کتاب :: درباره رمان « هیچ كس مقصر نیست» اولین كار سارا حسن زاده
درباره رمان « هیچ كس مقصر نیست» اولین كار سارا حسن زاده
31 خرداد 1389
دايره اي از سوء تفاهم ها
رمان « هیچ كس مقصر نیست» اولین كار سارا حسن زاده است كه توسط نشر هیلا به بازار كتاب راه یافته است. رمان نام برده با ژانر واقع گرای مدرن روایتگر زندگی چهار شخصیت است كه هریك روایت خود را در قالب یاد داشت های روزانه از زندگی بیان می كنند. نویسنده برای خلق جهان داستانی و توجه به ذهنیت های فردی از دیدگاه من راوی استفاده می كند . روایت با یادداشت اهورا آغاز می شود و رمان با یادداشت همین شخصیت كه متن بیشتر به آن پرداخته و به نوعی شخصیت اصلی محسوب می شود خاتمه می یابد.حسن زاده با استفاده از این چهار دیدگاه من راوی( اهورا- ماندانا- پدر اهورا – پوریا) می خواهد نشان دهد كه در دنیای مدرن خیر مطلق یا شر مطلق وجود ندارد. همه در عین حال كه مقصر اند به نوعی هم بی گناه هستند و تنها در جبر زمانه یا جبر اجتماع و سرنوشت از پیش تعیین شده خانوادگی - اجتماعی گرفتار آمده اند. گرفتاری كه با سوء تفاهم ها و درك نكردن یكدیگر به آن دامن می زنند. مردهایی كه بعد از ازدواج به دنبال تجرد شان هستند و زنانی كه به یاس می رسند و حس می كنند تلف شده اند. « هیچ كس مقصر نیست» از شخصیتهای منزوی و تك افتاده ای می گوید كه به كمك نوشتن ، مرور و كنكاش در گذشته و خاطرات شان می خواهند به شناخت درستی از هویت شخصی و جهان پیرامون شان برسند و خود واقعی شان را كشف كنند. « دیگران می نویسند تا برخی وقایع را ثبت كنند، برای من اینكار یك نوع تخلیه افكار است. می خواهم در پس چیزی كه به دیگران نشان می دهم، خود واقعی ام را بشناسم....پدرم هم سعی می كرد خلایی را كه در طول روز حس می كرد،بدین نحو با خودش پر كند.»(ص9) اهورا « لابه لای خاطراتم نشانه هایی پیدا می كنم و در مورد خودم قضاوت می كنم »(ص30)ماندانا نوشتنی كه در دنیای مدرن بانی هویت یابی و شناخت انسانی است و مرور گذشته ای كه از حال اكنون شان جدا شدنی نیست« فراموش كردن گذشته مثل این است كه فراموش كنی دست و پا داری. بهت وصل است. نمی شود انكارش كنی..»(ص145) گذشته ای كه با حس نوستالژیك از آن یاد می شود « صد ها خوشبختی دیگر كه حالا فقط خاطره اند و بس»(ص132) پدر اهورا رمان حدیث تكرار مكرر زندگی و ملال روزمرگی های دنیای مدرن است.ملالی كه گاه كار را به اطناب و ملال متنی می كشاند. خستگی كه تمام شخصیتهای داستانی هریك در جمله ای آن را فریاد می زنند. « حالا تنها حسی كه دارم خستگی است. از بس برای بهبود حالم تلاش كرده ام خسته ام(ص124) ماندانا « خیال می كنم زیر پوستم چیزی ندارم. من یكدفعه خالی شدم. مثل میوه ای كه فشارش بدهند و پوستش را گوشه ای بیندازند.»(ص135) اهورا « خستگی سال های دور»(ص123) پدر اهورا اما آن چه كه حسن زاده به آن بی توجه بوده ، استفاده از من راوی هایی است كه اكثرا با یك زبان و لحن بدون تغییر دیدگاه فلسفی یا عقیدتی به جهان ،زندگی شان را روایت می كنند. حس نوستالژیك به گذشته ،نگاه رمانتیك به جهان و زبان گاه شاعرانه، برخورد عاطفی شخصیتها با رخ داد ها ی پیرامون شان - كه نه تنها برای ماندانا بلكه برای پدر اهورا و اهورا نیز در نظر گرفته شده است- و گاهی با زبان و شخصیت هماهنگ نیست - از نكاتی است كه به كار لطمه می زند.اگر بپذیریم من راوی پدر اهورا حسی نوستالژیك به گذشته اش را با نثری رومانتیك بیان می كند و چون از حس از دست رفته اش می گوید ، ایراد محسوب نمی شود و نثر را توجیه كنیم .آنوقت باید به دیالوگ های هورا، پوریا و دیگر مردان خرده بگیریم كه چرا تا این حد رسمی و شاعرانه سخن می گویند. براستی كدام مرد است كه اینگونه در یاد داشت های روزانه اش با خود و برای خود بنویسد. « روبرویم فقط رنگ آبی است. دریا و آسمان درهم فرو می روند و ابر های سفید بی حركتند... می خواست لذت آن دقایق را جاودانه كند.»(ص66-64)اهورا و یا كدام مردی كه این گونه سخن بگوید « آن قدر خودش و زندگی اش را تجزیه و تحلیل می كند كه فرصتی برای مسائل دیگر ندارد...این همان قوای مردانه است كه زن ها فاقدش هستند.»(ص112) پوریا « چنان با ترحم لمسش می كردم كه انگار بدن خسته خودم را نوازش می كنم ... مرا در انتظار بیهوده ای می گذاشت.»(ص90-91) از این دست جملات و دیالوگ های رسمی - كه داستانی به حساب نمی آیند - در متن به وفور یافت می شود. « این هدیه برایم ارزشمند است اما اجازه می خواهم آن را نپذیرم.»(ص158) آن چه باختین برای چند صدایی مطرح می كند و معتقد است زمان رمان های تك صدا گذشته و در دنیایی كه عدم قطعیت ها حرف اول را می زنند باید به چند صدا و چند دیدگاه هم زمان توجه كرد ،حتما این متن نیست. در این اثر خواننده فقط با تعدد من راوی سر و كار دارد، نه چند صدایی. چرا كه نه تنها لحن شخصیت ها از هم جدا نیست بلكه تفكرشان نیز نسبت به زندگی تقریبا همسو و هم جهت هم است. انگار هر یك الگوی دیگری است.همانطور كه خود شخصیت ها نیز به این جبر خانوادگی اشاره می كنند. « ما هر سه یك نفر بودیم كه در زمان های مختلف تكرار شده بودیم.»(ص66) اهورا «ما دو نفر درست مثل هم، شبیه به هم . من دیروز تو، و تو، فردا و آینده من.»(ص197) تنها تفاوتی كه بین پدر اهورا و اهورا دیده می شود این مسئله است كه پدر به جبر زمانه ،خانواده و تسلط و قدرت پدر گردن می نهد ولی اهورا ساختار ها را می شكند و از پدر و خانه موروثی جدا می شود . از همین رو است كه گفته می شود دنیای مدرن و شخصیت هایش روح عصیانگری و به سخره گرفتن جامعه و روابط از پیش تعیین شده و موجود را دارد. « من شبیه زنهای غمگین توی نقاشی هایی شده بودم كه یك نوع حالت عصیان در چهره شان وجود دارد.»(ص47) « هیچ كدام از زن بودنشان چیزی درك نكرده بودند. تنها خودشان را با تكیه بر لباس ها و جواهرات به رخ می كشیدند.»(ص29) اینجا است كه می توان سیر صعودی و انقیاد زنان را در سیر صعودی تاریخ و متن مشاهده كرد. در ابتدا با زنانی چون مادر بزرگ كه فقط سكوت می كند و دم نمی زند و تنها به سر تكان دادنی اكتفا می كند،رو به رو هستیم. سپس به ثریا می رسیم كه دست به اعتراض و خود كشی می زند و بعد ماندانا كه درخواست جدایی و طلاق می كند و با گفتمان غالب می جنگد ؛ با گفتمانی كه از او می خواهد تنها نقش یك زن خوب و به ظاهر موفق را بپذیرد و بازی كند. گفتمان غالبی كه نقش او را به عنوان زن برایش از پیش تعیین می كند. رمان « هیچ كس مقصر نیست»از افول روابط عاطفی می گوید، از انسان هایی كه در ظاهر همه چیز دارند ولی در باطن هیچ چیز ندارند. از كسانی كه چون نمی توانند یك دیگر را درك كنند باعث رنجش هم می شوند بدون این كه واقعا مقصر باشند.« تنها چیزی كه ما را سعادتمند می كرد درك درستی بود كه باید از هم به دست می آوردیم.»(ص188) « هیچ كس نمی تواند مطمئن باشد كه وسیله خوشبختی دیگری را درك كرده است.»(ص185)انسان هایی كه از سویی هم خود را مقصر می دانند و هم بی گناه. « رنجی كه متحمل شدم، تاوان بخششی است كه بعد ها به من عطا می شود.»(ص198)آنان در تنهایی هایشان به گفته میلان كوندرا در كتاب شوخی به دنبال جرم ها می گردند« انسان در تنهایی خود به دنبال جرم و خلاف های خود است.» اما آنچه كه به متن لطمه وارد می كند به جز یكسان بودن لحن ها و نبود اختلافات دیدگاهی خاص در اثر . نداشتن صحنه مركزی و تعلیق مناسب داستانی است. درست است كه رمان مدرن از ملال، روزمرگی ها و ذهنیت افراد بیشتر از رخ داد ها می گوید ولی باید این را در نظر داشت كه بیان روایت به كمك دیالوگ نویسی پیش می رود نه گزارش صرف. در حالی كه در صفحه 41 اولین یاد داشت های پدر اهورا ،خواننده فقط ماجرا هایی را می خواند كه قبلا گفته شد ه ؛ از همین رو می توان گفت این قسمت جزء اطناب متنی كار كرد دیگری در اثر نداردهمانطور كه می دانیم، اطناب متنی را به دو قسمت می كنند 1- آن جا كه به زیبا شناسی متنی ربط پیدا می كند . وقتی خواننده به ملال در خوانش متن می رسد و به نوعی اثر را زمین می گذارد. 2- اطناب دوم در صورتی است كه اگر فصلی از متن برداشته شود، لطمه ای به اثر وارد نشده و از اثر چیزی كم نشود..فصل هایی كه به پدر اهورا اختصاص یافته به جای آن كه به علت خود كشی ثریا بیشتر بپردازد فقط به حس نوستالژیك پدر و رفتار های پدربزرگ اهورا اشاره می كند. ای كاش نویسنده در این بخش ها به جای این كه فقط به این حس نوستالژیك توجه كند كمی به انگیزه های خودكشی ثریا و روابط عاطفی بین پدر اهورا و ثریا توجه می كرد. در انتها رمان را از دیدگاه نقد یونگی بررسی می كنیم.آن جا كه یونگ به نقاب های بشری كه یكی از سه بخش - سایه ، مادینه روان: آینما و آنیموس ، نقاب - سرشتی آدم ها است ، اشاره می كند. و یونگ معتقد است آن ماسكی ما در مقابل اجتماع می زنیم ، نقاب ما ،شخصیت اجتماعی ما است. تصویری كه ما به جهان و دیگران ارائه می كنیم كه گاه «من وجودی مان» نیست،بلكه فقط بخشی از ما است كه می خواهیم نمود پیدا كند.یونگ معتقد است در مكان هایی كه قانون و نظم زیاد رایج است این نقاب ها بیشتر كار كرد دارد. این گفته ی یونگ حدیث حال پدر اهورا و حتی پوریایی می شود كه در زیر لوای نظم و قانون بزرگ شده اند و برای خود نقابی اجتماعی ساخته اند . نقابی كه پدر اهورا این گونه آن را به زبان می آورد.« با تكیه به لباس هایم توانسته بودم خودم را نگه دارم و اگر آن ها را از من می گرفتند ، انگار كه زیر شان چیزی از من وجود نداشته با شد ، فرومی ریختم.»(ص51)«فكر می كردم دیگران هم همان طور بودند؟ از روی لباس هایشان آنها را می شناختم یا فقط من بودم كه وجودم با این پارچه ها شكل می گرفت؟ بدون آن ها من چه بودم ؟ »(ص90) از سوی دیگر می توان اعمال و كنش های اهورا را به نوعی روان شناسانه بررسی كرد. اهورا و پدرش فرزندانی هستند كه در خانواده ای كه عاطفه و محبت در آن جای ندارد، پرورش پیدا می كنند. این فرزندان وقتی بزرگ می شوند چون از نعمت عاطفی انسانی و واقعی خانواده بهره نمی برند و معنی عشق را در ك نمی كنند ، نمی توانند خود نیز عشق را به درستی تجربه كنند. پدر اهورا عشق را در زنانی می بیند كه به طور موقت وقتشان را با آنان می گذراند. اهورا اما از این ارتباط نیز بی بهره است و مدام از عشق و محبت فرار می كند. از دیدگاه نگاه ساختار گرایی می باید به تقابل های متنی در اثر یاد كرد كه مضمون رمان را به نوعی بیان میكنند. تقابل هایی چون زن- مرد/ حال – گذشته/ ارتباط – عدم ارتباط/ رهایی- اسارت/ ایستایی- پویایی / عشق بی عشقی و...كه هریك در شخصیت ها به نوعی بارز است . مثلا پدر نه تنها گرفتار عشق- بی عشقی است بلكه گرفتار حال- گذشته نیز هست . یا ماندانا كه بین ایستایی و پویایی/ رهایی و اسارت دست و پا می زند. دید گاه هستی شناسانه اثر به افرادی توجه دارد كه قادر نیستند یكدیگر را درك كنند و از همین رو به چیز های بیرونی می پردازند. مردان برای گریز از ملال به خارج از خانه و زن های دیگر رو می آورند و زنان به كتاب، مهمانی ، جواهرات و انواع كلاس ها و حتی ارتباط غیر موفق با مردان دیگر رو می آورند. دیدگاه ایدئولوژی و جنسیتی نویسنده گرچه در ظاهر ضد زن و ضد مرد نیست و می خواهد نگاهی انسان گرایانه داشته باشد ولی در لایه های زیرین به نفع زنان است. نویسنده از مادر بزرگ، مادر، ماندانا، و مینایی می گوید كه هریك به نوعی بیشتر از مردان شان در مسائل تعمق می كنند و به گونه ای یك سر و گردن بیشتر می فهمند. در انتها فقط باید بگویم امیدواریم «سارا حسن زاده» به مدد مطالعه و تمرین بیشتر بتواند نام خود را در زمره نویسندگان متفكر و جریان ساز این سرزمین ثبت كند. به امید آن روز