ برخي شعرهايش اقدام كرد.
رسول آباديان تهرانامروز
|