صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    14 آذر 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 2112
    ديروز: 3812
    جمع کل: 30596193
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: درباره‌ مجموعه داستان « از میان تارهای مرتعش» نوشته‌ آرش سنجابی
    درباره‌ مجموعه داستان « از میان تارهای مرتعش» نوشته‌ آرش سنجابی

    3 مرداد 1389

     از میان تارهای مرتعشبازتابی از رنج

    مجموعه داستان « از میان تارهای مرتعش»، نوشته آرش سنجابی شامل 14 داستان كوتاه در هشتاد صفحه است. با نگاهی به تعداد داستان‌ها و حجم كتاب درمی یابیم با داستان‌هایی بسیار كوتاه، چیزی میان داستانك و داستانِ كوتاه مواجه هستیم. اما آن‌چه در این داستان‌ها قابل توجه است نحوه برخورد مولف با مضامین است. به این معنی كه هر داستان دربرگیرنده‌ مفهوم یك لحظه‌ ناب یا یك حس غیرقابل توضیح از زندگی انسان است. برای مشخص‌تر شدن آنچه منظورم است خوب است اشاره‌ای داشته باشم به یكی از این داستان‌ها. و از میان داستان‌ها، «دست» را انتخاب می‌كنم كه علاوه بر آن‌كه مفهومی را كه مورد نظرم است، روشن می‌نماید، به لحاظ محوریت قرار دادن عضوی از اعضای بدن انسان به عنوانِ مسئله و مضمون، قابل توجه است. « دست» دومین داستان از مجموعه « از میان تارهای مرتعش» است. داستان مردی كه همه‌ی زندگیش را با رنج می‌گذراند. رنج و دردی كه با یكی از اعضاء بدنش، یعنی دست‌هایش گره خورده است:
    «...خوب یادم هست كه تا قبل از اینكه به رختخواب بروم همه چیز روبه‌راه بود. اما تا سرم را پایین گذاشتم مثل مورفینی كه قطره قطره و كند نشت می‌كند تو رگ آدم، درد، سرد و بی‌حال آرام آرام جان گرفت و تمام سوراخ سنبه‌های مچ و سرشانه و ساعدم را مثل بازوهای پرقوی كه دستمالی را بپیچاند، پیچاند و یواش یواش سرید توی گردن و پشتم....» (ص16)
    راوی از درد دستی می‌گوید كه معلوم نیست چرا ماهیت آن با مورفین كه به طور طبیعی ضدِ درد است، توضیح داده می‌شود. دردی كه از شروع داستان پیداست كه باید به پایان رسیده باشد. ضمن اینكه تا یك‌سوم پایان داستان مشخص نمی‌شود راوی چطور از این درد خاصی یافته است. راوی فقط از احساسش می‌گوید و از اینكه درد از كِی و از كجا شروع ‌شده و بی‌آنكه بگوید چطوری شروع شده، از رنجی كه گرفتارش نموده، می‌گوید و به این بهانه از زندگیش، از عكس‌العمل‌هایش در برابر آدم‌های دیگر كه برایش رنگِ ریا دارد، می‌گوید تا ما در همان گفته‌های اندك دریابیم كه او خسته و كلافه است و لذت بردن بزرگترین فقدان زندگیش است و بر عكس تنها چیزی كه احساس می‌كند، رنج است و رنج. این رنج تا به آن حد است كه مرد برای رهایی از آن اقدام به خودكشی می‌كند و خودش را از طبقه‌ی بالای ساختمانی پرتاب می‌كند. اما این كار فقط باعث افزودن دردهایی به دردِ قبلی او می‌‌شود و بعد در نهایت تصمیم می‌گیرد با قطع كردن دست، از شر آن رها شود. اما بعد از قطع كردن دست خلاصی‌اش را با این جمله تفسیر می‌كند: «...دیشب تنها شبی بود كه راحت خوابیدم. اگر چه هنوز سوزش مختصری داشت و جای خالی‌اش برایم احساس می‌شد، اما راحت بودم...» و با استفاده از تركیبِ «دیشب تنها شبی بود كه...» به جای «دیشب اولین شبی بود كه...» با اشاره به ناتمامیِ رنجی كه از آن سخن خواهد رفت، این تردید را نیز در ذهن خواننده به وجود می‌آورد كه آیا راوی واقعا از درد رهایی یافته یا اینكه این نیز یك مرحم موقت و غیرقابل اعتماد است؟ بی‌تردید چنین كاربردی از رنج و درد و نیز استفاده از عنصری نظیر « دست» در این داستان خوانشی معنادار و نمادین دارد. از این منظر « دست» به عنوان ابزاری ست كه بار همه‌ی اعمال آدمی را به دوش می‌كشد.
    هر كاری كه با زشتی و ریا مربوط باشد و چیزی كه می‌تواند زاینده‌ی درد و رنج باشد. در حالی‌كه داستان صراحتا می‌گوید كه آنچه باعث چنین نتیجه‌ای می‌شود هرگز و صرفا محصول چنین ابزاری نیست. به همین دلیل است كه داستان با این جمله، آن هم در زمان گذشته آغاز می‌شود:
    « ...دیشب تنها شبی بود كه راحت خوابیدم. اگر چه هنوز سوزش و ...»
    اما هرچند كه چنین درونمایه‌ای با قوت، در چند سطر ابتدایی داستان شكل می‌گیرد، با همین قدرت به پایان نمی‌رسد.
    به عبارتی داستان درآمیخته با واقعیت و اوهام و با استفاده از نمادی مثل « دست» آغاز می‌شود، در حالی‌كه با همین قوت و قدرت به راه خود نمی‌رود و در نهایت با چند جمله‌ كه رنگ شعاری و اخلاقی دارند، به پایان می‌رسد: « ...اما تا كی؟ ... تا كجا؟ هر روز كه نمی‌شود دروغ تحویل مردم داد...اما دیگر تمام آن رنج‌ها تمام شد. از امروز هر ... كه دستش را جلو آورد نیشخندی به نافش می‌بندم و می‌گویم مرا عفو كنید، دستی برای دست دادن با شما ندارم!...» (ص19)
    به رغم چنین نگاهی كه بیش و كم درباره‌ تمام داستان‌ها به كار رفته است تا جایی‌كه به سبكی غالب در مجموعه بدل شده است، داستان‌های مجموعه‌ی « از میان تارهای مرتعش»، حاوی نگاهی تازه و ویژه در روایتِ داستانِ كوتاه و قصه‌گویی هستند. نگاهی كه با زبان و جهان داستان‌ها هم‌خوانیِ خوبی دارد.

     

     

     

    ف . ن
    تهران‌امروز

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی