چندي پيش به اقتضاي تحقيقي روي سنگنبشته بيستون كه به فرمايش داريوش اول بر سينة سنگ نقش بسته است، متن اين كتيبه را بازخواني ميكردم. چه خوشبختيم ما كه اين كتيبه بيهيچ گزندي از باد و باران به نسل امروز رسيده است و اگر بدبينانه به آن ننگريم و در صحت مطالب آمده در آن شك نكنيم، متن كتيبه بيستون به واقع روايت كامل و بينقصي است از يك دوره تاريخ ايران پس از فروپاشي مادها و ظهور كوروش و برآمدن سلسله هخامنشي و يگانگي مادها و هخامنشيان و طلوع پارسيان، هرودوت يوناني، مرگ كوروش را در جنگ با «ماساژت»ها ميداند. اما گزنفون، مرگ او را در بستر مرگ و در سالهاي پيري نبشته است و حتي متن وصيتنامه كوروش خطاب به دو پسرش كمبوجيه و برديا را نيز ميآورد. البته گزنفون از برديا با نام «تانا اوكسار» ياد ميكند. در بند دهم از كتيبه بيستون آمده است: پس آنگاه كمبوجيه كشت برديا را بدانسان كه سپاهيانش خبر نشدند، و او راه مصر پيش گرفت. و در بند يازدهم آمده است: آنگاه مردي «گئوماته نام كه مغ بود/ سر به شورش برداشت/ و دروغ آورد سپاهيان را كه: منم برديا، پسر كوروش، برادر كمبوجيه.»/ سپاهيان روي سوي او آوردند/ و او شهرياري به زور گرفت/ پس كمبوجيه به مرگ خود مرد. در بارة ماجراي بردياي دروغين يا قيام گئومات مغ، كه برخي مورخان آن را يك انقلاب اجتماعي به نفع فرودستان جامعه دانستهاند و برخي ديگر آن را سوءاستفاده يك مغ كه شبيه برديا پسر كوروش بوده و در قتل بردياي راستين نيز با كمبوجيه تباني كرده نوشتهاند. همچنين است ابهام در مرگ كمبوجيه برادركش، كه امروزه پس از گذشت بيش از 2500 سال، آرا و روايتهاي متفاوت، صدور رأي قطعي و عادلانه بسيار دشوار مينمايد. در اوضاع و احوالي كه سخت گرم انديشيدن به كتيبه داريوش بودم، دوستي خبر انتشار كتاب بس مهم و فراموششده تاريخ ماد از پروفسور اقرار علييف را داد كه مترجم كامبيز ميربهاء براي تشخيص آن از كتاب تاريخ ماد اثر دياكونوف آن را پادشاهي ماد ناميده است. اقرار علييف محقق و مادشناس فرزانه و منصفي بود كه به دليل انصاف علمي و آراي بيغرضانهاش در مقوله مادشناسي و بررسي دوران هخامنشي، سخت مغضوب پانتركيستهاي افراطي قرار گرفت و سرانجام نيز به همين دليل از مجامع فرهنگي و علمي كنار گذاشته شد و در گوشه عزلت و انزوا به سال 2004 ميلادي درگذشت. اين نكتهها را نوشتم تا بگويم علييف در اين اثر مهم خود، بسيار نقادانه و دقيق به ماجراي كشته شدن برديا از سوي كمبوجيه و قدرت گرفتن گئوماتاي مغ ميپردازد و در فصلي تحت عنوان «تشديد نبردهاي طبقاتي در شاهنشاهي هخامنشي» و پينوشتهاي بسيار موشكافانه، نكات و آراي بسيار نويي را در اين باره باز ميگويد و همچنين به چگونگي مرگ كمبوجيه ميپردازد كه در رواياتي آن را خودكشي دانستهاند به دليل افشا شدن برادركشي او و در رواياتي ديگر مرگ او را بر اثر زخم خوردن اتفاقي هنگام سوار شدن بر اسب با شمشير خودش و در رواياتي به مرگ طبيعي و در رواياتي ديگر مرگ او را به ترور و توطئه از سوي مغان طرفدار گئومات نسبت دادهاند. نويسنده فاضل پادشاهي ماد، تمامي اين آرا و نظريات تاريخي را با ذكر دقيق منبع ميآورد و بيآنكه در صدد برآيد تا نظر خويش را به خواننده تحميل كند، با دقتي كمنظير به بحث پيرامون هر يك ميپردازد. كامبيز ميربهاء مترجم كتاب كه از روسيدانان پرتلاش كتابخانه ملي ايران است پس از معرفي نسخه روسي اثر از سوي نشر ققنوس مبادرت به ترجمه روان و يكدست اين اثر كرده و آن را به سرانجامي نيكو ميرساند؛ كتابي مرجع در زمينه مادشناسي كه هماينك برابر ديدگان ماست.