کتاب :: مروری بر مجموعه داستان قطار در حال حركت است
مروری بر مجموعه داستان قطار در حال حركت است
22خرداد 1389
تخیل شیره جان داستان است و فانوس راه نویسنده در هزارتوی ادبیات. با مروری بر آثار این نویسندهٔ معاصر میتوان روند رو به رشد تخیل را در مجموعه هایش و بخصوص در این اثر متاًخر او به وضوح مشاهده كرد. واقعگرائی فرم غالب بر داستانهای پیشین اوست. واقعیتهای عریانی كه نویسنده از فضاهای كارگری و حس و حال كارمندی پیش رویمان به نمایش میگذارد میگزدمان و گاهی نفس را در سینه هامان حبس میكند. اما در مجموعه "قطار در حال حركت است" نویسنده ما را به دنیای فانتزی و خیال میبرد. در داستان "خانه كوچك حشره"حشره ای در مغز زنی زندگی می كند. پیرنگ داستان بر رفتارهای حشره درارتباط با زن و دنیای پیرامونش بنا شده: ص 97 و 98: "كمد آرام و ساكت است. سكوت و تاریكی محض! حشره آرام میشود...آرام آرام گنجشكها شروع می كنند به جیك جیك. حشره خوشحال است...به نظرم حشره دارد دست می زند...حالا دارد میرقصد..." نویسنده در فضای خیالی بین زن و حشره با استفاده ازتصویرسازیهای حقیقت مانند وادارمان می كند حشره را احساس كنیم همچنان كه زن: "پاشو حشره الان كه وقت خواب نیست"! "چند بار صدایش می زنم. حالا مغزم سبك تر شده است. معلوم است كه بیدار شده." مغز زن ( بستر حشره) به واقع نمادی از لابیرنت یا هزارتوی ذهن و روح انسان حاضر است. خسته از روزمرگی. كلافگی. زن میگردد دنبال راه حل: ص 99 و 100: "ساربان شبهای عید برای فروختن كود راهی خیابان می شود...با اینكه از اجرای كود سنتی خسته شده بود می گفت فكر اینكه هرسال عدهً زیادی منتظر این كودها هستند تا گل ها و درختهایشان را بارور كنند باز به خیابان می كشاندش...از او پرسیدم :"مصرف چه گیاهی اثر آرام بخش روی حشرات دارد؟" زن دلزده از زندگی شهری است. می آزاردش درونش را (حشره اش را.): ص 98: "با هم از خانه میرویم بیرون. اتومبیلهای سبك و سنگین، مثل خرچنگهای ریز و درشت چسبیده اند به زمین. وقتی وارد خیابان اصلی می شویم،حشره متعجب تر از خود من است." زن ِ داستان، رفتارهای عوام فریبانه را تاب نمیآورد همچون حشره درون مغزش: ص 100: "باغبان دسته ای گل روی میزم میگذارد. یك گل رز صورتی و چند شاخه گل قرمز. لیدا دسته گل را نگاه می كند و بهم چشمك میزند. آقای چاووشی میگوید: "نگاه به دسته گلهای زمستونی اش نكنید. دیروز تو محوطه یك بچه كلاغ رو كشت."...دسته گل را می اندازد تو سطل. نق زدنهای حشره شروع میشود." داستان حشره در حقیقت داستان نسل بشر است در چنبره زندگی صنعتی، عادتهای روزمرگی و دور شدن از هویت انسانی خویش. اوضاع پیرامونش دگرگون شده است. چیزی از درون او را میخورد. همچنانكه حشره مغز زن را. در داستان دیگر این مجموعه: "قطار در حال حركت است" مسافران قطار توهم حركت آن را دارند: ص24: "مسئول قطار به چند مرد آبی پوش اشاره كرد كه با كیف ابزار نزدیك میشدند. یكیشان گفت: "به این زودی قطار راه نمی افتد."...مردی كه چرت میزد گفت: "اگه واقعاً قطار واستاده، پس چرا داره حركت میكنه؟" داستان" قطار در حال حركت است" داستان سرگشتگی آدمهاست. آنها كه با عادتها خود را میفریبند. زندگی را عادت كرده اند. واقعیت پیش رویشان را باور ندارند: ص 25: "تكلیف بی تكلیف! ما هیچ تعهدی نداریم به كسی. قطار خرابه!..." "زن و مردها از كوپه هایشان بیرون آمده بودند و به هم اشاره میكردند كه پیاده نشوید." "این قدر بنشینید كه براتون قطار پیدا كنن." نویسنده با زیركی مرز بین واقعیت و خیال را در می نوردد تا به ما گوشزد كند شاید قطار زندگی نیر توهمی بیش نیست: ص 26: به جاده نگاه كردم. تا چشم كار میكرد سفیدی برف بود...مرد موسفید صدایم زد: "برگرد! این جا یك سرپناهی داری! قطار داره حركت میكنه!" در داستان "زمان در تبعید" نیز با فضاهای سورئال روبرو هستیم. فضائی رؤیاگونه در ذهن شخصیت داستان دور میزند: ص 21: "طولی نكشید كه صدای لرزش زمین بیشتر شد...صدای بق بق بقوی كبوترها و بعد صدای فروریختن بال های سنگی اِژدهای روی دیوار...بعد از آن شبخیلی ها گفتند بال های اژدها فرو ریخته، اما من هیچ بار آن اتاق استوانه ای را ندیدم و دیگر هیچ چیز یادم نماند جز ذرات ریزی كه احتمالاً در فضا معلق بود!" مجموعه حاضر داستانهای آدمهای متفاوتی است كه خیالات و آرزوهایشان رنگ حقیقت به خود میگیرد اما در مواجه با واقعیت بیرونی ناهمگون است: همچون داستان:" نظرخواهی در كوچه ای قدیمی" و یا مانند داستان :"خانه كوچك حشره" در فضای باورپذیر اما تخیلی رخ می دهد و ثمره اش استیصال انسان امروز است و گاه آدمهای داستان، دنیای حاضر را وهم آلود و غریب می یابند.(زمان در تبعید). باورش نمیكنند.(قطار در حال حركت.) و یا در آن مستحیل می شوند بی آنكه را ه چاره ای داشته باشند. (قسمتهای من). به نظر میرسد تلاش نویسنده در جهت خلق فضائی متفاوت با استفاده از عناصر داستانی همچون لحنٰ، اتمسفر و پیرنگ در هم تنیده در خود داستان و نیز تخیلٰ، فضاهای گوناگونی از آدمها در شرایط نامطمئن اما محتوم ِ سرنوشت خویش پیش رویمان میگذارد. باشد كه ما نیز كابوسهایمان را باور كنیم!