کتاب :: گفت و گو با مارگارت آتوود به مناسبت انتشار تازهترین رمانش زنبورها عسل میسازند، انسانها ذوب میشوند
گفت و گو با مارگارت آتوود به مناسبت انتشار تازهترین رمانش زنبورها عسل میسازند، انسانها ذوب میشوند
22تير 1389
صورت خندان آتوود بی نهایت به من نزدیك است. لحظهای بعد، بینهایت دور شده و در زاویهی دیگری قرار گرفته است. میگوید «وقتی با شما صحبت میكنم خودم را حركت میدهم، چرا كه ما موجودات اجتماعی هستیم و دوست داریم بر هم تاثیر بگذاریم. ما بینهایت دوست داریم كه به انسانهای دیگر نگاه كنیم. مجلات، روزنامهها، كنفرانسهای ویدئویی، تلویزیون... بله، زاغ سیاه دیگران را چوب زدن» از طریق یك تلویزیون بزرگ با هم صحبت میكنیم، در حالی كه یك اقیانوس ما را از هم جدا كرده، او در تورنتو است و آنجا شش صبح است. تصویری كه من از او بر تلویزیونم میبینم، ممتد نیست، میرود و میآید، انگار تعدادی عكس را پشت سر هم نشان دهد. اما آتوود مشكلی با این مظاهر پیشرفته تكنولوژی ندارد. در جدیدترین رمانش «سال سیلاب» نیز به وفور از مظاهر تكنولوژی استفاده كرده است. كتابی آخرالزمانی كه در ادامه كتاب قبلیاش « اوریكس و كلاغ سیاه» نوشته شده. در «سال سیلاب» از میان چشمان دو شخصیت زن، توبی و رن، آخرین روزهای بشر روایت میشود، بشری كه در نهایت گسترش وحشتناك بیماریای جهانی نسل او را نابود میكند. سرفه و عطسه و این دست بیماریها را فراموش كنید، در اینجا انسانها ذوب میشوند. مذهب، دانشی زیاده و بیمصرف، كلوبهای شبانه زشت و كثیف، غذاهای وحشتناك و جراحیهای زیبايی پوچ و مسخره بخش اعظم كتاب را ساخته است و البته كلی «زنبور» هم هست. اگر این كتاب را یك علمی/ تخیلی نویس مرد نوشته بود، ممكن بود خواننده اندكی ناامید شود، خرابآبادهای داستانی كه به دنیای آینده مربوط میشوند، هیچ وقت آن قدر كم نبودهاند، اما آتوود پركار و تحسین شده، به این روایت انسانیت، طنز و هوش افزوده است. این كتاب هم مانند «داستانهای دستساز» علمی/ تخیلی نیست. این كتاب، اگر بخواهیم از اصطلاح خود اتوود استفاده كنیم، «داستانی وابسته به حدس و گمان» است. «من به این جهان بازگشتم، چرا كه همه میپرسیدند دو دقیقه پس از پایان «اوریكس و كلاغ سیاه» چه اتفاقی خواهد افتاد. من نمیدانستم، پس برای این كه بفهمم چه اتفاقی میافتد، مجبور شدم باز گردم و كتاب دیگری بنویسم.» توجهات محیط زیستی شدیدی پشت این رمان نهفته است، همچنین جستوجویی موشكافانه در یافتن آن چیزی كه ما انسانها را انسان میكند، گروهی در كتاب هستند كه نقش مركزی در داستان دارند و «باغبانان خدا» نامیده میشوند و انجیل میخوانند و از طرف دیگر هم جهان دانش و موسسات درمانی كتاب را انباشته است. معمولا در این جور داستانها- از فرانكشتاین مری شلی گرفته تا به امروز- قرار است تصور كنیم دانشمندان با فضولیهاشان جهان را نابود خواهند كرد. اما در كار آتوود، این امر آنقدر روشن و صریح نیست. میگوید «دانش در حال یافتن چیزهایی درباره جهان مادی است و تكنولوژی ابزاری است كه ما میسازیم. این ابزار، اگر ما عنكبوتهای بزرگ و باهوشی بودیم چیز دیگری میشدند. مثلا چیزی میشدند تا با آنها تارهای بهتری برای زندگی راحتتر بسازیم. چیزهایی كه عنكبوتها از آنها خوششان میآید. ما این ابزار را میسازیم تا به كار ما كه انسان هستیم، بیایند. من به مردم شك دارم. ماهیت ابزار میتواند شیوهی زندگی ما را تغییر دهد، مثلا من ساعت شش صبح در تورنتو نشستهام و با شما از طریق این وسیله صحبت میكنم. در دورانهای قبل ممكن بود با خط میخی روی پوست خشك بنویسم و با اسب چاپار آن را برایتان بفرستم. ابزار به لحاظ نظری خنثی هستند. مسئله این نیست كه آیا «دانش حقیقت را میگوید یا تكنولوژی بد است» من بیشتر از اینها به ذات بشر بدبین هستم. چه كسی اختیار این ابزار را در دست دارد؟ چه كسی آن دوربینهای مدار بسته را در بریتانیا كار گذاشته، دوبینهایی كه انسانها را در همه جا كنترل میكنند؟ ابزار در اختیار چه كسانی است؟» در ساختار داستان «باغبانان خدا» نیز هجو سازمان یافته دیده میشود، اما این هم باز، دغدغه آتوود نیست. آتوود میگوید «هنر و مذهب به هم متصل هستند. توانايی ما در داستان سرایی، توانايیمان در تصویر كردن چیزها، با گذر از نسلهای زیاد، زیاد و زیادی – بینهایت زیادی - تحول و رشد یافته است. ممكن بوده كه سقفی برای این رشد و تحول وجود داشته باشد، اما خلاقیت هم جزئی از این ماجرا بوده است.» آتوود درباره مذهب میگوید «ما برای آنكه یك سیستم اعتقادی، هر چه، داشته باشیم، انگار دانه دانه با سیم به هم وصل شدهایم و این تفكر را به هم منتقل میكنیم. زمانی كه تو پول میدهی تا شعارهایی را بر چیزهایی بنویسند، آن وقت آن چیز (شعار) محصولی میشود كه تو داری آن را میفروشی، حالا یك حزب سیاسی باشد یا مذهب.» دانش در خانواده آنها پیشینه محكمی دارد. پدرش حشره شناسی بوده كه درباره زنبورها تحقیق میكرده و برادر بزرگترش بیولوژیست است. میگوید « اگر من چیز اشتباهی راجع به دانش بگویم، آنها به من تذكر میدهند.» آتوود به هفتاد سالگی نزدیك میشود. اما اشتیاق نوشتن از دهه 40، زمانی كه او هنوز كودك بوده در او وجود داشته «آن زمان عادت داشتم كه كتاب درست كنم، كاغذ میگرفتم، آنها را كنار هم میگذاشتم و میدوختم و بعد یك روز فهمیدم، اینها برای آنكه كتاب باشند، باید چیزی بر صفحاتشان نوشته شده باشد، پس نوشتنش را هم خودم دست گرفتم...» یكی از مسحور كننده ترین قطعات این كتاب، لحظاتی است كه شخصیتها احساس میكنند به نوعی با زنبورها ارتباط برقرار كردهاند. زنبورها برای آتوود معنای سمبولیك بزرگی دارند. «ارتباط بین انسان و زنبور، یكی از اعتقادات قدیمی است و البته بین عامه مردم رواج داشته. اعتقادی كه به پیش از ظهور نیشكر و چغندر قند بازمیگردد. تا پیش از اینها، زنبورها با عسلشان، یگانه منبع شیرینی بودند و البته با مومهایشان یگانه منبع روشنی. این حیوانات سمبولیك شدند و به اسطوره بدل گشتند. زنبورداران بر روی آنها تحقیق میكردند و زندگی اجتماعی آنها بسیار دانشمندان را مجذوب كرده بود. پدر من كارهای بسیاری در رابطه با زنبورها انجام داده، در ادبیات هم داستانهای زیادی راجع به زنبورها داریم. اما الان دیگر با زنبورها آنگونه رفتار نمیشود.» آتوود میگوید «پدر و مادر من از اولین حافظان محیط زیست بودند. پیشگامانی دیوانه. پدرم جز اولین اعضای جنبش زمین بود. این بسیار بر من تاثیر گذاشت و در تمام كارهایم میتوانید نشانههای آن را ببینید. به هر حال من به نوع بشر خوشبینم، فكر میكنم اگر آنها بدانند مشكل كجاست، آن را برطرف میكنند. ما تمام مدت فكر نیازها و امیال همان لحظهمان هستیم و خیلی به آنچه قرار است سالهای بعد اتفاق بیفتد توجه نمیكنیم. واقعا برایمان سخت است كه به 100 سال بعد توجه كنیم.»